۳-۴-۱-۲- وظیفه امام (رئیس حکومت) درباره رفاه و آسایش همگانى
در صورتى که همیارى مسلمانان تأمین کننده نیازمندىهاى نیازمندان نباشد، بر دولت اسلامى لازم است اقدام نماید و مستقیماً بر چگونگى وضع اقتصادى و بهداشتى و فرهنگى مردم نظارت نماید و وسایل معیشت و آسایش آنان را فراهم آورد و رفاه حال ایشان را به اندازه کفایت روبهراه کند.
در مرحله اوّل که تعاون و همیارى افراد اجتماع و تأمین ضروریات زندگى مورد نظر است، امکان دارد بر اثر برخى نارسایىها و موانع، بعضى از اقشار ملّت دچار مشکلات و مضایق مادّى باشند و از زندگى مرفّه برخوردار نباشند و در سختى به سر برند؛ در این موقعیت است که رئیس دولت (امام) علاوه بر اینکه نیازمندىهاى ضرورى و اوّلیه مردم را برآورده مىسازد، وسیله زندگى مرفّه و مرتّبى را مطابق محیط و زمان و شؤون افراد فراهم مىکند.
نصوص و مآخذ فراوانى در دست است که بر مسؤولیت دولت در برابر تکفّل افراد اجتماع اسلامى و تأمین هزینههاى زندگى مرفّه تأکید مىنماید و ما برخى از آنها را در این جا مىآوریم:
در صحیحه حمّاد بن عیسى آمده است: «امام وارث کسى است که وارث ندارد؛ ومعاش کسى را که چارهاى برایش نیست (و درمانده است)، تأمین مىکند»[۵۰]
عطا از حضرت ابىجعفر(ع) روایت کرده که به آن حضرت عرض کردم: «قربانت گردم! وامى دارم که هر وقت آن را به یاد مىآوردم، حالم (دگرگون و) تباه مىشود. آنحضرت فرمود: سبحان الله! آیا خبر ندارى که پیامبر(ص) در یکى از سخنرانىهایش فرمود: هر کس فرزندى را که نتواند خودش را اداره کند، باقى گذارد، یا وامى بر جاى گذارد، بر عهده من است…»[۵۱]
از این قضیّه و مانند آن، رحمت و گستردگى مقررات اسلامى فهمیده مىشود و چنین برمىآید که اسلام مىخواهد تمام افراد بشر اعم از مسلمان و غیر مسلمان در رفاه و آسایشباشند.
رسولخدا موقوفهاى را براى خانوادههایى یهودى مقرر داشت که بعد از وفات آن حضرت نیز برقرار بود.
در تفسیر آیه مبارکه ﴿و یُطْعِمُونَ الطَّعامَ على حبِّهِ مِسْکیناً و یَتیماً و أَسیراً﴾ نقل شدهاست: اسیرى که اهل بیت پیامبر(ص) دربارهاش ایثار کردند و خود با آب افطار کردند و غذاى خود را به او دادند، از مشرکان بود.[۵۲]
۳-۴-۲- چگونگى مبانی تنظیم اقتصادی جامعه اسلامی
با توجه به اینکه جامعه اسلامی باید بر مبنای عدالت برقرار شود و در نتیجه اقتصاد جامعه اسلامی ، اقتصاد عدالت محور است پس باید مبانی آن ایجاد شود.
۳-۴-۲- راههاى توازن اقتصادى در اسلام
چنان که در بحث هاى پیشین اشاره نمودیم، از نظر اسلام، مالکیت افراد بر پایه کار و تلاش استوار گردیده است، تا هر کس به اندازه عملى که انجام داده، پاداش بگیرد و مالک دسترنج خویش شود. فقط فعّالیت و کوشش است که موجب امتیاز و فضیلت و سبب تملک و همچنین از حضرت رضا(علیه السلام) روایت شده است: «مردى به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: کارى به من یاد بده که بین آن عمل و بهشت مانعى وجود نداشته باشد. فرمود: خشم نکن و از مردم چیزى درخواست منما و براى ایشان بپسند آنچه را که براى خود مى پسندى»[۵۳]
حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: «خدا رحمت کند کسى را که عفاف پیشه کند و خود را به عفاف وا دارد و از سؤال (و درخواست) خوددارى نماید; که در غیر این صورت پستى را در دنیا براى خود تعجیل مى کند و مردم او را از چیزى بى نیاز نمى کنند»(خان مدنی، بی تا: ۲۳۴)
و در خبر دیگر از حضرت ابى جعفر(علیه السلام) بازگو شده است: «اگر مردم مى دانستند در سؤال کردن چه چیز (از منقصت و خوارى) است، هیچ کس از دیگرى چیزى درخواست نمى کرد. و (نیز) اگر عطا کننده مى دانست چه اندازه (ثواب و پاداش) در عطا (و بخشش) است، هیچ کس، درخواست کننده را رد نمى کرد» (خان مدنی، بی تا: ۲۳۴)[۵۴]
و نیز در حدیث نبوى است: «در روز قیامت خداوند بنده اى از بندگانش را فرا مى خواند، سپس او را در پیشگاهش نگه مى دارد و او را از آبرویش بازخواست مى کند (که در چه موردى آن را به کار برده است); همچنان که از مالش سؤال مى کند (که از کدام راه به دست آورده و در کدام راه مصرف کرده است)» »(خان مدنی، بی تا: ۲۳۴)[۵۵]
از مقدّماتى که براى نتیجه گیرى و اهداف مورد بحث در این جا بیان داشتیم، بخوبى واضح مى گردد که اسلام مردم را به کار و کوشش و تولید ثروت وا داشته و از آنان خواسته است از تنبلى و بیکارى بپرهیزند و زیر بار منّت این و آن نروند و از خواهش و درخواست از دیگران برحذر باشند و از این که خود را سربار اجتماع نمایند، جدّاً دورى گزینند.
با وجود این همه سفارش و تأکید باز ممکن است در جامعه افرادى پیدا شوند که نتوانند زندگى خود را اداره کنند و در عسرت و تنگدستى به سر برند. این امر علل فراوانى دارد; از قبیل: نداشتن استعداد فکرى، ضعف نیروى بدنى، نقص عضو، پیشامدهاى ناگوار ناگهانى، بیمارى، عایله مندى و سایر موانع.واضح است در این موارد این گونه افراد توانایى ندارند از مواهب شایسته زندگى برخوردار باشند و خواهى نخواهى از لحاظ معیشت در تنگنا و سختى قرار مى گیرند.
در این صورت مطابق مقررات اسلامى بر اجتماع لازم است به وظیفه خود قیام و اقدام کند و این گونه افراد را از بلاى فقر و فاقه نجات دهد و نیازهاى زندگى آنان را تأمین کند.
در این باره اقدام عملى در دو مرحله صورت مى گیرد:
چنان که گفتیم در مرحله اول دولت مردم را به کار و کوشش وادار مى کند و با تأسیس واحدهاى تولیدى و اقتصادى و ایجاد شغل براى افراد مختلف، برنامه هاى مفید و ثمربخش براى ازدیاد ثروت و بهبود وضع معیشت مردم و وسیله رفاه و آسایش طبقات مختلف اجتماع را فراهم مى آورد.
مرحله دوم هنگامى است که برخى از مردم نتوانند هزینه زندگى خود را تأمین کنند، یا این که دولت به واسطه وجود وضع استثنایى نتواند وسایل کار و فعالیت را به وجود آورد و یا مؤسسات اقتصادى را دایر نماید. در این صورت است که دولت، دست به کار مى شود و با در نظر گرفتن بودجه نیازمندى هاى نیازمندان را در سطح معینى تأمین مى کند.
تأمین نیازهاى اقتصادى در اجتماع اسلامى بر دو پایه استوار است:
(۱) اصل کفالت و تعاون همگانى که افراد نسبت به یکدیگر مسؤولیت متقابل دارند و بر هر مسلمانى لازم است نیازهاى اولیه و ضرورى مسلمان دیگر را برآورده نماید.
(۲) مداخله مستقیم دولت براى ایجاد رفاه و بالا بردن سطح زندگى افراد اجتماع از بودجه اى که در اختیار دارد; متناسب با هر دوره و زمان.
۳-۴-۲-۱- محدودیّت زمانى در مالکیّت خصوصى
اسلام با مالکیت فردی یا ارث یا مالکیت به وسیله سرمایه و ابزار تولید، یا استخدام و استیجار طبقه مزدبگیر مخالف نیست (اسلام مزد دادن را تجویز میکند ولی این غیر از استخدام نیروی کار برای تولید است که میگویند مستلزم ارزش اضافی است) و تفاوت را طبیعی میداند، ولی تسلط اقتصادی افراد را تحمل نمیکند.
اسلام با این چند مشخصه مخالف است: تسلط اقتصادی، ربا، تولید غیرمفید، قطع رابطه ثروت و کار اگر استثمار باشد، نه بازیافته. براى اینکه مردم بفهمند آنان به عنوان عاریه و نیابت در اموالى که تحت اختیارشان قرار گرفته، حق تصرف دارند، اسلام براى مالکان محدودیت زمانى معین نموده و بدین طریق به ایشان یادآورى کرده که: اى انسان! فکرى به حال خودت کن؛ حالا که فرصت دارى، به نحو احسن از ثروتى که بر اثر تلاش و کوشش به دست آوردهاى، توشهاى براى سفر آخرتت بردار. اسلام به ثروتمندان مىگوید: تا هنگامى که زنده هستى، مىتوانى از ثروتت بهرهمند شوى و کار خیر انجام دهى، اما پس از مردنت این اختیار از تو سلب مىشود.
نظریه عمومى توزیع ثروت که در نظام قانونگذارى اسلام در مورد مالکیت و حقوق خصوصى مقرر شده، متفرع بر نظریه توزیع پیش از تولید است، که اساس حقوق خصوصى بهحساب مىآید؛ بنابراین، مبنا آن حقوق به لحاظ زمانى محدود است؛ یعنى نوع مالکیت و حق از حیث مدت در چارچوب حیات مالک قرار گرفته و این چنین نیست که پس از حیاتش استمرار داشته باشد. بدین جهت است که هیچکس قانوناً نمىتواند نسبت به دارایى خود، پس از مرگش تصمیم بگیرد، بلکه قانون ارث، نحوه توزیع و تقسیم آن را در میان خویشاوندانِ متوفى تعیین مىکند. اشخاص از طریق وصیت می توانند در زمان حیات خود،بعد از فوتشان هم در اموال خویش تصرف کنند ولی این امر درست وفقط تا یک سوم اموال به شخص قابل وصیت است.
پیش از این بیان کردیم که حقوق و مالکیت خصوصى در اسلام بر دو پایه استوار شده است:
الف- ایجاد وضعیت انتفاع که با کار و کوشش و تلاش فراهم مىگردد و نتیجهاش تملک آن مالى است که از راه تلاش و کار به دست آمده است؛ که در این صورت مالکیتى براى شخص به وجود مىآید که دیگران نمىتوانند بدون اجازه او در آنچه وى تحصیل نموده، تصرف نمایند، یا آن را از تصرفش خارج کنند؛ پس حق انتفاع به او اختصاص دارد مگر به حکم قانون .
ب- شرط دیگر حق تملک و مالکیت این است که مالک بتواند بدون اهمال و تعطیل ملک از آن بهرهمند گردد و چنانچه آن را واگذار نماید، بهگونهاى که بلا استفاده و مهمل باشد و از آن بهرهمند نشود، خواهى نخواهى از تصرفش خارج مىگردد و دیگران آن را مورد استفاده قرار مىدهند.
واضح است که دو اصل مزبور با فوت مالک اعتبار خود را از دست مىدهد؛ بنابراین اگر کسى از دنیا برود و مثلاً زمینى را آباد کرده باشد، در وضعى نیست که بتواند از آن زمین بهرهمند شود و اگر شخصى دیگر بیاید و طبق مقرارت از آن بهرهبردارى کند، حق او را ضایع نکرده و مزاحم حق او، محسوب نمىشود. همچنین ادامه انتفاع که از شرایط مالکیت خصوصى است، با مرگ مالک منتفى مىگردد.
با آن که مالکیت خصوصى از نظر زمانى محدود است و مالک نمىتواند پس از مرگش در مورد دارایىاش تصمیم بگیرد، در عین حال یک سوم ماتَرَک او، از این قانون استثنا شده و وصیت مالک به همان میزان مجاز اعلام شده است. این قانون با آنچه درباره محدودیت زمانى مالکیت بیان شد، منافات ندارد، زیرا ادلهاى که بر جواز وصیت به ثلث دلالت دارد، مىفهماند که این امر جنبه استثنا داشته و به خاطر مصلحتهایى تجویز شده است. على بن یقطین از امام رضا (ع) سؤال کرد: «شخص در هنگام مردنش از ثروتش چه حقى دارد، امام در جواب فرمود: یک سوم و یک سوم زیاد است» (که حد اعلى است و بیش از آن ممکن نیست).
در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) نقل شده است: «إِنَّ الوصیّهَ بالرُبعِ و الخُمسِ أفضلُ من الوصیّهِ بالثُلثِ«وصیت به یک چهارم و یک پنجم از وصیت به یک سوم افضل است».
و نیز در حدیث دیگرى چنین بازگو شده است: «إنّاللهَ تعالى یَقولُ: یابن آدم قد تطوّلتُ علیکَ بثلاثه: سَترتُ علَیک مالم یَعلمُ به أهلُکَ ما وارَوکَ و اوسعتُ عَلَیکَ فاستقرضتُ مِنک فلم تُقَدِّم خیراً و جَعَلتُ لکَ نظرهً عِندَ مَوتِک فی ثلث مالک فلم تُقدِّم خیراً«خداوند متعال به انسان مىگوید: به سه چیز بر تو منت نهادهام: درباره تو گناهانى را از خاندانت مخفى نگه داشتهام که اگر بر آنها آگاه مىشدند، تو را دفن نمىکردند. و به تو گشایش دادم (و ثروت فراوانى در اختیارت گذاشتم) و از تو وام درخواست نمودم، ولى تو هیچ خیرى پیش نفرستادى، و پس از مردنت، مهلتى در ثلث دارایىات قرار دادم (که شاید خیرات و مبراتى انجام دهى، اما خیرى (براى خودت) پیش نفرستادى.
از اینگونه احادیث برمىآید که خداوند بر انسان تفضل کرده که در هنگام موتش بهوسیله وصیت بتواند از یک سوم دارایىاش بهرهمند گردد و چون از این عالم رخت برمىبندد، حالت خاصى به او دست مىدهد که دوست دارد کار خیرى انجام دهد. در این صورت است که لطف خداوند چنین اقتضا نموده که به او اجازه داده شود حداکثر در ثلث«ماتَرَک» خود تصرف کند. و این چنانکه گفتیم فرصت استثنایى است و این چنین نیست که به عنوان مالکیت پس از فوت در دارایىاش دخالت داشته باشد؛ زیرا به سبب موت علاقه مالکیت او گسسته مىشود.
۳-۴-۲-۲- تفاوت انسانها در استعداد و نحوه فعالیت
در نظامات طبیعی جهان به هیچ جزئی به خاطر اینکه مجموعه جهان زیبا گردد ستم نشده است اختلافها و تفاوتهایی که مجموعه جهان را به صورت یک تابلوی کامل و زیبا درآورده است اختلافهای ذاتی است، پستها و موقعیتهایی که در آفرینش برای موجودات، معین شده است مانند پستهای اجتماعی نیست که قابل تبدیل و تغییر باشد. حقیقت این است که جهان تنها به همین جور که هست امکان وجود داشته است و هر جزء از اجزاء جهان نیز آفرینش معینی درباره آن امکان داشته است و خدا همان آفرینش را به آن داده است. قرآن، این مطلب را با یک تمثیل لطیف بسیار عالی بیان کرده است.
قرآن به آب باران که از بالا میریزد و تدریجا سیل تشکیل میدهد و آب در بستر نهرها و جویها و رودخانههای مختلف قرار میگیرد مثل میزند،میفرماید:«انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها سوره رعد- آیه۱۷».
«خدا از آسمان آبی فرود آورد و هر رودخانهای به قدر ظرفیت خودش سیلان یافت ».
یعنی رحمت پروردگار، هیچ موجود مستعدی را محروم نمیسازد، ولی استعداد و ظرفیت موجودات هم یکسان نیست، استعدادها مختلف است، هر ظرفی به قدری که گنجایش دارد از رحمت خدا لبریز میگردد. همانگونه که قیافهها و اندامهاى مردم با یکدیگر اختلاف فراوان دارد و هر کس با چهره و شکل خاصّى موجود شده است، روحیّات و افکار و استعدادهاى آنان نیز متفاوت است؛ بدینمعنى که عدّهاى پر جنب و جوش، فعّال، برخى خونسرد و بىتفاوت، گروهى متوجّه امور مادّى، بعضى علاقهمند به معنویّات و اخلاقیات و افرادى یافت مىشوند که به اندازهاى کم استعدادند که نمىتوانند زندگى خود را اداره کنند و جزو درماندگان و بیچارگانند. چنانکه معلوم است نوزادان با صفات و ویژگىهاى مشخصى به دنیا مىآیند که برخى دیگر داراى آن ویژگىها نیستند؛ عقل، ادراک، هوش، زیرکى، حافظه، سرعت انتقال، شهامت و خویشتندارى در گروهى از آنان موجب امتیاز ایشان از دیگران است. که در دوران بلوغ بر اثر این مواهب با پشتکار و تلاش به مقامات عالى راه مىیابند و نیز بر اثر فعالیت در راه بهدستآوردن امکانات مادّى بر ثروتهاى کلان دست مىیابند.واضح است کسانى که داراى این خصایص نیستند، نمىتوانند چنانکه باید وسایل زندگى خود را فراهم کنند. در نتیجه از رفاه و آسایش محرومند و در سختى و تنگى معیشت بهسرمىبرند. این امر اگر دربارهاش چارهاى اندیشیده نشود، باعث شکاف و اختلاف طبقاتى مىگردد و وضع اسفناکى را به وجود مىآورد.
گوناگونى در نحوه آفرینش انسانها از اسرار خلقت است. خداوند فرموده است:«ما لکُم لاتَرجُونَ لِلَّهِ وقاراً وَ قَد خَلَقَکُم أَطواراً»(نوح آیه ۱۳ - ۱۴.)
ترجمه: چرا شما (اى مردم) براى خداوند وقر (و عظمت) را در نظر ندارید و حال آن که شما را گوناگون آفرید». حضرت على(ع) به تفاوت استعدادها و تمایلات افراد بشر اشاره کرده و فرموده است:«لا یزالُ الناسُ بخَیرٍ ما تَفاوتُوا فإذا استَوَوا أُهلکُوا»
ترجمه:«خیرِ بَشَر در اختلاف ساختمان و استعداد است و هلاکتش در یکنواخت بودن و همسانى ویژگىهاى فطرى و طبیعى است». اگر همه انسانها یکنواخت آفریده مىشدند، نظام اجتماع مختل مىشد، زیرا همه دنبال یک کار مىرفتند و ذوق و سلیقهشان یک روش و یک کار را اقتضاد مىکرد و به کارهاى دیگر نمىپرداختند؛ در نتیجه نیازهاى فراوانى که بشر در زندگى از آنها ناگزیر است، برآورده نمىشد و در تمشیت امور زندگانى، دچار سختى و مشکلاتى مىگردید که زندگى را بر او تلخ و ناگوارمىکرد.پس حکمت بالغه خداوند اقتضا نموده که مردم به لحاظ استعداد و تمایل به انجام کارهاى گوناگون با هم اختلاف داشته باشند، تا هر کسى به کارى بپردازد و امور مردم طبق روال و نظم مقرّر اداره شود.
هیچ انسانى با انسان دیگر از لحاظ خصوصیّات جسمى و روانى یکسان نیست و این تفاوت بهگونهاى است که حتّى سر انگشت هیچ دو نفرى همانند نمىباشند.خداوند می فرماید:«بلى، قادرینَ على اًن نُسَوّىَ بَنانَهُ»
ترجمه: آرى ما توانایى داریم که (دوباره) سرانگشتان او را (مانند اول)هماهنگ کنیم».
دراین آیه یک نکته علمى بیان شده که پس از قرنها بشر به آن پى برده است؛ یعنى با وجودى که سرانگشتها بسیار ظریف است و با یکدیگر به طور دقیق تفاوت و تمایز دارد، ما مىتوانیم دوباره به همان تمایز و دقت آنها را اعاده نماییم. (قیامه آیه ۴).
روى این جهات است که سلیقهها و نوع فعّالیت و تلاشهاى افراد بشر متفاوت است و هر کدام روش خاصّى دارند و در راه معینى به تلاش و فعالیت مىپردازند و این از اسرار آفرینش است.یکى از جهاتى که خداوند افراد بشر را مختلف آفریده، این است که بدان وسیله آزمایش شوند و معلوم گردد طبقات مختلف اجتماع آیا به وظیفهشان عمل مىکنند و از ویژگىهاى وجودى خودشان بر وفق عقل و شرع بهرهمند مىشوند یا خیر.
خداوند فرموده است:«و رَفَعَ بعضَکُم فوقَ بعض دَرَجاتٍ لیبلُوَکُمْ فیما آتاکُم(انعام (۶) آیه ۱۶۵)