دانش مرحله سوم از چهار مرحله زنجیره داده به دانایی است. وقتی که اطلاعات تحلیل، پردازش و وارد متن میشود تبدیل به دانش میشود. دانش استنتاج کردن و شناخت الگوهای نامعمول، روندهای پنهان و استثنائات داده و اطلاع است. دانش ایجاد یک مدل ذهنی از الگو یا روند است که میتواند با درجهای از قابلیت اعتماد و پیش بینی در یک زمینه خاص بکار گرفته شود .دانش فرایندی فرار و پیچیده است که برای قضاوتهای ارزشمند براساس تجربیات و درک الگوها نیاز به انسان دارد. بر اساس این تجربیات و درک پیشین، یک فرد ممکن است قوانین معین و فرمول بندی شدهای داشته باشد که بتواند با درجهای از قابلیت پیش بینی برای موقعیتهای مشابه بکار گرفته شود (اسدزاده، جلالیان: ۱۳۸۸).
دانش یک مفهوم پیچیدهای است که بسیاری از فیلسوفان، محققان از رشتههای دیگر، و پزشکان را به خود جذب کرده است. نوع شناسیهای مختلف توسعه یافته شده است و اجماع تنها به نظر میرسد مفهوم است که دانش بیش از فقط صرف دادهها و اطلاعات است. دادهها میتواند به عنوان پایهای برای ایجاد اطلاعات و دانش در نظر گرفته شده است.'’دادهها مجموعهای از حقایق عینی و گسسته، در مورد رویدادها است. آنها توسط شخصیتهای نمایش داده شده را میتوان تولید، تدوین شده، و بدون اشاره به زمینه یا شخص توزیع شده است. در مقابل به دادهها، اطلاعات با اشاره به زمینه است. اطلاعات را میتوان به عنوان پیام و یا خبر ایجاد شده توسط تفسیر دادهها در نظر گرفته شده است. این اطلاعات میتواند توسط گیرنده قابل درک و معنی است. دانش پدیدار از پردازش اطلاعات شناخته شده و زمینه یک فرد. این استدلال نشان میدهد که دانش تنها میتواند در زمینه فردی و اعتقادات خود و تجربه او وجود داشته باشد. دانش'’ مخلوط مایع از قاب تجربه، ارزشها، اطلاعات متنی و بینش متخصص فراهم میکند که یک چارچوب برای ارزیابی و ترکیب تجارب جدید و اطلاعات'’ است. بنابراین، دانش همچنین میتواند به عنوان توانایی افراد که برای ارزیابی اطلاعات و به طور موثر عمل میکنند تعریف شود. دانش میتواند ارزش افزوده آن را در اقدامات و تصمیمات بروز پیدا کند. (E. Greiner et al 2007)
۲ – ۲۰ مدیریت داده، مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش:
پیتر دراکر برای اولین بار به تشخیص مدیریت به عنوان نظم و انضباط تالیف مستقل مفهوم شرکت (۱۹۴۶) و عملکرد مدیریت بود. مدیریت به طور کلی به معنی عمل سازماندهی و کنترل کسب و کار در سازمانهای مشابه است. شامل دو بخش است: مسئولیت و کنترل. تلاش هدفمند برای اولین بار در تفکر منطقی در مورد مدیریت با تیلور، فایول و وبر آغاز شد. همیشه از آن زمان به بعد، محققان، متخصصان و پزشکان در زمینههای مختلف از دیدگاههای مختلف انجام شده در دو حوزه و معرفی مفاهیمی از علم، فن آوری، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی، زیست شناسی، سیبرنتیک، یا تئوری پیچیدگی برای رسیدگی به مسائل است.
مدیریت کلاسیک در استفاده از روش های علمی متمرکز برای تعریف بهترین راه برای کاری که باید انجام شود، جریان فرماندهی و اطلاعات و اسناد، سلسله مراتب، تقسیم کار، و قواعد عمل. پژوهشگران در هر دو عوامل تولید فردی، سخت و نرم افزار (از قبیل سرمایه، مواد، منابع انسانی)، ساختار سازمانی و استراتژی، تصمیم گیری، سازمانی تخصصی صلاحیت، سازمانی و رقابت. آنها همچنین وظایف مدیران به آنچه باید بکنند و چگونگی انجام آنرا شناسایی، و همچنین در نظر گرفتن سازمان به عنوان یک کل به کیفی و کمی و اثربخشی، بهرهوری آن پرداختهاند. این مطالعات و مباحثات نه تنها مدیریت مشروع بلکه به عنوان یک رشته بر اساس مکاتب مختلف با مفهوم متفاوت، اصول، تکنیکها، و عمل را در آغوش چشم انداز گستردهتر انسانی به معنای علمی بلکه ایجاد یک شغل جدید که از مدیر حرفهای با دانش حرفهای در مورد مدیریت سازمانی، که در اثربخشی عملیاتی و بهرهوری در یک سازمان، با تمرکز بر تحقق ماموریت و اهداف سازمانی است Gao et al, 2008) ).
۲ – ۲۰ – ۱ مدیریت داده:
سیستمهای پردازش عملیات، اولین نمونه از سیستمهای خودکار مدیریت دادهاند. سازمانها در اواسط دهه ۱۹۵۰ شروع به استفاده از این سیستمها کردند تا فرایندهای دستی و تکراری را مکانیزه نموده و دادههای مربوط به عملیات روزانه از قبیل لیست پرداختها، کنترل دارائیها، سفارشات، صورتحسابها و غیره را جمع آوری کنند. این سیستمها کاربردهای سادهای بودند که اطلاعات محدودی را عمدتاً به صورت لیستها یا خلاصه عملیات فراهم میکردند.
۲-۲۰-۲ مدیریت اطلاعات:
در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ابداع تکنولوژی مدیریت دادهها انگیزه اصلی مدیریت اطلاعات شد. نظامهای مدیریت بانکهای اطلاعاتی رابطهای (دی. بی. ام. اس. اس) کاربرد تی. پی. اس. اسها را افزایش داده و به کاربران اجازه داد که دادهها و اطلاعات را مجدداً نظم داده و به روش های جدید و خلاقانه ارائه دهند. با این انعطاف پذیری، کاربران قادر بودند به ارتباط بین عناصر مختلف دادهها پی ببرند. برای مثال، کاربران میتوانستند ارتباطات بین فروش محصولات خاص را در اوقات مختلف سال دریابند (قاضیزادهفرد،۱۳۸۷).
بطور خلاصه، مدیریت دادهها، مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش در عین مرتبط بودن با یکدیگر، حوزههایی متمایز از یکدیگرند. سیستمهای مدیریت دادهها، امور تکراری و روزانه سازمانها را خودکار نموده و انواع محدودی از اطلاعات را بدست میدهند. سیستمهای مدیریت اطلاعات به کاربران امکان میدهند که دادهها را تا سطح معینی کنترل و دوباره چینی کرده و بدینوسیله به آنان کمک میکنند که ارتباط بین عناصر دادهها را کشف نمایند . گرچه مدیریت اطلاعات و دادهها عناصر مهم مدیریت دانش هستند، هدف غائی مدیریت دانش ترویج اشتراک و یادگیری مشارکتی در سازمانهاست (فصلنامه کتاب، ۱۳۸۳).
۲ - ۲۱ فرایندها در مدیریت دانش:
منظور از فرایندها در مدیریت دانش، جمع آوری و سازماندهی دانش سازمان و بهرهبرداری و حفاظت از این سرمایههای دانشی، کسب شده است. کسانی که نمیتوانند گذشته را به خاطر آورند محکوم به تکرار هستند. بنابراین آموزش افراد از طریق آموختهها مانعی برای دوبارهکاریهای بسیار در سازمان است. فرایندهای کسب و کار در سازمانها، برای عملکرد بهتر، نیاز به دانش دارند. فرایندهای مدیریت دانش در سازمان باید دارای این توانایی باشند که به طور اثربخش و کارآمد دانش مورد نیاز جهت تحقق فرایندهای کسب و کار سازمانی را پردازش کنند. این امر نیازمند هماهنگی بین جریان کار در سازمان با فرایندهای سازمان است که این فرایندها یکپارچگی لازم را با جریان فعالیتها داشته باشند. به این معنی که نیاز فرایندها به دانش ارضا شود و دانش و اطلاعات زائد نیز در سیستم انباشته نشود. در این فرایندها، علاوه بر دانش داخل سازمان، منابع دانشی خارج از سازمان نیز باید در نظر گرفته شود (مرادزاده، ۱۳۸۵) روشهای گوناگون برای فرآیندهای متفاوت ایجاد دانش در دو گروه قابل بررسی است:
فرایند مراحل تبدیل و تولید دانش ضمنی به آشکار در سطوح مختلف (فرد، گروه و سازمان)
فرایند مراحل انجام مدیریت دانش از قبیل کشف، کسب، توسعه، تسهیم، به کارگیری و…
برخی از مدلهای پیشنهادی، فرایند دانش را به صورت ایستا (بدون پدید آوردن چرخه دانش) و برخی دیگر آن را در یک چرخهی پویا با تعامل پیوسته بین اجزای آن مورد بررسی قرار دادهاند. به منظور ارزیابی ابعاد چرخه مدیریت دانش در یک سازمان، مدلهای متفاوتی ارائه شده که در جدول ۱ به برخی از آنها اشاره شده است. نکته اساسی در تمامی این مدلها، تأکید بر استفاده و به کارگیری دانش بوده و سایر مراحل به منظور ایجاد بسترهای لازم و مناسب برای به کارگیری دانش میباشند.
جدول ۲-۲ : مراحل فرایند مدیریت دانش
پژوهشگران | مراحل فرایند مدیریت دانش |
Wiig, (1997) | خلق، کسب، تبدیل، به کارگیری |
Davenport & Prusak , (1998) | تعیین نیاز، کسب، توزیع، به کارگیری |
Chauvel & Despres, (1999) | نقشهبرداری،کسبوخلق، بستهبندی،ذخیرهسازی، تسهیم، به کارگیری، استفاده مجدد |
Probst, Raub & Romhard, (1999) | تعییناهداف دانشی، شناسایی، کسب، توسعه، نگهداری، تسهیم، بهکارگیری، ارزیابی |
Leinder& Alavi, (2001) | خلق، ذخیره سازی، انتقال، به کارگیری |
Aspinwall & Wong (2004 ) | کسب، سازماندهی، تسهیم، به کارگیری |
Jashapara, (2004) | کسب، سازماندهی، ذخیرهسازی و ارائهنمودن، تسهیم، ارزیابی |