انعطاف پذیری نسبت به مضاعف کاری منافعی دارد چرا که از ظرفیت های از پیش تعیین شده استفاده می کند.[۱۰۸] بسیاری از محققین در مورد نوع انعطاف پذیری که سازمان ها می توانند برگزینند، چارچوب هایی ارائه داده اند. این انعطاف پذیری می تواند بر نوع محصول، فرآیندهای زنجیره تأمین شامل فرایند تأمین، روش های تولید، حمل و نقل و … باشد. آپتون در ۱۹۹۴ معیارهایی را برای محدوده و تحرک انعطاف پذیری ارائه داده است. محدوده به معنای توانایی سازمانی در هماهنگی با سایزها، مقادیر و محصولات مختلف در فرآیندهاست و تحرک به معنای میزان سهولت جا به جایی بین این حالت هاست. این مسئله می تواند از طریق قطعات استاندارد یا قابل تعویض، آموزش کارکنان به صورت چند مهارته، به تعویق انداختن تکمیل نهایی محصولات، ایجاد ارتباط نزدیک تر با تأمین کنندگان و مشتریان به منظور فهمیدن آخرین تغییرات و ایجاد فرهنگی برای تحمل مسائل دور از انتظار حاصل شود. در یک سیستم منعطف، جریان فرآیندها پیچیده تر است. انعطاف پذیری میتواند زمان پاسخگویی را بهتر کند. [۹۱]
سازمان ها می توانند تاکتیک های مختلفی برای مدیریت ریسک اختلال داشته باشند البته یک سازمان محدود به انتخاب یک تاکتیک نمی باشد بلکه می تواند به فراخور شرایط، ترکیبی از تاکتیکها را برای مدیریت ریسک اختلال مورد استفاده قرار دهد. [۱۳۵]
از جمله مواردی که مراجع متعدد برای مقابله با ریسک اختلال با دو رویکرد پیشگیرانه و ترمیمی توسط محققین پیشنهاد شده است می توان به موارد زیر اشاره کرد
ایمن کردن زنجیره [۴۹]
توسعه جهندگی [۱۱۸,۵]
تعدیل سیاست های مدیریت موجودی [۱۲۹]
اجرای طرح های فوری ریکاوری پس از اختلال [۱۲۹]
مقابله با اختلال از طریق استراتژی های پایداری
با توجه به عدم وجود روش خاصی برای محاسبه احتمال رخداد اختلالات و توان بالقوه آنها برای تخریبف تنگ بیان می کند که سازمان ها باید به دنبال استراتژی های پایدار در زنجیره تأمین برای کاهش ریسک اختلال باشند؛ این استراتژی ها دو خصوصیت دارند:
توجه به کارآیی: این استراتژی باید قادر باشد تا زنجیره ای را در هر شرایطی به صورت کارا مدیریت نماید.
توجه به ارتجاعی بودن: این استراتژی باید قادر باشد تا زنجیره را در زمان اختلال پایدار نگه دارد و زمان ترمیم را تا جای ممکن کوتاه کند.
وقتی که یک استراتژی پایدار باشد، سازمان می توان تحلیل هایی مانند هزینه، سود، نرخ بازگشت سرمایه و … را برای بهبود کارآیی تحت ریسک انجام دهد. [۱۲۹]
مقابله با اختلال از طریق افزایش خاصیت جهندگی زنجیره
برای خاصیت ارتجاعی زنجیره تأمین تقویت کننده هایی وجود دارد. مفهوم ارتجاع غالباً به خصوصیتی از سازمان اطلاق می شود که توانایی واکنش سریع در برابر اختلال را به سازمان می دهد. علاوه بر امکان حفظ شرایط عادی عملیات ها، خاصیت ارتجاعی یک قابلیت رقابتی برای سازمان نیز می باشد و خصوصاً در شرایطی که رقبا این خصوصیت را نداشته باشند، امکان افزایش سهم بازار و جذب مشتریان سازمان های رقیب را فراهم می کند. حتی در شرایطی که سازمان ها به صورت یکسان تحت تأثیر اختلال قرار می گیرند، رقابت آنها بر سر خاصیت ارتجاعی شان خواهد بود. رایس و کانیاتو مجموعه ای از استراتژی های مقابله با اختلال را با تمرکز بر خاصیت ارتجاعی معرفی نموده اند که با توجه به منبع اختلال باید اتخاذ شوند. اما نکته قابل توجه اینکه شفی در جهت استفاده از استراتژی های افزایش خاصیت ارتجاعی یادآور شده است که در اکثر موارد باید با توجه به ریسک و از طرف دیگر هزینه تحمیلی، راجع به استفاده از یک تأمین کننده یا تأمین کنندگان چندگانه تصمیم گیری شود. [۱۱۷,۵]
کسب خاصیت ارتجاعی از طریق انعطاف پذیری و مضاعف کاری
از بین روش های مختلف ارتقای خاصیت ارتجاعی، انعطاف پذیری و مضاعف کاری از بهترین راهکارها هستند؛ هر یک از این دو روش خصیصه ها و بار هزینه متفاوتی در طراحی زنجیره تأمین دارند.انعطاف پذیری به معنای ایجاد قابلیت هایی برای پاسخگویی در زنجیره تأمین است که این قابلیت ها پیش از بروز اختلالات از طریق سرمایه گذاری در زیرساخت ها و منابع ایجاد میشوند. از جمله نیازمندی های انعطاف پذیری می توان به نیروی کار چند مهارته، طراحی سیستم تولید با توانایی تولید محصولات متنوع و قابل تطبیق با تغییرات (سیستم های تولید انعطاف پذیر) و استفاده از منابع با توانایی تطبیق اشاره نمود. در صورت وجود انعطاف پذیری، سازمان می تواند بخشی از ظرفیت یک بخش را برای تولید محصول بخش دیگر مورد استفاده قرار دهد البته این مسئله هزینه هایی را برای طراحی فرآیندها، محصولات، نیروی کار و … به زنجیره تحمیل می کند. [۱۰۸]
مضاعف کاری به معنای نگهداری ظرفیت اضافه برای شرایط اختلال است که غالباً از طریق سرمایه گذاری بر ظرفیت بیش از حد نیاز حاصل می شود. مضاعف کاری در هر یک از حوزههای مدیریت موجودی، تعمیرات و نگهداری خطوط تولید یا تسهیلات، قراردادهای تأمین مواد و سیستم حمل و نقل مطرح می باشد. یکی از اصلی ترین تفاوت های انعطاف پذیری و مضاعف کاری در این است که مضاعف کاری ظرفیتی دارد که ممکن است استفاده نشود و در صورت بروز اختلال به جای قسمت از دست رفته ظرفیت به دلیل اختلال استفاده می شود. از سوی دیگر، انعطاف پذیری به معنای به کارگیری مجدد ظرفیت تعهد شده پیشین است؛ به عبارتی این مسئله منجر به ایجاد تعادل بین تولید محصولات مختلف یا خدمت دهی به مشتریان مختلف می شود که ممکن است در مضاعف کاری مطرح نباشد. البته در نهایت هر سازمان غالباً، ترکیبی از دو را استفاده می کند. [۱۰۸]
مقابله با اختلال از طریق افزایش امنیت
سازمان ها به صورت های مختلفی به دنبال افزایش امنیت هستند اما این فعالیت ها را می توان به سه گروه اصلی تقسیم کرد: امنیت فیزیکی، امنیت اطلاعات و امنیت ناوگان. همه سازمان ها نیازی ندارند که تمام فعالیت های مربوط به هر گروه استفاده نمایند و بنا به خصوصیات و نیازشان، گروهی از این فعالیت ها را اجراء می کنند. [۱۰۸]
سازمان های بدون اطمینان امنیتی ممکن است قادر به اجرای بهنگام [۴۶] و شرایط موجودی ناب نباشند. برخی زنجیره های تأمین مجبور هستند که نیازمندی های خود را از منابع محلی و با هزینه بالاتر تأمین نمایند. یکی از استراتژی های کارآمد به کارگیری درس های حاصل از برنامه های موفق بهبود کیفیت است. لی و وانگ بیان نموده اند که چگونه می توان از اصول مدیریت کیفیت جامع برای طراحی و اجرای فرآیندهای تضمین امنیت زنجیره تأمین استفاده نمود. نکته قابل توجه در مدیریت کیفیت جامع این است که مدعی کیفیت بالاتر با هزینه کمتر است که این موضوع قابل تعمیم به امنیت زنجیره تأمین نیز می باشد. با بهره گرفتن از رویکردهای صحیح مدیریتی، تکنولوژی جدید و فرآیندهای باز مهندسی شده می توانیم به امنیت بالاتر با هزینه پایین تر دست یابیم. [۷۴]
امروزه اختلال در زنجیره تأمین، مسئله عجیبی نیست لذا بسیاری از زنجیره ها با افزایش میزان موجودی اطمینان، بهره گیری از منابع جایگزین یا با هزینه بیشتر و در نظر گرفتن ظرفیت اضافی، سعی در افزایش امنیت خود در برابر این موارد دارند.
شش سیگما اساساً برای کنترل کیفیت توسعه داده شده است لذا می توان از آن برای مدیریت امنیت استفاده نمود، جزئیات مربوط به این موضوع در مقاله لی و وانگ[۷۴] در سال ۲۰۰۵ قابل دسترس قابل دسترس است. ماهیت زنجیره ای تأمین به گونه ای است که نسبت به اختلالات آسیب پذیر هستند، امروزه محققین به دنبال طراحی شبکه های تأمین امن و ارتجاعی هستند بدین معنا که در عین اینکه به دنبال امنیت فرآیندها و رویه ها هستند، خواهان ارتجاع کافی برای پاسخگویی در برابر اختلالات و بازگشت سریع به شرایط عادی پیش از اختلال هستند. با توجه به خطرات موجود برای زنجیره های تأمین، رابطه مناسب بین سازمان ها و دولت و همچنین هماهنگی با مشتریان و تأمین کنندگان، می تواند زمینه ساز ایجاد شبکه ای امن و ارتجاعی شود. [۱۰۸]
قدم اول در ایجاد یک شبکه تأمین امن و ارتجاعی، درک تفاوت بین این دو است و بسیاری از فعالیت ها هستند که تنها موجب بهبود یکی از این موارد می شوند که بدانها پرداخته شد. رایس و کانتیانو در مورد چنین فعالیت هایی مطالبی را مطرح نموده اند ولی به صورت عمیق و معتبر بدانها نپرداخته اند.
مقابله با اختلال از طریق افزایش چابکی
بسیاری از محققین[۵۴,۵۳,۱۲۹,۱۹,۱۳۰] ناب بودن زنجیره تأمین را عاملی برای تقویت ریسک زنجیره تأمین میدانند و در برابر آن چابک بودن زنجیره از جمله عوامل مؤثر در مقابله با ریسک اختلال شناسایی شده است. [۷۵]
لی و همکاران[۷۵] در مطالعات خود اهمیت انتقال به موقع اطلاعات در زمان کشف اختلال را نشان داده اند. آنها با معرفی و به کارگیری یک مدل DASN و یک مدل INET تأثیر اختلال زنجیره تأمین بر عملکرد آن را سنجیدهاند و الگوریتمی برای محاسبه تأثیرات زمانی و هزینهای اختلال زنجیره تأمین مورد استفاده قرار گرفته اند و در نهایت نمونه ای واقعی از کاربرد این مدل در یک تولید کننده چینی تشریح شده است و نتایج حاصله در شرایط انتقال به موقع و دیر اطلاعات مورد مقایسه قرار گرفته است. با انتشار به موقع اطلاعات، اختلال شناخته شده به اعضای دیگر اطلاع داده می شود و می توان اقدامات مناسبی برای تخفیف اثرات اختلال انجام داد. انتقال به موقع اطلاعات، موجب افزایش چابکی زنجیره تأمین می شود در عین اینکه پایداری و عملکرد کلی زنجیره را ارتقاء می دهد. [۷۵]
۱-۱۷٫ راهکارهایی برای کاهش احتمال رخداد اختلال در زنجیره تأمین
هنریکس و سینگال [۵۳,۵۴] راهکارهای زیر را برای کاهش احتمال رخداد اختلال در زنجیره تأمین پیشنهاد داده اند:
۱- بهبود و افزایش دقت پیش بینی های تقاضا
یکی از اصلی ترین دلایل عدم تطبیق تأمین و تقاضا، پیش بینی های نادقیق است. سازمان ها در برنامه ریزی شان باید علاوه بر پیش بینی تقاضا به خطای این پیش بینی نیز توجه کنند. سازمان ها باید توجه داشته باشند که پیش بینی های بلند مدت نادقیق تر از پیش بینی های کوتاه مدت هستند، همانگونه که پیش بینی های هر یک از اجزاء به صورت جداگانه نادقیق تر از پیش بینی کلی است. پیش بینی ها غالباً به بیراهه می روند اگر سازمان به صورت پویا پیشبینی ها را تعدیل نکند، مسائل پیش زمینه را در نظر نیاورد و به عوامل بیرون از سازمان توجهی نداشته باشد، این مسائل تأثیر به سزایی در پیش بینی ها دارند. غالب سازمان ها، پیشبینی را با فرض زمان تامین ثابت و زمان حمل ثابت، ظرفیت ثابت و مسیرهای توزیع و حمل ثابت انجام می دهند. این فرضیات باید به صورت دقیق مورد سؤال و بررسی و در صورت نیاز تغییر قرار گیرند. افق های زمانی طولانی ثابت نیز پیش بینی دقیق را مشکل می کنند.
۲- هماهنگی و یکپارچگی برنامه ریزی و اجراء
برنامه ها غالباً مجزا از واقعیت های اجرایی هستند. برنامه ها غالباً در زمان اجراء دچار تغییراتی می شوند. مدیران مسئول اجراء تعدیل هایی را برای پاسخگویی به تغییرات محیط در برنامه ها ایجاد می نمایند. چنین تعدیل هایی غالباً ایجاد می شوند ولی به اطلاع برنامه ریزها نمی رسند که نتیجه آن عدم یکپارچگی برنامه و اجراء است. با یکپارچگی برنامه ریزی و اجراء، بسیاری از عدم تطابق های تأمین و تقاضا برطرف می شوند.
۳- کاهش میانگین و واریانس زمان تامین
پیش بینی نادقیق و عدم ارتباط بین برنامه ریزی و اجراء زمانی که زمان تامین طولانی و متغیر است، می توانند ویرانگر باشند. کم کردن میانگین و واریانس زمان تامین می تواند منجر به کاهش عدم اطمینان در زنجیره تأمین شود. از جمله فعالیت هایی که در این زمینه میتوانند استفاده شوند عبارتند از:
حذف فعالیت ها و مراحل فاقد ارزش افزوده
افزایش قابلیت اطمینان و پایداری فرآیندهای تولید، راهبری و لجستیک
توجه ویژه به فرآیندها، منابع و مواد کلیدی
توجه به زمان تامین های پویا در برنامه ریزی زمان های تحویل
همکاری و تشریک مساعی با اعضای زنجیره
دسترسی به این مسئله کار ساده ای نیست. پیشرو بودن در این همکاری بین اعضای زنجیره اعتماد به وجود می آورد و موافقت با مزایای حاصل از به اشتراک گذاشتن اطلاعات را بالا میبرد و تمایل برای تغییر از شرایط قبل را نشان می دهد. در چنین شرایطی، اعضای زنجیره، تصمیم گیری و حل مشکلات را به صورت جمعی انجام می دهند و اطلاعات راجع به استراتژیها، برنامه ها و عملکرد بین اعضای زنجیره به اشتراک گذاشته می شود. چنین فعالیتهایی باعث کاهش انحراف در اطلاعات و فقدان هماهنگی می شود که عواملی برای بروز اختلال هستند.
۴- سرمایه گذاری در امکان دسترسی
به منظور کاهش ریسک اختلالات، سازمان ها باید از اتفاقات زنجیره آگاه باشند. این موضوع شامل عملیات های داخلی، مشتریان، تأمین کنندگان، مکان های موجودی، ظرفیت و داراییهای کلیدی هستند. موارد زیر برای امکان دسترسی نیاز هستند:
شناسایی و انتخاب شاخص های دوراندیشی یا رهبری عملکرد زنجیره تأمین (تأمین کنندگان، عملیات های داخلی و مشتریان).
جمع آوری و تحلیل داده در این شاخص ها
تعیین سطوح الگوبرداری در این شاخص ها
مانیتور کردن این شاخص ها نسبت به الگوبرداری
به بحث گذاشتن انحراف از عملکرد مورد انتظار با مدیران مربوطه
فراهم ساختن و اجرای فرآیندهایی برای مقابله با این انحرافات
ایجاد انعطاف پذیری از زنجیره تأمین
سازمان ها باید تصمیمات صحیحی را برای ایجاد انعطاف پذیری و در نتیجه توان پاسخگویی اتخاذ نمایند. شاخص های مختلفی برای انعطاف پذیری مورد نیاز یک سازمان بسته به شرایط محیطی آن وجود دارد.
یونگهاگن
Junghangen
روشی نظامند برای تشخیص، سازماندهی و به اشتراک گذاشتن دانش در سازمان است که می تواند در نهایت به تولید دانش بیشتر در سازمان منجر شود.
۲-۹-۴- تفاوت مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش
مدیریت اطلاعات را میتوان چنین تعریف کرد: “استفاده از مراحل و مهارتهای مدیریتی و ابزارها و فناوریهای مناسب در فرایند تولید، فراهم آوری، سازماندهی، پردازش، اشاعه و بهرهگیری از اطلاعات درون سازمانی و برون سازمانی به عنوان یک عنصر اصلی در سازمان برای دستیابی به اهداف و مقاصد سازمانی” (آزاد شهرکی، ۱۳۸۸: ۲۵).
بررسی سیر تحول و تعاریف دو مفهوم مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش، نشان داده است اگرچه این دو مفهوم به همدیگر نزدیکند و در برخی از جنبههای گردآوری، سازماندهی و نظیر آن از مکانیزمهای تقریباً مشابهی استفاده میکنند ولی هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند و از همدیگر متمایز میشوند. تعاریف مدیریت اطلاعات ومدیریت دانش نشان میدهد که این دو مفهوم در برخی از فرایندها بایکدیگر تفاوت دارند، بعنوان مثال مدیریت اطلاعات بیشتر به دنبال ذخیره وبازیابی اطلاعات است درحالی که مدیریت دانش به دنبال اشتراکگذاری دانش است (حسن زاده، ۱۳۸۶: ۲۱).
جدول ۲-۵ : تفاوت مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش (آزاد شهرکی، ۱۳۸۸: ۲۶)
۲-۹-۵- مبانی نظری مدیریت دانش
دانش به عنوان منبع اصلی سازمانها تلقی میشود. چنانچه سازمان ها بخواهند به مدیریت دانش به عنوان یک سرمایه سازمانی بپردازند، بایستی عوامل زیرساختی مناسبی را فراهم آورند. فراهم آوری عوامل زیرساختی نیازمند مجموعههای سازمانی است که ساز و کارهای خاصی را میطلبد. در این راستا چهار نظریه بدین شرح آورده می شود(حسن زاده، ۱۳۸۶: ۵۹):
۱- نظریه شرکت: نظریه شرکت از نظریههایی است که قابلیتهای سازمان را از هرنوع مورد توجه قرار میدهد. این نظریه در اواسط دهه ۱۹۸۰ توسط آنتوان آگوستین ارائه شده و آلفرد مارشال آن را تکمیل کرده است. خلاصه این نظریه این است که مهمترین هدف یک شرکت به حداکثر رساندن سود میباشد و شرکتها ویا سازمانها برای حداکثر سود سعی میکنند از کلیه منابع خود بیشترین استفاده کنند.
۲- نظریه تعادل سه جزئی: نظریه تعادل سه جزئی را میتوان یک نظریه بنیادی برای شکل دهی آینده دراز مدت سازمانها برشمرد که با نگاهی دیگر بر اهمیت دانش در سازمانها تأکید میکند. طبق این نظریه حیات، اجتماع و فناوری سه مقولهای هستند که از جرم انرژی واطلاعات تشکیل شده است. تکامل این سه نیز در فزونی اطلاعات در طول عمرشان تعریف میشود. درحقیقت تفاوت این سه در میزان اطلاعاتی است که توانستهاند در طی زمان در خود ذخیره کنند.
۳- نطریه تولید وتبدیل دانش سازمانی: نظریه تولید دانش سازمانی در سال ۱۹۹۴ توسط نوناکا مطرح شد و بر ماهیت فعال وذهنی دانش و اصلاح باورها و جلب مشارکت مردم تأکید دارد. این نظریه کارکرد اصلی سازمان رادر تقویت دانش تولید شده به وسیله افراد و تبلور ساختن آن به عنوان بخشی از شبکه دانشی سازمان میداند.
۴- نظریه سازمان یادگیرنده: نظریه سازمانی یادگیرنده از نظراتی است که لزوم جریان دانش در سازمانها را توجیه میکند. دیوید گاروین در سال ۱۹۹۳ سازمان یادگیرنده را سازمانی تعریف کرده که مهارت تولید، گردآوری و انتقال دانش و همچنین تغییر رفتار با توجه به دانش و اندیشههای جدید را داشته باشد.
۲-۹-۶- اصول مدیریت دانش
مدیریت دانش، حوزهای میان رشتهای است که از نظریههای اقتصادی، جامعهشناسی، فلسفه و روانشناسی بهره میگیرد. داونپورت (۱۹۹۸) ده اصل را برای راهنمایی مدیران دانش مطرح کرد:
۱- مدیریت دانش گران است (سرمایهگذاری بالایی را میطلبد ).
۲- مدیریت دانش اثر بخشی به راه حلهای چندگانه افراد تکنولوژی نیازمند است.
۳- مدیریت دانش بسیار سیاسی است.
۴- مدیریت دانش به مدیران دانش نیازمند است.
۵- انتفاع مدیریت دانش ناشی از نقشه ها و بازارهاست نه سلسله مراتب.
۶- سیستم سازی دانش و کابرد آن، اغلب فعالیتهای مصنوعی هستند.
۷- هدف مدیریت دانش بهبود فرایندهای کار دانش است.
۸- دستیابی دانش فقط آغاز راه است.
۹- مدیریت دانش بیانتهاست.
۱۰- مدیریت دانش به قرارداد دانش نیاز دارد.
۲-۹-۷- مراحل مدیریت دانش
مدیریت دانش بیش ازهمه چیز به دنبال آن است که بین افراد شاغل در یک سازمان ارتباط دانشی برقرار کند. روش های استفاده از دانش سازمانی را یاد دهد و زمینههای تبدیل دانش شخصی به دانش جمعی وبلعکس را فراهم آورد تا در نهایت نوآوری وخلاقیت را تقویت کند. این کارکرد مدیریت دانش توسط ابل و اکسبرو[۴۴] (۲۰۰۱) نیز مورد تأکید قرار گرفته است. ماناسکو[۴۵] (۲۰۰۰) چهار مرحله را برای مدیریت دانش شناسایی کرده است (حسن زاده، ۱۳۸۶ :۲۷):
۱- آشکارسازی دانش
۲- ایجاد گرایش به سوی دانش
۳- فرهنگ سازی برای به اشتراک گذاری دانش
۴- زیرسازی برای توزیع دانش
برای مدیریت دانش، دانش ابتدا باید به شکلهای گوناگون آشکارسازی شود یعنی از حالت نهان به حالت عیان تبدیل شود. سپس بایستی گرایش به دانش و استفاده از آن در بین
افراد سازمان به روش های مختلف ایجاد شود تا فرهنگسازی شود. دانش آوری موجب میشود که یادگیری به عنوان یکی از وظایف اصلی سازمان و کارکنان آن تلقی گردد. پس از درک اهمیت مدیریت دانش و مزایای رقابتی آن برای تمام افراد سازمان در سطوح مختلف باید زیرساخت مدیریت دانش در زمینههای به اشتراکگذاری، انتقال و بکارگیری آن فراهم شود (حسن زاده، ۱۳۸۶ :۲۸).
۲-۹-۸- گامهای اصلی پیاده سازی مدیریت دانش در سازمانها
بطور کلی شانزده مرحله و فعالیت بالقوه برای معرفی و پیادهسازی مدیریت دانش وجود دارد که باید با توجه به شرایط سازمان، تعداد مناسبی از این فعالیتها در پیادهسازی مدیریت دانش، انتخاب و به طور تکراری یا دورهای دنبال شود. این فعالیتها عبارتند از ( ویگ[۴۶]، ۱۹۹۹) :
۱) به دست آوردن جلب نظر مدیریت. برای موفقیت مدیریت دانش، کسب پذیرش و تعهد مدیریت و نیز حمایت پیاپی او از طرح، دارای اهمیت فراوانی است. برای بدست آوردن این تعهد و حمایت، گروه مدیریت دانش باید بتواند، پیوند محکمی بین طرحهای مدیریت دانش با اهداف، احتیاجات و قابلیتهای حقیقی حال و آینده سازمان برقرار کند.
۲) ترسیم چشم انداز دانش. شناخت طبیعت و نقاط قوت و ضعف داراییهای دانش شرکت و شرایط از دید رهبری شرکت و عملیات ها و فشارهای بازار و فرصتها.
۳) برنامهریزی استراتژی دانش. تعیین چگونگی حمایت مدیریت از استراتژیهای شرکت یا واحد کار و ترسیم هدفهای مدیریت دانش و اولویتها و منافع مورد انتظار.
۴) ایجاد و تعریف گزینهها و ابتکارات بالقوه وابسته به دانش. شناخت فرصتها برای پیشرفت، مثل فرصتهایی برای افزایش درآمد، ساختن محصولات و خدمات جدید، ترمیم تنگناهای دانشی و دیگر فعالیتهای مربوط به دانش به وسیله حمایت از بخش مربوط و تنظیم اولویتها برای شرکت و بازسازی تأثیرات و سود مورد انتظار از آنها.
۵) توصیف انتظارات از سود برای ابتکارات مدیریت دانش. تعیین انتظارات برای اولویت بندی، هدایت، اجرا و نشان دادن تأثیر تلاشهای مدیریت دانش.
۶) تنظیم اولویتهای مدیریت دانش. تعیین اولویتها برای فعالیتهای مبتنی بر استراتژی مدیریت دانش، انتظارات برای سود خالص، احتیاجات و فراهم کردن قابلیت ها.
۷) تعیین نیازهای کلیدی دانش. شناختن دانش لازم برای ارائه کار باکیفیت در سمتهای کلیدی یا پیچیده.
۸) بدست آورن دانش کلیدی. کسب دانش لازم برای کارها و عملیات مهم از درون و بیرون سازمان.
۹) ایجاد برنامههای جامع انتقال دانش. مانند هماهنگ کردن برنامههای آموزشی، ایجاد شبکههای تخصصی یا مبادله دانش تخصصی همچون سلسله مراتب نظری و استراتژی ذهنی برای شاغلان.
۱۰) انتقال، توزیع و بکارگیری داراییهای دانشی. سازمان دادن و انتقال دانش تخصصی به شاغلان و شکل دادن دوباره، گسترش و بهرهگیری از دانش به وسیله استفاده موثر از بهترین دانش در همه کارهای روزانه و جاری.
۱۱) ایجاد و به روز درآوردن زیرساختهای مدیریت دانش. ایجاد و نگهداری زیرساختهای لازم برای انجام مدیریت دانش.
۱۲) اداره داراییهای دانش. ایجاد، تجدید، ساخت و سازمان دادن داراییهای دانش برای تعیین اولویت فرصتهای دانش
۱۳) ایجاد برنامههای تشویقی. دادن انگیزه به کارمندان برای هوشمندانه عمل کردن؛ انگیزههایی چون نوآور بودن، تسهیم دانش، تلاش برای بدست آوردن دانش یا پاسخ درخواستهای افراد به هنگام رویارویی با وضعیت های ناآشنا و مشکل.
۱۴) هماهنگ ساختن فعالیتها و عملکردهای مدیریت دانش در سراسر زمان. شناخت فعالیتهای مربوط به مدیریت دانش و یاری کردن آنها به منظور هماهنگ ساختن، همکاری و تشریک مساعی و ایجاد قابلیتهای باارزش.
۱۵) تسهیل مدیریت دانش متمرکز بر دانش. همچون ارائه فعالیتهای سطح بالا برای تغییر الگوی خدماتی مشتری، فرهنگ، محیط کاری، فلسفه و فعالیتهای مدیریت، فعالیتهای عملیاتی، حق تصمیم گیری، گردش کار و فرصتهایی برای عملکرد هوشمندانه.
۱۶)نظارت بر مدیریت دانش. ارائه بازخور در پیشرفت و اجرای برنامه و فعالیتهای مدیریت دانش.
- شخصیت[۵۱]: شخصیت، مجموعه خصوصیات منحصر به فردی است که به واکنشهای نسبتاً پایدار و دائمی یک فرد نسبت به محیط خود می انجامد. شخصیت میتواند در تجزیه و تحلیل رفتار مصرفکننده برای انتخاب و خرید اغلب کالاها و مارکهای خاصی مفید واقع گردد. (کاتلر و آرمسترانگ، ۱۳۸۶)
- خودپنداره[۵۲]: خودپنداره عبارت است از نحوه نگرش انسان نسبت به خود و تصویری که فکر میکند دیگران از او دارند.به عبارتی دیگر خود پنداره ادراک واحساسات فرد نسبت به خودش میباشد .خود پنداره به چهار بخش اصلی تقسیم میشود. خود واقعی در مقابل خود ایده آل و خود شخصی (خصوصی ) در مقابل خود اجتماعی. این چهار بخش در جدول شماره(۲-۳) نشان داده شده است. مطالعات نشان میدهد که افراد مارکها و محصولاتی را ترجیح میدهند که با خودپنداره آنان سازگاری دارد. (هاوکینز و کانی، ۲۰۱۰)
جدول ۲-۳- بخشهای اصلی خود پنداره؛ منبع: هاوکیز و کانی، ۲۰۱۰ : ۴۲۸
خود ایده آل | خود واقعی | |
روشی که شخص دوست دارد خود را ادراک کند | جگونگی نحوه ادراک واقعی شخص از خودش | خود شخصی |
آنگونه که فرد دوست دار د دیگران او را ادراک کنند | نحوه ادراک واقعی دیگران نسبت به فرد | خود اجتماعی |
- سبک زندگی[۵۳] : ممکن است مردمی که متعلق به خرده فرهنگ، طبقه اجتماعی و یا گروه شغلی یکسانی هستند، دارای سبک زندگی کاملاً متفاوتی باشند. سبک زندگی هر انسان، شیوهای است برای گذران عمر و زندگی در این جهان که از طریق آن نحوه فعالیتها، علایق و عقاید فرد از دیگران مشخص و متمایز میگردد. بازاریابان میتوانند از طریق شیوهای که روانسنجی خوانده میشود، ابعاد اصلی سبک زندگی را شناسایی کنند. (مهدوینیا، ۱۳۸۱ : ۵۴)
- نگرش[۵۴] : نگرش یکی از مفاهیم اساسی در علم روانشناسی است .تعاریف گوناگونی از نگرش شده است .نگرش به عنوان ارزیابی کلی شخص از یک پدیده تعریف میشود. این ارزیابی میتواند مثبت ویا منفی باشد.در مباحث بازاریابی نگرش دارای سطوح مختلفی میباشد. این سطوح عبارتند از : نگرش نسبت به طبقه محصول، نگرش نسبت به شکل محصول ، نگرش نسبت به نام تجاری ونگرش نسبت به یک مدل خاص. نگرش نسبت به نام تجاری یکی از جنبههای اساسی و مهم ارزش نام تجاری[۵۵] است. ارزش نام تجاری به ارزشی اطلاق میشود که بازاریابان و مصرف کنندگان برای یک نام تجاری قائل هستند.از دیدگاه بازاریابان ارزش یک نام تجاری از طریق توان نام تجاری در کسب سود بیشتر ، درآمد بیشتر ، جریان نقدی بیشتر ویا سهم بازار بیشتر محاسبه میگردد. از دیدگاه مصرف کنندگان ارزش نام تجاری شامل یک نگرش مثبت وقوی نسبت به نام تجاری برمبنای باورهای مطلوبی که درحافظه مصرف کننده وجود دارد، میباشد. (پیتر و اولسون، ۲۰۰۹ : ۴۸۹)
ج- عوامل موقعیتی
بسیاری از اوقات موقعیت خرید در فرایند تصمیم خرید تأثیر میگذارد. آثار موقعیت خرید بر روی فرایند خرید عبارتند از: نقش خرید، عوامل احاطهکننده اجتماعی، عوامل احاطهکننده فیزیکی، آثار مربوط به زمان و حالت و شرایط خریدار. نقش خرید نخستین عامل برای مشغولیت در تصمیمگیری است. کاوش اطلاعات و ارزیابی گزینهها ممکن است بسته به اینکه خرید برای هدیهدادن یا استفاده شخصی باشد، فرق کند. عوامل احاطهکننده اجتماعی، حضور افراد هنگام تصمیمگیری خرید است که امکان دارد بر خرید اثر بگذارد. همچنین عوامل فیزیکی (مانند دکوراسیون و موزیک ملایم)، عوامل زمانی و حالت و شرایط خریدار (مانند شرایط روحی، مقدار پول در دسترس و …) میتوانند بر تصمیم خرید افراد اثر گذارند. (روستا و دیگران، ۱۳۸۶)
د- عوامل آمیخته بازاریابی
یکی دیگر از مهمترین عوامل موثر بر تصمیم خرید مصرفکنندگان عوامل آمیخته بازاریابی[۵۶] است. عوامل و عناصر آمیخته بازاریابی خریداران را تحت تأثیر قرار میدهد و تصمیمگیری آنها وابسته به نوع محصول و ویژگیهای آن، شیوههای قیمتگذاری[۵۷] و روشهای پرداخت، امکانات و تسهیلات توزیع و روشهای ترغیبی و ترویجی شرکتها میباشد. نوع محصول و ویژگیهای آن مانند طرح ظاهری، بستهبندی، کیفیت، شخصیت محصول و … از مهمترین عوامل تأثیرگذار در بین عناصر آمیخته بازاریابی یعنی قیمت، کالا، توزیع و ترویج میباشند. (روستا و دیگران، ۱۳۸۶)
۲-۱-۱۲- طبقهبندی کالاهای بازار مصرفی
کالاهای مصرفی[۵۸]، کالاهایی هستند که توسط مصرفکنندگان نهایی و برای مصارف شخصی خریداری میشوند. این دسته از کالاها بر اساس عادات خرید مصرفکننده تقسیمبندی میشوند. کالاهای مصرفی خود، شامل کالاهای راحتی،[۵۹] مقایسهای، اختصاصی[۶۰] و ناخواسته[۶۱] میشوند.
کالاهای راحتی: آن دسته از کالاها و خدمات مصرفی هستند که معمولاً با حداقل مقایسه و تلاش مشتری، به طور عادی و سریعاً خریده میشوند. این گروه از کالاها در سطح گستردهای موجود و دارای قیمت نسبتاً پائینی هستند. کالاهای راحتی به سه دسته کالاهای ضروری، محرک و اضطراری تقسیم میشوند. کالاهای ضروری، کالاهایی هستند که مصرفکنندگان، آنها را به طور عادی میخرند. کالاهای محرک کالاهایی هستند که بدون برنامهریزی قبلی و صرف انرژی برای یافتن آنها، خریداری میشوند و نهایتاً کالاهای ضروری زمانی خریده میشوند که تأمین نیاز مربوطه فوریت پیدا کند.
کالاهای مقایسهای: از جمله کالاهای مصرفیاند که مشتری در فرایند انتخاب و خرید آنها عواملی نظیر مناسبت، کیفیت قیمت و شکل را در نظر میگیرد. هنگام خرید اینگونه کالاها، مصرفکنندگان زمان و کوشش قابل ملاحظهای به جمع آوری اطلاعات و انجام مقایسه اختصاص میدهند. این کالاها به دو دسته متحدالشکل و غیرمتحدالشکل تقسیم میشوند. کالاهای متحدالشکل از نظر خریدار کالاهایی هستند که از نظر کیفیت مشابهاند ولی از نظر قیمت یکسان نیستند.
کالاهای اختصاصی: کالاهای اختصاصی نیز از جمله کالاهای مصرفی هستند که به دلیل برخورداری از مشخصات یا هویت تجاری منحصر به فرد، گروه عمدهای از خریداران حاضرند برای بدستآوردن آنها به طور اختصاصی بکوشند.
کالاهای ناخواسته: کالاهای مصرفی هستند که یا مصرفکننده از وجود آن بیاطلاع است یا از وجود آن اطلاع دارد ولی درباره خرید آن فکر نکرده است. کالاهای ناخواسته، ماهیتاً به تبلیغات زیاد، فروش شخصی و سایر تلاشهای بازاریابی نیاز دارند. (کاتلر و آرمسترانگ، ۱۳۸۶)
۲-۱-۱۳- گروههای مختلف خریداران
خریداران به دو گروه عمده تقسیم میگردند:خریداران از نظر خصوصیات کمی و خریداران از نظر انگیزشی
الف- خریداران از نظر خصوصیات کمی
۱- افزایش و تحرک جمعیت
۲- افزایش درآمد
۳- زیاد شدن اوقات فراغت
افزایش جمعیت چه به صورت حرکت زمانی[۶۲] و چه به صورت حرکت مکانی، در افزایش فروش کالاها و خدمات مؤثر است. در ملاحظه افزایش جمعیت بهتر است، به گروههای سنی توجه شود تا با توجه به خواستههای سنی، در تولید کالا و ایجاد خدمات اقدام نمود.
افزایش درآمد شخصی، قدرت خرید در افرادرا افزایش میدهد و اوقات فراغت زیاد موجب میشود تا مردم به سرگرمی روی آورند و خرید بعضی از کالاها میتواند سرگرمی بوجود آورد.
ب- خریداران از نظر انگیزشی
خرید هر فرد از عوامل پیچیده روانی چون انگیزهها متشکل میشود. برنامهریزی بازاریابی نمیتواند بدون توجه به این عوامل موفق شود. برای پیروزی در بازار باید از انگیزههای پنهانی مردم آگاه شد و در افزایش فروش از آنها استفاده کرد. از جمله این انگیزهها میتوان از انگیزههای شخصی (رفع نیازهای اولیه، نیازهای لذتجویی و نیاز به ایمنی)، انگیزههای اجتماعی (زندگی خانوادگی، تقلید از دیگران و تابع مد بودن) و انگیزههای اقتصادی نام برد. (عسگریان، ۱۳۸۹).
۲-۱-۱۴- قصد خرید
قصدهای خرید بر سه نوعند:
۱- قصد خرید آنی: در بسیاری از موارد خریدهایی انجام میدهیم که برای آن قصد قبلی و برنامه خاصی نداریم و آناً تصمیممیگیریم آن کالا را بخریم مثل خرید یک پیراهن و … .
۲- قصد خرید قبلی: برای خرید بعضی کالاها از قبل برنامهریزی میکنیم و خرید آنها را به شرایط خاصی واگذار مینمائیم. مثل خرید لباسهای تابستانی یا زمستانی.
۳- قصد خرید اقتصادی: تصمیم خرید بعضی از کالاها پیچیده میباشد، خرید کالاهای با دوام و گرانقیمت از این قبیل هستند. در مورد کالاها و اجناسی که با این نوع قصد خرید تدارک دیده میشود، نفوذ عمیق در افرادی که تصمیم بر خرید میگیرند لازم است. (اربابی، ۱۳۷۶ : ۸۹)
۲-۱-۱۵- نقش خرید مصرفکننده
بازاریاب باید بداند چه کسانی درتصمیمگیری خرید تأثیر دارند و نقش هرکدام از آنان چیست. افراد در تصمیم خرید نقشهای متفاوتی ایفا میکنند. این نقشها که در شکل ۲-۶ نشان داده شده است، عبارتند:
۳-۹-۴ آزمون مناسب بودن مدل
برای آزمون مناسب بودن مدل تخمین شده، ابتدا این فرض را مطرح میسازیم که مدل تغییرات Y را به صورت معنی داری توجیه نمیکند. برای آزمون فرض مزبور، از آماره F استفاده میکنیم. اگر در سطح خطای α (در این تحقیق ۵%) مقدار آماره F از مقدار جدول بیشتر باشد، فرض صفر رد می شود و میتوان گفت تغییرات توجیه شده توسط مدل مناسب است و یا اینکه رابطه معناداری بین متغیر وابسته ومتغیر مستقل وجود دارد. همچنین اگر سطح معناداری مدل (sig) کمتر از سطح خطای α (در این تحقیق ۵%) باشد، فرض صفر رد و چنین استنباط می شود که مدل تغییرات F را به صورت معنا داری توجیه می نماید (یعنی مدل مناسب است).
۳-۹-۵ آزمون معنادار بودن ضرایب
به منظور آزمون معنی داربودن هر یک از ضرایب برآوردی رگرسیون فرض میشود که ضریب رگرسیون برابر صفر است و به عبارتی متغیر مستقل بر متغیر وابسته تاثیری ندارد. یعنی فرضیه صفر به صورت زیر بیان میگردد:
H0: β = ۰
در مقابل آن فرضیه رقیب بیان میدارد که متغیر مستقل در تغییرات متغیر وابسته موثر واقع میشود یعنی:
H1: βi ≠ ۰
برای آزمون این فرضیات از آزمون t استیودنت، در سطح معناداری ۵% استفاده میشود. اگر در سطح اطمینان ۹۵% (خطای ۵%α=) قدر مطلق t بدست آمده از آزمون، بزرگتر از t بدست آمده از جدول با همان درجه آزادی باشد، فرض رد شده و در غیر این صورت تایید میشود. در این آزمون رد به معنی معنادار بودن ضریب مورد نظر و عدم رد به مفهوم بی معنا بودن ضریب مورد نظر است.
۳-۱۰ بررسی ساختار داده های ترکیبی و انواع مدلهای آن
در این تحقیق، با توجه به نوع داده ها و روشهای تجزیه و تحلیل آماری موجود، از روش داده های ترکیبی ومقطعی برای برآورد پارامترهای الگو و بررسی آزمون فرضیه ها استفاده شده است. روش داده های ترکیبی که به روش داده های مقطعی - سری زمانی[۱۳۶] نیز معروف است، به شکلهای مختلف انجام شده و مدلهای متنوعی دارد که با توجه به شرایط تحقیق از یکی از آنها استفاده می شود.
استفاده از روش داده های مقطعی ممکن است با مشکلات عدم کارایی و ناسازگاری تخمین مدلها همراه باشد. مشکلات مزبور در تخمین مدلها به روش داده های ترکیبی و با بهره گرفتن از روش هایی مانند مدل اثر ثابت[۱۳۷]، مدل اثر تصادفی[۱۳۸]، مدل رگرسیون به ظاهر نامرتبط[۱۳۹] و مدل داده های یکپارچه شده[۱۴۰]، وجود نخواهد داشت. در بررسی داده های مقطعی و سری زمانی، اگر ضریب اثرات مقطعی و اثر زمانی معنیدار نشود، میتوان تمامی داده ها را با یکدیگر ترکیب کرده و بوسیله رگرسیون حداقل مربعات معمولی[۱۴۱] تخمین زد. به این روش، داده های تلفیق شده نیز میگویند. مدلهای اثر ثابت و اثر تصادفی به سبب اهمیت، در این قسمت به اختصار توضیح داده میشوند:
برای تعیین مدل مورد استفاده در داده های ترکیبی از آزمونهای مختلفی به شرح زیر استفاده می شود:
۳-۱۰-۱ آزمون چاو
آزمون چاو[۱۴۲] برای تعیین به کارگیری مدل اثرات ثابت در مقابل تلفیق کل داده ها (مدل یکپارچه شده) انجام می شود. فرضیات این آزمون به صورت زیر است:
H0: Pooled Model
H1: Fixed Effect Model
فرضیه اول براساس مقادیر مقید و فرضیه مقابل آن براساس مقادیر غیر مقید است. آمارهی آزمون چاو بر اساس مجموع مربعات خطای مدل مقید و مدل غیر مقید به صورت زیر است:
این آماره دارای توزیعF با درجه آزادی N-1 و NT-N-K است. اگر ارزش آماره F مقید از ارزش آماره F جدول کمتر باشد، در سطح معنی داری تعیین شده، فرضیه H0رد می شود و اثر معنیداری برای مقاطع وجود خواهد داشت. بنابراین، مدل اثر ثابت انتخاب می شود، در این غیر این صورت از مدل داده های تلفیق شده استفاده می شود (اشرفزاده و مهرگان، ۱۳۸۷).
۳-۱۰-۲ آزمون هاسمن
آزمون هاسمن[۱۴۳] برای تعیین استفاده از مدل اثر ثابت در مقابل اثر تصادفی انجام می شود. آزمون هاسمن بر پایه وجود یا عدم وجود ارتباط بین خطای رگرسیون تخمین زده شده و متغیرهای مستقل مدل شکل گرفته است. اگر چنین ارتباطی وجود داشته باشد، مدل اثر ثابت و اگر این ارتباط وجود نداشته باشد، مدل اثر تصادفی کاربرد خواهد داشت. فرضیه H0 نشان دهنده عدم ارتباط متغیرهای مستقل و خطای تخمین و فرضیه H1 نشان دهنده وجود ارتباط است(زراءنژاد و انواری، ۱۳۸۴).
H0: Random Effect
H1: Fixed Effect
مادالا[۱۴۴] (۱۹۹۸) برای انجام آزمون هاسمن تخمین مقدار واریانس qرا با V(q)نشان داده و آماره M را به صورت زیر ارائه کرده است:
۳-۱۱خلاصه فصل
در این فصل ابتدا فرضیه های تحقیق،دوره ی زمانی تحقیق،جامعه مورد مطالعه و چگونگی جمع آوری اطلاعات تشریح گردید.در ادامه آزمون های آماری لازم جهت آزمون فرضیات تحقیق نیز بیان شد.هم چنین در این فصل معادله رگرسیون چند متغیره بیان شد.در فصل بعد به بیان یافته های تحقیق و تحلیل آنها پرداخته خواهد شد.
فصل چهارم:
یافته های پژوهش
۴-۱ مقدمه
در فصل پیش به بیان فرضیههای تحقیق، مدلها و متغیرهای مورد نیاز برای آزمون آنها، پرداخته شد. همچنین جامعه آماری، نحوه انتخاب نمونه و چگونگی گردآوری دادههای مورد نیاز معرفی شد. در این فصل داده های مورد نیاز جهت آزمون فرضیه های تحقیق جمع آوری شده و به عنوان منبعی برای تجزیه و تحلیل استفاده شده است. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات گردآوری شده از روشهای آمار توصیفی، آمار استنباطی و همچنین رسم جداول استفاده شده است. استفاده از آمار توصیفی با هدف تلخیص اطلاعات جمع آوری شده و شناخت بیشتر جامعه مورد بررسی صورت پذیرفته است زیرا هدف آمار توصیفی، توصیف، استخراج نکات اساسی و ترکیب اطلاعات به کمک زبان اعداد است. هدف آمار استنباطی، به طور کلی انجام استنباط درباره پارامترهای جامعه از طریق تجزیه و تحلیل اطلاعات موجود در دادههای نمونه و همچنین سنجش عدم اطمینانی است که در این استنباطها وجود دارد.
در این راستا در اجرای اولیه مدل نخست با بهره گرفتن از آماره های چاو و هاسمن نوع مدل مناسب برازش رگرسیون(داده های تلفیقی یا پانل با اثرات ثابت و تصادفی) تعیین شده و با بهره گرفتن از آماره های همچون ایم، پسران و شین و لین و لوین پایایی متغیرها بررسی شده است. سپس در اجرای ثانویه مدل فروض کلاسیک رگرسیون شامل نرمال بودن توزیع متغیرها، استقلال توزیع خطاها، نرمال بودن توزیع خطاها، ناهمسانی واریانس ها و استقلال متغیرهای مستقل بررسی شده است.در نهایت در اجرای نهایی مدل با توجه به معناداری کل مدل و نیز معناداری تک تک ضرایب مدل نهایی استخراج گردیده است.
۴-۲ آمار توصیفی داده ها
در جدول (۴-۱) ، آماره های توصیفی متغیرهای تحقیق را در طی دوره مورد بررسی نشان میدهد. آمار توصیفی متغیرها تحقیق که با بهره گرفتن از دادههای شرکت ها طی دوره آزمون (سالهای ۹۱-۱۳۸۲) اندازهگیری شدهاند، شامل میانگین، میانه، انحراف معیار، کمینه و بیشینه ارائه گردیده است.
(جدول ۴-۱) آماره های توصیفی متغیرهای تحقیق | ||||||
شرح متغیرها | میانگین | میانه | انحراف معیار | کمینه | بیشینه | |
REM it | مدیریت سود واقعی | ۱.۳۷۶۴ | ۱.۲۲۰۳ | ۰.۸۹۱۹ | -۰.۱۸۳۹ | ۸.۷۲۳۳ |
مدل شماره ۴
حس مکان >>> سرمایه اجتماعی
حس مکان >>> مشارکت
۶۲/۰
۵۶/۰
از میان این مدلها، مدل اول(مدل تاثیرگذاری حس تعلق مکانی در افزایش سرمایه اجتماعی از طریق متغیر واسطهای مشارکت) بهترین تبیین را از این روابط ارائه میدهد، بنابراین فرضیه تحقیق مبنی بر اثرگذاری حس تعلق مکانی بر افزایش سرمایه اجتماعی از طریق افزایش مشارکت عمومی شهروندان با قوت مورد تایید قرار میگیرد. به عبارت دیگر در محلات شهر مشهد حس تعلق مکانی باعث مشارکت بیشتر شهروندان می شود و مشارکت نیز باعث افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد ساکنین به یکدیگر میگردد(میزان مشارکت و سرمایه اجتماعی به عنوان یکی از پیامدهای حس تعلق مکانی مطرح شده است). البته لازم به ذکر است که سایر مدلهای این تحقیق نیز مورد تایید قرار گرفتهاند، اما بیشترین ضریب تاثیر و کمترین خطا در اجرای مدل مربوط به مدل شماره ۱ میباشد که شرح آن در بالا رفت. بنابراین میتوان اینگونه گفت که: حس تعلق به مکان از طریق برانگیختن مشارکت شهروندان باعث اعتماد بیشتر شهروندان میگردد، بنابراین میتوان گفت، داشتن جوامعی با سرمایه های اجتماعی بالا و مشارکت آگاهانه شهروندان مستلزم وجود حس تعلق به مکان، محله و شهر است و یکی از راههای افزایش این حس نیز برنامه ریزی کالبدی و مناسبسازی محلات است.
یعقوب زنگنه و سعید حسینآبادی در مقالهای با عنوان تحلیلی بر تعلق مکانی و عوامل مؤثر بر آن در سکونتگاههای غیررسمی(مطالعه موردی: محدوده کال عیدگاه سبزوار) بیان کرده اند که:
در این پژوهش وضعیت ابعاد تعلق مکانی ساکنان سکونتگاه غیررسمی شرق کال عیدگاه سبزوار و عوامل مؤثر بر آن مورد سنجش قرار گرفته است. تعلق مکانی که بیانگر پیوند یا ارتباط عمیق افراد با مکانهای خاص است، نقشی تعیینکننده در بهرهمندی و تداوم حضور انسان در مکان دارد. هویت مکانی، وابستگی مکانی، تعلق عاطفی و پیوند اجتماعی ابعاد این مفهوم را شکل می دهند که تحت تاثیر مجموعه شرایط محیطی، اجتماعی و فردی قرار دارند؛ بنابراین هر مکانی با توجه به شرایط خاص خود سطح متفاوتی از تعلق مکانی را به ساکنان خود عرضه می کند. در کل طرح موضوع تعلق مکانی در سکونتگاههای غیررسمی که از نظر پایداری شرایط اجتماعی، اقتصادی و محیطی دچار مسئله هستند؛ هم از جهت نقش آن از منظر انسانشناسی و جامعه شناسی(ایجاد هویت فردی و جمعی، همبستگی بین افراد و …) و هم از منظر برنامه ریزی اجتماع محور(نقشی که تعلق مکانی می تواند در افزایش تمایل افراد برای مشارکت در امر بهسازی محله داشته باشد) دارای اهمیت است.
تحقیق حاضر از نوع پیمایشی است و از پرسشنامه برای جمعآوری داده های میدانی استفاده شده است؛ حجم نمونه ۱۳۰ نفر، روش نمونه گیری، تصادفی ساده و واحد تحلیل سرپرست خانوار میباشد. روش تحلیل این داده ها نیز آزمونهای آماری شامل آزمون برابری نسبتها، آزمون دوجملهای، آزمون همبستگی لامبدا و ضریب همبستگی اسپیرمن است که هر کدام با توجه به نوع فرضیه و مقیاس متغیرها مورد استفاده قرار گرفته است.
در این تحقیق، تعلق مکانی محدوده شرق کال عیدگاه سبزوار به عنوان بزرگترن کانون اسکان غیررسمی این شهر مورد مطالعه قرار گرفته است. با توجه به اینکه سکونتگاههای غیررسمی محل زندگی افراد و خانوارهایی هستند که عمدتاً مهاجرند، مدت اقامتشان در این مکانها معمولاً کم است و شرایط اجتماعی و محیطی چندان مطلوب نیست، انتظار میرود که ساکنان این سکونتگاهها تعلق پایینی نسبت به محل زندگی خود داشته باشند. بر اساس این مطلب فرضیه اول تحقیق اینگونه مطرح شد که “به نظر میرسد سطح تعلق مکانی ساکنان محدوده کال عیدگاه سبزوار- سکونتگاه غیررسمی- در سطح پایینتر از حد متوسط باشد".
برای آزمون این فرضیه ابتدا تعلق مکانی در ۴ بعد هویت مکانی، تعلق عاطفی، وابستگی مکانی و پیوند اجتماعی مورد سنجش واقع شد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که سطح تعلق مکانی ساکنان شرق محدوده کال عیدگاه در هر ۴ بعد در حد بالایی است که این امر متناقض با تصور رایج و نقضکننده فرضیه اول تحقیق مبنی بر پایین بودن سطح تعلق مکانی ساکنان اینگونه مکانها است. با توجه به سطح نسبتاً بالای تعلق مکانی در بین ساکنان محدوده شرق کال عیدگاه، میتوان به بهبود این سکونتگاهها امیدوار بود چرا که تعلق مکانی نیروی محرکه قوی در مشارکت ساکنان یک مکان برای بهبود و ارتقای شرایط آن میباشد.
فرضیه دوم، بیانگر تاثیر خصوصیات فردی، مدت اقامت، شرایط اجتماعی و کالبدی- محیطی بر میزان تعلق مکانی است. طبق آزمونهای آماری رابطه معناداری بین خصوصیات فردی(سن، وضعیت اشتغال، نوع شغل، درآمد، سطح تحصیلات، تعداد اعضای خانواده) و مدت زمان اقامت با میزان تعلق مکانی وجود ندارد. همچنین نتایج این تحقیق نشان میدهد که کیفیت روابط اجتماعی و امنیت عمومی و در کل کیفیت وضعیت اجتماعی و کالبدی- محیطی محدوده شرق کال عیدگاه با سطح تعلق مکانی رابطه معنادار مثبتی دارد. بدین ترتیب با بهبود وضع اجتماعی محله(امنیت عمومی و روابط اجتماعی)، میزان احساس تعلق به مکان نیز بهبود مییابد. در بعد کالبدی محیطی نیز ساماندهی و بهسازی محله(همراه با مشارکت فعال ساکنان) می تواند رابطه ساکنان محدوده مورد مطالعه را با مکان زندگی خود ارتقاء بخشد و زمینه ساز حس تعلق به مکان باشد.
به طور خلاصه، مقاله حاضر نشان میدهد که برخی سکونتگاههای غیررسمی مثل همین نمونه مطالعاتی، دارایی های قابل توجهی مثل تعلق ساکنان به مکان را در خود جای داده است که اگر به این پتانسیلها توجه شود، می تواند راهگشای این مکانها به سوی پایداری باشد. پس باید در این نگرش که سکونتگاههای غیررسمی سر تا پا معضل است، اصلاح صورت گیرد. همچنین متغیرهای مطرح در عرصه عمومی مثل وضعیت اجتماعی و کالبدی- محیطی نسبت به ویژگیهای فردی و جمعیت شناختی در میزان تعلق مکانی از اهمیت بیشتری برخوردار است.
علی جوان فروزنده و قاسم مطلبی در مقالهای با عنوان حس تعلق به مکان و عوامل تشکیل دهنده آن، بیان کرده اند که:
یکی از معانی مهم و مؤثر در ارتباط انسان و محیط که مورد توجه طراحان بوده است، حس تعلق به مکان میباشد. در روشهای طراحی محیطی- علیرغم استفاده فراوان از این واژه- تعریف مشخص و معینی از این معنا و عناصر تشکیلدهنده آن ارائه نگردیده است. لذا با هدف شناسایی این حس در معماری به معرفی ابعاد مختلف حس تعلق و عوامل تشکیل دهنده آن- بر اساس روش پژوهششناختی و با رویکردهای هستیشناسانه و معرفتشناسانه در بررسی ادبیات موضوع- پرداخته می شود.
حس تعلق یکی از علائم و عوامل مهم در ارزیابی ارتباط انسان- محیط و ایجاد محیطهای انسانی با کیفیت میباشد. این سطح از معنای محیطی بیانگر نوعی ارتباط عمیق فرد با محیط بوده و در این سطح، فرد نوعی همذاتپنداری بین خود و مکان احساس مینماید. حس تعلق واجد دو بعد کالبدی و اجتماعی است که نتایج، نشاندهنده برتری تعلق اجتماعی بر تعلق کالبدی در محیط میباشد. همچنین بر اساس نتایج بدست آمده، حس تعلق به مکان منطبق بر مدل شکل گیری معنا در محیط(برآیند تعامل فرد، دیگران و محیط)، از یک طرف وابسته به مشخصات و ویژگیهای فردی شامل: انگیزشها، شایستگیها و شناخت افراد نسبت به مکان بوده و از طرف دیگر ریشه در تعاملات اجتماعی و ارتباط فرد و دیگران در محیط دارد که منبعث از نیاز به تعلق به عنوان نیاز اولیه انسانی میباشد. اساساً انسان به دنبال یافتن پاسخ برای نیازهای خود در محیط میباشد و در صورت عدم تامین این نیازها از مکان، احساس عاطفی مثبتی بین فرد و مکان به وجود نخواهد آمد. بالعکس، هر چه قدر محیط در تامین سطوح مختلف نیازهای انسانی تواناتر باشد، به همان نسبت فرد ارتباط خود با محیط را مؤثر دانسته و نهایتاً معنای استنباطی مثبتی به همراه خواهد داشت. هر چه قدر سطوح تامین این نیازها، بر اساس هرم نیازهای انسانی مازلو در قسمت های فوقانی هرم اتفاق میافتد، به همان نسبت معنای محیطی عمیقتری شکل خواهد گرفت. در درجات بالاتر حس تعلق به محیط، به سمت عوامل احساسی- عاطفی که بیانگر عمق ارتباط فرد با محیط میباشد، پیش خواهد رفت که با واژه هایی نظیر تعلق به مکان، دلبستگی به مکان و تعهد به مکان که بیانگر نوعی از درهمتنیدگی احساسات و عواطف انسانی نسبت به محیط میباشد، بیان میگردد.
نکته مهم بدست آمده در این مقاله، نقش محیط و ویژگیهای کالبدی آن، به عنوان وجه سوم مدل معنای مکان، در شکل گیری معنای حس تعلق میباشد. نتایج نشان میدهد عوامل کالبدی محیط در شکل گیری معنای حس تعلق نقش واسطه را ایفا نموده و در دو سطح در محیط مؤثر واقع میگردند:
در سطح اول، عناصر کالبدی محیط با همسازی فعالیتها از طریق تامین و قابلیت انجام آن و با ارضاء نیازهای فردی در درجه اول و نیازهای اجتماعی ناشی از فعالیتهای گروهی در درجه بعد، امکان ایجاد این حس در مکان را فراهم مینمایند. در این سطح، ویژگیهای کالبدی محیط با تسهیل فعالیتها، منطبق بر الگوهای رفتاری افراد و با تامین نیازهای استفادهکنندگان از مکان، در برقراری تعلق اجتماعی محیط مؤثر واقع شده و امکان ایجاد و ارتقاء پیوندهای اجتماعی در محیط را فراهم مینمایند.
در سطح دوم، عناصر کالبدی محیط به عنوان مؤلفه های فرهنگی و نمادها، واسطه بصری در ایجاد ارتباط ذهنی بین استفادهکنندگان از مکان را فراهم مینمایند. در این سطح، عناصر کالبدی منبعث از خاطرهها و تصاویر ذهنی استفادهکنندگان بوده و به صورت نمادگونه، ناشی از فرهنگ و ارزشهای اجتماعی، نقش خود را ایفا مینمایند.
نتایج نشان میدهد، حس تعلق از معیارهای ارزیابی محیطهای با کیفیت بوده و در معماری و رشته های طراحی محیطی، ویژگیهای کالبدی نظیر(فرم، شکل، رنگ، اندازه، بافت و مقیاس) و روابط اجزاء کالبدی با تامین و تاکید بر فعالیتهای اجتماعی محیط، نقشی مهم و مؤثر در شکل گیری حس تعلق دارا میباشند.
علی صمیمیشارمی و پروین پرتوی در مقالهای با عنوان بررسی و سنجش حس مکان در محلات ارگانیک و برنامه ریزی شده(مطالعه موردی: محلات ساغریسازان و بلوار گیلان در شهر رشت) بیان کرده اند که:
هدف کلی از این پژوهش، سنجش عناصر مؤثر بر حس مکان و بررسی تفاوت آن در بافتهای ارگانیک و برنامه ریزی شده با مطالعه موردی در محلههای ساغریسازان با بافت ارگانیک و محله بلوار گیلان با بافت برنامه ریزی شده است. مبانی نظری تحقیق برگرفته از آرای معمار پدیدارشناس، کریستین نوربرگ شولتس درباره پدیده مکان و حس مکان است. از نظر شولتس، پدیده مکان مفهومی کلی و کیفی بوده و ساختار مکان، متاثر از مرز/ قلمرو، تمرکز/ محصوریت، عرصه درونی/ عرصه بیرونی، شناسایی و خوانایی است. روش تحقیق، توصیفی بر مبنای استدلال استقرایی و با بهره گرفتن از راهبرد ترکیبی(کیفی- کمّی) با تمرکز بیشتر بر راهبرد کیفی(استفاده از انجام مصاحبه های عمیق توام با پرسشهای باز از ۴۶ نمونه هدفمند انتخاب شده و با بهره گرفتن از روش مثلثبندی، مشاهدههای محقق در زمانهای مختلف و نیز مقایسه جداول نتایج در دو محله) انجام گرفته است.
ارزیابی نتایج این پژوهش بیانگر این است که هر کدام از محلات برنامه ریزی شده و ارگانیک بلوار گیلان و ساغریسازان، پارامترهای مثبت و منفی در تحقق حس مکان دارند. ولی در کل، با توجه به مصاحبه های انجام پذیرفته، مشاهدات و نیز مطالعات باید گفت افراد در محله بلوار گیلان(محله برنامه ریزی شده)، از نظر حس مکان در وضعیت ضعیفتری نسبت به همتای مسنتر خود یعنی محله ساغریسازان(محله ارگانیک) قرار دارند.
از جمله علل این قضیه عبارتند از: یکنواختی محیط و استاندارد شدن بافت در بلوار گیلان، کاهش هویت بومی، ضعف در وجود ارتباطات غنی انسانی، فقدان حس زندگی جمعی، مهاجرپذیری، نوساز بودن محله و فقدان خاطرات جمعی، عدم انس با محیط، تغییر ذائقه و نگرش مردم به زندگی و غیره.
در مقایسه حس مکان در محله بلوار گیلان و محله ساغریسازان میتوان گفت، عامل بسیار مهمی که در ارتقای حس مکان در محله ساغریسازان وجود دارد، وجود ارتباطات قوی و غنی انسانی موجود در محله است که باعث می شود علیرغم مشکلات بسیاری که این محله دارد(مشکلات اقتصادی، فرهنگی، زیرساختی و وجود بی عدالتیهای اجتماعی و اقتصادی در درون محله نسبت به بیرون آن) بخشی از افراد به مکان حس تعلق داشته باشند. درحالیکه میتوان گفت زندگی جمعی در محله بلوار گیلان به صورت کامل و تمامیتی یکدست و در کنار هم شکل نگرفته است و به قول مارتین هایدگر، متاسفانه سکونت در حد ساختن تنزل پیدا کرده است و حس هویت و یا تعلق به مکان بسیار ضعیف و خفیف است، به گونه ای که در بسیاری از ساکنان به نوعی حس جدا بودن از مکان دیده می شود که این ویژگی از عواملی چون نداشتن خاطره جمعی، فقدان فضاهای عمومی و تعاملات اجتماعی نشات میگیرد. البته پارامترهای مثبتی مانند خوانایی مناسب و وجود کاراکتر ویژه در ارتقاء حس مکان مؤثر هستند، که باید مورد توجه واقع شوند.
بنابراین باید در برنامه ریزی و طراحی شهری به ارجگذاری بیشتر به محلات سنتی و واجد هویت و نیز رعایت اصول متناسب با شرایط بومی هر منطقه در طراحی محلات نوساز، بیش از پیش توجه داشت. به طوری که بتوان از نقاط مثبت هر یک از محلات نوساز و سنتی استفاده کرد و نقاط ضعف آنها را به حداقل رساند و تحقق این امر بیش از هر چیز در گرو شناخت بلاواسطه و اندیشه متاملانه شهرسازان است.
حسن سجادزاده در مقالهای با عنوان نقش دلبستگی به مکان در هویتبخشی به میدانهای شهری (مطالعه موردی: میدان آرامگاه شهر همدان) بیان کرده است که:
دلبستگی به مکان، نقطه تلاقی عناصر کالبدی، فعالیتها و مفاهیم ذهنی نسبت به مکان است. این حس دلبستگی موجب تبدیل فضا به مکانی با ویژگیهای حسی و رفتاری خاص برای افراد می شود. میدان با ابعاد مختلف احساسی، عملکردی- کالبدی و معنایی می تواند نقش مهمی در ارتقای کیفی فضاهای شهرهای امروز ایفا کند. در این میان، توجه به عوامل مؤثر در دلبستگی افراد به میدانهای شهری می تواند نقش مؤثری در هویت و مطلوبیت میدانها داشته باشد. با توجه به اهمیت دلبستگی به مکان در ارتقای کیفیت محیط، این تحقیق ضمن بررسی مفهوم دلبستگی و ابعاد آن، با تبیین شاخص های دلبستگی به مکان، نقش دلبستگی به مکان را در ایجاد مطلوبیت و هویت میدان های شهری بررسی می کند.
اساس این مقاله متکی بر یافتههای تحقیقی در مورد آزمون دلبستگی به مکان در ارتباط با یکی از میدانهای مهم واقع در مرکز شهر همدان، به نام میدان آرامگاه بوعلی سیناست. این پژوهش مبتنی بر مطالعات اسنادی، روش پیمایش، توصیفی و مشاهدهای، با حجم نمونه ۲۰۰ نفر میباشد. روش تحلیل این داده ها نیز با بهره گرفتن از آمارهای توصیفی و استنباطی انجام گرفته است. به منظور ارزیابی تاثیر دلبستگی به مکان در ایجاد فضایی باهویت از منظر استفادهکنندگان، پرسشها در قالب سه شاخص احساسی، عملکردی و معنایی طراحی شده و بر اساس آن، آزمونهای مورد نظر به عمل آمده است. نتایج تحقیق حاضر نشان میدهد، ضمن آنکه مؤلفه های “احساسی"، “عملکردی” و “معنایی” در ایجاد دلبستگی به میدان و در نهایت هویتمندی میدانهای شهری، نقش مؤثری ایفا می کنند، در عین حال رابطهای مستقیم بین مؤلفه های مذکور نیز وجود دارد.
در ارتباط با مؤلفه های احساسی و نقش آن در دلبستگی به میدانهای شهری میتوان گفت، حس “آسایش"، “آرامش” و “تداعی خاطرات فردی و جمعی” به واسطه حضور در فضا، نقش مؤثری را در دلبستگی و در نهایت هویتمند شدن چنین فضاهایی داراست. همچنین “حس مردمواری” میدان که ناشی از عوامل مختلفی نظیر حضور اقشار مختلف جامعه و تعاملات آنها در فضاست، موجبات ارتقاء تصور ذهنی شهروندان نسبت به میدان می شود.
در مورد ویژگیهای عملکردی و فعالیتی در میدان و تاثیر آن در ارتقای دلبستگی به میدانهای شهری، میتوان گفت برآورده کردن توقعات و انتظارات افراد از فعالیتهای موجود در میدانهای شهری و ارضای نیازهای فیزیولوژیکی، حیاتی و اقتصادی شهروندان از عوامل مهم در دلبستگی است.
همچنین در مورد دلبستگی معنایی نیز میتوان گفت، رخداد معانی و مفاهیم در فضای میدان وابسته به تجربیات شخصی و گروهی افراد است. این امر به شدت متاثر از تکرار بازدید و حضور مکرر افراد در میدان، تعامل اجتماعی افراد با همدیگر، حس تفاخر به مکان(هویت مکان)، موقعیت استقرار میدان و ویژگیهای فضایی و معماری میدان است. به این ترتیب می توان مؤلفه ها و شاخص های کلی در ارتباط با دلبستگی به میدانهای شهری را به صورت نمودار زیر بیان کرد:
شکل ۵- ۲ عوامل و مؤلفه های مؤثر در فرایند رخداد دلبستگی در میدانهای شهری
تحقیقات ثابت می کند ارزیابی بسیاری از شاخص های دلبستگی به این میدان بالاست و همین امر ذهنیت افراد را بر روی هویت آن مؤثر میسازد. از این رو مقاله حاضر استدلال می کند بین دلبستگی به مکان و هویت آن، رابطه مستقیم وجود دارد که این امر می تواند در طراحی میدانهای شهری مورد توجه قرار گیرد. در بین عوامل مهم دلبستگی به میدان، از جمله میتوان به وجود آرامگاه بوعلی با معماری فاخر آن در مرکز میدان، امکان دسترسی مناسب به میدان، وجود عوامل و عناصر محیطی نظیر درختان سبز مناسب در میدان، فضاهای تجاری و روزمره اطراف میدان، جانمایی مناسب میدان به لحاظ موقعیت مرکزی در شهر، مناظر ذهنی و عینی مناسب میدان اشاره کرد. نتایج این تحقیق می تواند راهبرد مناسبی برای طراحی میدانهای شهری مطلوب در شهرهای معاصر فراهم کند.
۲-۶-۲ پیشینه خارجی تحقیق
ماین هاشس[۶۵](۲۰۰۵) در رساله دکتری خود با عنوان تعلق مکانی شهرنشینان جدید نسبت به تحولات متداوم حومههای شهری، بیان کرده است که:
در این پژوهش سعی بر آن است که با سنجش رضایتمندی و تعلق مکانی به طور جداگانه در چهار سایت متفاوت، رابطه بین رضایتمندی و تعلق مکانی شناسایی شود. به این منظور برای سنجش رضایتمندی شاخص های فیزیکی و اجتماعی و برای سنجش تعلق مکانی به طور مستقیم ابعاد مختلفِ مکان(عملکردی, عاطفی و شناختی) مورد سئوال قرار گرفته است. پرسشهای پژوهش در قالب سئوالات زیر میباشد: ۱) کدام یک از ویژگیهای فیزیکی یا اجتماعی قابلیت پیش بینی تعلق مکانی را داراست؟ ۲) آیا ویژگیهای فردی و گرایشات هرشخص نقشی در تعلق مکانی آن فرد ایفا می کند؟ ۳) آیا بیشتر شدن تعامل هر فرد با محیط مسکونی خود، باعث افزایش تعلق در وی می شود؟
این پژوهش با بهره گرفتن از روش پیمایش در چهار سایت مختلف در کارولینای شمالی انجام گرفته و هر سایت از نظر استعدادها و فرصتها دارای ویژگیها و شرایط خاص خود میباشد. در نظر گرفتن سایتهای متفاوت با ویژگیهای مختلف، با توجه به پرسشهای پژوهش و برای تعمیم دادن کلی پژوهش به مدلی قابل استناد الزامی است. در چهار سایت تعدادِ ۱۴۹، ۱۷۱، ۱۶۳، ۱۵۰ پرسشنامه توزیع گشت که به طور متوسط ۳۰ درصد از آنان بازگردانده شد. پرسشنامه این پژوهش نیز از چهار بخش عمده تشکیل شده است. در بخش اول، ویژگیهای فردی با سئوالات کاملاً کیفی مورد سئوال قرار گرفته است؛ در بخش دوم، تعاملات اجتماعی اهالی؛ در بخش سوم، دفعات استفاده از محیط کالبدی و رضایتمندی از تسهیلات کالبدی و در بخش آخر پرسشنامه که از مهمترین ارکان این پژوهش است، تعلق مکانی به طور مستقیم مورد سئوال واقع شده است.
نتایج پژوهش بیانگر این است که تنوع اجتماعی از مهمترین عوامل ارتقاء تعلق مکانی در محدودههای مورد مطالعه میباشد. همچنین میزان تعاملات اجتماعی افراد نیز بر ارتقاء تعلق مکانی تاثیر بسزایی دارد(حتی تعاملاتی که در خارج از محیط مسکونی افراد وجود دارد، حس وابستگی عاطفی به محله را افزایش میدهد). در انتهای این پژوهش، بررسی هر چه بیشتر نوع تعاملات در شکل گیری حس تعلق به مکان ضروری دانسته و از میان عوامل فیزیکی نیز، قابلیت پیادهروی از مهمترین عوامل ارتقاء حس تعلق افراد شناخته و بر ایجاد انگیزه های پیادهروی برای کارهای روزمره افراد تاکید شده است.
لیلا اسکنل و رابرت گیفورد[۶۶](۲۰۱۰) در مقالهای با عنوان تعریف تعلق مکانی: چارچوب سازمان یافته سه بُعدی، بیان کرده اند که:
تعلق مکانی به صورت گسترده مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته، به روشهای گوناگون تعریف شده است و تعاریف مختلف از این مفهوم بررسی و شناخته شده اند. این مقاله نیز در راستای شناخت و تعریف تعلق مکانی، در یک چارچوب سه بُعدی، متشکل از(فرد- فرایند- مکان) به مفهوم تعلق مکانی پرداخته است که به دلیل شمول تمامی معانی ارائه شده از این مفهوم می تواند در حوزه تحقیقات تجربی و تئوریک مورد استفاده قرار گیرد و رشد هر یک از این ابعاد سه گانه در نهایت محققان را به درک و رسیدن به تعریفی جامعتر از تعلق مکانی کمک کند. در مدل سه بُعدی تعلق مکانی، بُعد اول فاعل یا شخصی است که به مکان تعلق پیدا می کند که در دو سطح فردی و جمعی اتفاق میافتد. بُعد دوم فرایند روانشناختی و چگونگی تاثیر احساس، شناخت و رفتار در تعلق است. بُعد سوم نیز مفعول یا موضوع مورد تعلق، شامل مشخصات و ماهیت مکان میباشد.
بُعد شخصی(فردی و جمعی): در سطح فردی، تعلق مکانی بیانگر رابطهای است که شخص با یک مکان خاص برقرار می کند. تعلق به مکان در بسترهایی که یادآور خاطرات شخصی هستند، قویتر است. این نوع از تعلق به مکان منجر به شکل گیری حس پایداری از “خود” در انسان خواهد شد و مکان از طریق تجربیات شخصی برای فرد پرمعناتر میگردد. در سطح جمعی، تعلق مکانی معنای نمادین و سمبلیک یک مکان را که برای همگان مشترک است دربرمیگیرد.
بُعد فرایند: فرایند، متوجه ماهیت تعامل روانشناختی و روشی است که افراد و یا گروه ها با مکان ارتباط برقرار می کنند و دارای ابعاد عاطفی, شناختی و رفتاری میباشد. عاطفه و احساس جنبه های بسیار مهمیاند که به وسیله آن مردم به مکانهایشان معنا میبخشند. این نوع از جذبه مکان انگیزه حضور و گذراندن وقت در آن بوده و بر پیوندهای حسی فرد با یک مکان خاص تکیه دارد. شناخت، جزء دیگر تعلق مکانی است. خاطرات، اعتقادات، معانی و دانشی که افراد نسبت به مکانهای خاص دارند، آن مکانها را برایشان مهم می کند. از طریق خاطرات، مردم برای مکانها معنا خلق کرده و آن را با تعریفی که از “خود” دارند مرتبط و با مکان زندگیشان پیوند برقرار می کنند و مکانی که قابلیت خاطره ساختن برای مردم را داشته باشد، باعث افزایش تعلق مکانی در آنها می شود. بُعد رفتار به چگونگی رفتار در مکان و نحوه بروز تعلق مکانی در رفتار اشاره دارد که تحت تاثیر محیط تجربه شده و نیز تجربه فرد در گذشته است.
بُعد مکان: مهمترین بعد تعلق مکانی را “مکان” تشکیل میدهد و اینکه فرد به کدام ویژگی مکان تعلق پیدا کرده است. “مکان ارجاع به بستری دارد که افراد احساسی و یا فرهنگی به آن تعلق یافتهاند". این بعد در مقیاسهای مختلف خانه، محله و شهر و در دو سطح تعلق کالبدی و اجتماعی به مکان مورد مطالعه قرار گرفته است. این چارچوب سه بُعدی، مفاهیم مربوط به تعلق مکانی را سازماندهی و آنها را مشخص می کند.
سرن بوگاک[۶۷](۲۰۰۹) در مقالهای با عنوان تعلق مکانی در محدوده بیگانه، بیان کرده است که:
در این مقاله مسائل ناشی از جابجایی غیرارادی پناهندگان تُرک قبرس(که پس از آتشبس ِسال ۱۹۷۴، اجباراً از جنوب به خانههای تحت کنترل قبرسیهای یونانی در بخش شمالی جزیره قبرس نقل مکان کردند) مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش با بهره گرفتن از اطلاعات به دست آمده از پرسشنامه، مصاحبه نیمهساختاریافته و نقشهها، به مطالعه و تجزیه و تحلیل تعلق مکانی پناهندگانی که تحت شرایط غیرمعمول ناشی از جابجایی اجباری و توأم با اشغال خانههای رها شده شان توسط افرادی که خانههایشان را در جنگ یا خصومتهای قومی از دست داده و آواره شده بودند، پرداخته است. این مطالعه همچنین به مقایسه تعلق مکانی پناهندگان اولیه با فرزندانشان که در جامعه جدید به دنیا آمده و رشد کرده اند، می پردازد.
نتایج حاصل از این مطالعه نشان میدهد که انتظارات افراد موردِ مطالعه از آینده، تعلق مکانی آنان را به خانه و جامعه جدید شکل میدهد، درحالیکه میزان تعلق افراد به جامعه و مکان زندگی قبلیشان نقش مهمی را در فرایند تعلق بازی می کند. از سوی دیگر نسلهای جوانتر بیشتر از نسلهای مسنتر نسبت به محیط فعلیشان احساس تعلق میکردند و این در حالی است که آنان نمیخواهند با محیط جدیدشان شناخته و ارزیابی شوند.
ماریا لویچکا[۶۸](۲۰۰۸) در مقالهای با عنوان تعلق مکانی، هویت مکانی و حافظه مکانی- بازگرداندن گذشته شهر فراموش شده، بیان کرده است که:
این مقاله به بررسی حافظه جمعی در ساکنان دو شهر، لویو در اوکراین(قبلاً لوو متعلق به لهستان) و وروکلاو درلهستان(قبلاً برسلاو متعلق به آلمان) و ارتباط آن با تعلق مکانی می پردازد. با توجه به تغییرات سرزمینی در اروپای شرقی و مرکزی پس از جنگ جهانی دوم، این دو شهر به کشوری دیگر پیوستند و تابعیت ساکنین این شهرها نیز متعاقب آن تغییر کرد. به همین منظور، این مطالعه بر روی خاطرات از محل اقامت و ارتباط آن با هویت مکان و تعلق مکانی متمرکز شده است.