قیام ها و حرکت هایی که در عصر اموی و نیمه های اول خلافت عباسی به وقوع پیوستند، از جمله می توان به : قیام مردم مدینه در سال ۶۲،قیام توابین در سال ۶۴هـ.ق، قیام مختار در سال ۶۶ هـ . ق، قیام زیدبن علی در سال ۱۲۲ هـ . قاشاره کرد (همان :۳۹-۴۲). به نظر می رسد، همه یا حداقل بسیاری از این قیام ها، تحت تأثیر قیام امام حسین (ع) صورت پذیرفته و پیام آن ها برای همیشه تاریخ آن بود که : چنانچه سلطان ظالمی برخلاف سنت پیامبر عمل کند، باید بر ضد او قیام نمود(عسکری، ۱۳۸۹، ج ۲ : ۶۶۰). به هرحال، هرکدام از آنان توانستند به سهم خود آسیب هایی جدی بر پیکره و حیثیت حکومت بنی امیه وارد کنند (احمدی، ۱۳۸۵ : ۱۸۵).
یکی از اولین واکنش های مسلمانان، در برابر رفتار ظالمانه یزید با اهل بیت پیامبر(ص) در کربلا، قیام مردم مدینه و واقعه حرّه بود، که واکنشی از سوی مسلمانان در برابر تحقیر و اجحافات یزید در حق ایشان محسوب می گردید (کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۳۹).
یکی دیگر از قیام های شیعی که پس از شهادت امام حسین (ع) صورت پذیرفت، قیام توابین بود. این نخستین بازتاب قیام شکوهمند کربلا در میان شیعه بود. در میان آنان افرادی چون، هانی از یاران و تربیت یافتگان علی (ع) و سلیمان بن صُرد خزائی وجود داشتند. ایشان خود را در شهادت امام حسین (ع) و اهل بیتش، مقصر می شمردند(عمید زنجانی، ۱۳۶۹ : ۱۲۴-۱۲۵). گرچه سپاه ابن زیاد در اطراف شام با توابین را روبرو شد و بسیاری از ایشان در این نبرد کشته شدند (ابن خلدون، ۱۳۸۳ : ج ۳ : ۱) اما این حرکت، تأثیر زیادی در رسوایی بنی امیه و آگاهی بخشی به مردم داشت (کاظمی، پوران، ۱۳۸۰ : ۴۰). هدف قیام توابین در دو چیز می توان خلاصه کرد: نخست، انتقام از قاتلین کربلا و امام حسین (ع) دوم، ریشه کن نمودن بنیامیه و قلع و قمع نیروهایمتلاشی شده ی شام و خلععبدالملک (عمیدزنجانی، ۱۳۶۹ : ۱۲۸).
از دیگر قیام های مردمی در عهد اموی، قیام مختار ثقفی در سال ۶۶ ق . بود. نهضت مختار در زمان خلافت عبدالملک شکل گرفت(ابراهیم حسن، ۱۳۸۸ : ۳۲۷). وی پنهانی کار خویش را آغاز نمود، و شیعیان را در محفل هایی خاص فراهم می آورد و به عنوان نماینده ی محمدبن حنفیه، آنان را به سوی خود دعوت می کرد، گرچه همین مسأله باعث تردید شیعیان نسبت به او گردید(جعفریان، ۱۳۸۹،ج ۲ : ۵۹۰).از آنطرف، گفته می شود که محمد بن حنفیه نیز به صورت سربسته از مختار حمایت نمود. بهرحال، مختار از مردم کوفه به عنوان امیرآنها بیعت گرفت. او سپس آنچه باید براساس آن بیعت شود مطرح کرد از جمله : عمل به کتاب خدا، سنت پیامبر (ص)، انتقام خون اهل بیت، دفاع از محرومان (همان : ۵۹۰ – ۵۹۳).
در این راستا،گروه های متعددی از جمله، گروه توبه گذاران و موالی شیعه به مختار پیوستند و او به کمک آنها عامل کوفه که فرستاده ی ابن زبیر بود از آنجا بیرون کرد (ابراهیم حسن، ۱۳۸۸ : ۳۲۹) به همین دلیل ابن زبیر، مصعب را به جنگ مختار فرستاد و سرانجام پس از جنگی خونین بین آندو، مصعب فاتح شد و مختار و سپاهش شکست خوردند و کشته شدند (همان جا).
البته در منابع مختلف،در مورد شخصیت مختار روایات گوناگون و متفاوتی آمده است. برخی او را کذّاب، مدعی امامت و قدرت طلب خوانده اند. بعضی نیز از او دفاع کرده اند، ولی به هر حال، ماجرای تقیه و رعایت این اصل محوری شیعه، در دوران امویان و بعداً عباسیان و همچنین وجود احادیث جعلی و ساختگی در آن عصر، موجب شده که قضاوت در مورد وی مشکل و یا با احتیاط و محافظ کاری صورت گیرد.
اما پس از قیام امام حسین (ع)، شاهد بروز سلیقه ها و رویکردهای متفاوتی میان علویان هستیم. فرزندان امام حسن (ع) برخلاف امام سجاد و محمدبن حنفیه، که سیاست مخاصمه (یا حداقل دوری و تقیه) با امویان را در پیش گرفتند، سیاستی معتدل و واقع گرایانه تر اتخاذ نمودند. البته برخی اوقات حسنیان نیز به دلایل گوناگونی مورد تعقیب بودند.(الهی زاده، ۱۳۸۵ : ۵۹). یکی از قیام های شاخه حسینی در اواخر عصر امویان، قیام زیدبن علی بن حسین (ع) و همچنین قیام فرزند او، یحیی بود، که یکی در کوفه به سال ۱۲۲ هـ .ق و دیگری در خراسان به سال ۱۲۵ هـ . ق به وقوع پیوستند و هر دو قیام، پس از مدت اندکی توسط امویان سرکوب و مدعیان آن به دار آویخته شدند. البته، گفته می شود که همین قیام سادات حسینی بود که زمینه های فکری قیام سادات حسنی را در سالهای بعد فراهم ساخت(حکیمیان، ۱۳۶۸ : ۶۴).
برخلاف دوران بنی امیه، در عصر عباسیان فرزندان امام حسن مجتبی (ع) در رأس قیام های ضدحکومتی قرار گرفتند. قیامهایی نظیر : « نفس زکیه»، « قتیل باخمری »،« شهید فخ »، «صاحب دیلم » و « ادریسیان »، همه از سوی سادات حسنی رهبری شدند (کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۸۳).
گرچه رگه هایی از ناخالصی و انگیزه های شخصی و غیرالهی در پاره ای از این قیام ها وجود داشت، اما هدف بیشتر آنها احقاق حق از دست رفته و امر به معروف و نهی از منکر در مقابل خلفای ظالم عباسی بود (همان جا).
سابقه فعالیت سیاسی حسنیان به حسن به حسن (ع)– حسن مثنی- می رسید و پس از وی فرزندش عبدالله، معروف به « عبدالله محض »، ادامه دهنده فعالیت پدر بود. عبدالله فرزند خود محمد را برای قیام و رهبری جامعه ی اسلامی در آینده آماده کرد و حتی او را مهدی امت خواند(مقاتل الطالبیین، ۱۳۷۸ : ۲۰۵). در مورد ادعای مهدویت برای محمد بن عبداله از سوی مورخان و صاحبنظران، اظهار نظرهای فراوان و متضادی شده است. گاهی گفته می شود، که خود محمد چنین ادعایی نداشت، بلکه از طرف پدرش به دلایلی به عنوان مهدی معرفی شد (خاکرند، ۱۳۹۰ : ۳۸۹).در جایی دیگر آمده، مهدویت یکی از شیوه های معمولی برای بیان احساسات عمومی عصر بود (همان، ۲۸۸ و جعفری، ۱۳۷۳ : ۳۰۷). برخی نیز عقیده دارند، که محمد نفس زکیه، از قیام ناموفق زیدبن علی درس گرفت، چرا که وی ادعای مهدویت نکرد ولذا نتوانسته بود نظر و توجه شیعیان منتظر را جلب کند، به همین جهت، محمد برای جذب زیدیه و شیعیان معتزلی و غلات، آن هم از طرف پدرش به عنوان مهدی معرفی شد (خاکرند، ۱۳۹۰ : ۳۸۹). همچنین استفاده و استعمال این لفظ در تاریخ اسلام مسبوق به سابقه بوده و برای پیامبر (ص) حضرت علی(ع)، امام حسین، محمدحنفیه، عمربن عبدالعزیز بکار رفته بود(الهی زاده، ۱۳۸۵، ۱۱۶ -۱۱۹).
به هرحال حسنیان ایده ها و طرح هایی را مطرح کردندکه، نمی توانست با آراء دیگر شاخه های علوی دیگر(بویژه حسینیان) هماهنگی داشته باشد. تفاوت در تاکتیک مبارزه، تفاوت جوّ سیاسی- اجتماعی عصر قیام حسنیان با حسینیان، همچنین تنوع هواداران حسنیان گوشه ای از این تفاوت ها بود (همان: ۷۱).
نخستین کسانی که از علویان در برابر حکومت عباسیان قیام نمودند، محمدبن عبداله و برادرش ابراهیم، از شاخه حسنی بودند (طقوش، ۱۳۸۷ : ۴۸). پس از آن نیز از همین شاخه، افرادی چون حسین بن علی (شهید فخ) و یحیی بن عبداله و برادرش ادریس قیام نمودند. این شاخه از سادات علوی موفق به تشکیل دولت هایی نیز در گوشه و کنار از جمله دولت ادراسه در مغرب اندلس، دولت آل طباطبا در کوفه، دولت علوی فاطمی در شمال آفریقا،مشعشیان در خوزستان و دولت زیدیه در یمن و طبرستان شدند(حکیمیان، ۱۳۶۸، ۶۹). اما بیشتر قیام ها و قیام کنندگان اولیه آن ها شکست خوردند و کشته شدند.
در مورد علل ناکامی و شکست آنان، مورخان بر روی چند نکته اتفاق نظر دارند : نخست، ضعف رهبری دوم، ناهماهنگی و ناهمگونی نیروها سوم، عدم برنامه و طرحی صحیح برای قیام (محرمی، ۱۳۸۶: ۱۶۴) البته علاوه بر موارد یاد شده : عدم مقبولیت عمومی رهبران قیام، نامناسب بودن مکان و جغرافیای قیام (بصره و حجاز)، کمبود امکانات قیام کنندگان برعکس امکانات و تدابیر عباسیان از جمله عوامل دیگری بودند که نقش زیادی در ناکامی های قیام های علویان از شاخه حسنیان در دوران عباسیان داشتند.
بطور کلی، می توان دوران امامت ائمه شیعه دوازده امامی از امام علی (ع) تا پایان غیبت صغری را، بر اساس اوضاع و شرایط متفاوتی که شکل یافته و مواضعی که آن بزرگواران در شرایط جدید در پیش گرفته بودند، به سه دوره اصلی ذیل تقسیم بندی نمود:
اول : دوره امام علی تا امام حسین (ع)
دوم : دوره امام سجاد تا امام کاظم (ع)
سوم : دوره امام رضا تا امام زمان (عج)
در اولین مرحله، بیشترین اهتمام ائمه (ع) رو برو شدن با اصل صدمه ی انحراف و همچنین باز گرداندن روح جنگجویی به امت اسلامی بود.در حالیکه سعی پیشوایان در مرحله دوم،دادن شکلی متمایز به شیعه، البته بدون آنکه در اصل و ماهیت با نقش گروه نخست اختلافی داشته باشد. پیشوایان این مرحله، تمام مساعی خویش را به کار بردند تا یک چهار چوب تفصیلی را برای توده شیعه ترسیم نمایند و از خلال شرایط دقیق اجتماعی، بهترین برنامه ممکن را ارائه دهند(عادل ادیب،۱۶۶:۱۳۶۶-۱۶۸). به هر حال، در همین مرحله دوم بود که فرقه های شیعی چون : زیدیه، اسماعیلیه و گروه های فکری دیگری چون : غلات، معتزله و صوفیه ظاهر شدند. در این ایام ائمه (علیهما السلام) شیوه ای در پیش می گیرند که با اوضاع و احوال اجتماعی سیاسی مطابقت داشته باشد، و لذا به کارهای فکری – فرهنگی و تربیت کادر تشکیلاتی شیعه میپرداختند و از اقدام نظامی مستقیم و آشکار برای احقاق حق خویش، به دلایلی خودداری می نمودند(کاظمی پوران،۲۱۸:۱۳۸۰ ).در این دوران، ائمه (ع) باتحریف هایی که ریشه در اعماق افکار و رفتار مردم پیدا کرده بود، مبارزه کردند. در واقع قیام ائمه در این عصر، یک نوع قیام و نهضتی فکری - فرهنگی علیه تحریفاتی بود، که حداقل از ابتدای دوران امویان بتدریج در لایه های فکری و دینی بیشتر مردم و آحاد جامعه اسلامی خودنمایی می کرد (طارمی، ۱۳۴۲: ۹۴).
یکی از مشکلاتی که پس از ممانعت حاکمان از تحقق ولایت معصومین (علیهما السلام)، گریبان گیر عالم اسلام و مسلمانان شد، از بین رفتن مرجعیت علمی اهل بیت و تعطیلی مدرسه تعلیم و تربیت ایشان بود و لذا تمام تلاش ائمه (علیهما السلام) بر این استوار بود که این امر مهم را دوباره احیاء و مرجعیت الهی خویش را در جامعه ساری و جاری سازند (طباطبایی، ۱۳۶۰، ۲۴). در عین حال،ایشان اگر شرایط جامعه مناسب بود و اقتضاء می نمود،شاید دست به قیام و شمشیر می زدند، اما اگر شرایط خلاف این را نشان می داد آن بزرگواران، صبر را اصلح بر قیام به شمشیر می دانستند، که سیره حضرت علی (ع) در دوران بیست و پنج ساله ی خانه نشینی اش مثال و مصداق بارز این ادعاست (قانعی، ۱۳۷۹، ۷۸و۳۷۷). یا صلح مصلحتی امام حسن (ع) با معاویه یکی دیگر از موارد و شرایطی بود که امام را مصمم ساخت تا عزم خویش را بر تربیت شیعیان برای آیندهی تشیع یعنی برای جانبازی در کربلا و در پای منبر و مجلس درس امام باقر و صادق(علیهما السلام) جزم وبکار گیرد (همان : ۳۷۹).
اصولاً باید بین حرکت های سیاسی و اعتقادی تشیع تفاوتی اساسی قائل شد و این ریشه در ماهیت متفاوت ایندو را دارد. حرکت اعتقادی، حرکتی تدریجی و نیاز به تفکر و ممارست دارد، ولی حرکت سیاسی، سریع و آنی می باشد و در این عرصه اگر حرکت سیاسی پیشتازی کند،بدون تردید موجبات انحراف آن فراهم می گردد و لذا یکی از مهمترین نقش هایی که امامان پنجم و ششم در این ارتباط ایفا کردند، با کار فرهنگی و ارشادی خود سعی نمودند جلوی آن انحرافات ایستادگی کرده و به تبیین امور بپردازند (خاکرند، ۱۳۹۰: ۳۹۹).
سؤال این است، که اگر پیامبر(ص) دویست و پنجاه سال زندگی می کرد در چه جهتی حرکت مینمود؟ عمل و جهت گیری ائمه جانشینانان ایشان نیز همان گونه بود. هدف و سیره ائمه همان سیره پیامبر (ص) بود. البته به اقتضای زمان و با در نظر گرفتن تاکتیک ها و شیوه ای خاص در هر زمان (خامنه ای، بی تا: ۱۶).
گاهی اوقات دیده شده، در تحلیل زندگانی ائمه ی بزرگوار ششم و هفتم (علیهما السلام)، وظیفه و نقش آنان را خلاصه به امور فرهنگی و دینی کر ده اند و با این تفسیر، محدوده ی عمل آنان کوچک و جزئی، و به گونه ای ایشان را از احقاق حقوق مسلم خویش برای امر ولایت و رهبری، بی توجه نشان داده اند، که این امر با واقعیات و مسلّمات تاریخی فاصله ی بسیاری دارد. چگونه ممکن است شخصی صرفاً کاری فرهنگی و دینی انجام دهد ولی سالها در زندانها و تحت نظر و کنترل شدید حکام جور باشد، در نهایت هم به شهادت برسد.به نظر نمی رسد با ذکر چند یا چندین حدیث و حکم دینی خطری برای حکومت ایجاد می شود که آن ها بخواهند آنچنان با ائمه رفتار نمایند، یا حتی از ارتباط ساده ایشان با مردم جلوگیری کنند. به علاوه امام ششم(ع) بیش از چهار هزار شاگرد داشت که علناً و رسماً نزد ایشان تلمذّ می کردند و چگونه برای آن بزرگوار مزاحمتی ایجاد نشد؟ شاید، نگاه و عمق حرکت ائمه (ع) فراتر و گسترده تر از امور صرفاً فرهنگی و تبلیغی بوده باشد. آنان درصدد ایجاد جامعه ای متحول و پویا با ریشه های عقیدتی قوی بودند که بتواند بر باطل بتازد و مدافع حق باشد. اما نکته ای که هیچگاه نباید فراموش شود و به حاشیه رانده شود، موقعیت سنجی و در نظر گرفتن زمان مناسب است که ائمه(ع) را ملزم می نمود تا شیوه کار خویش را بر اساس آن تنظیم و هدایت نمایند، و این مهم را نباید به منزله تعطیلی امر به معروف و نهی از منکر توسط آن بزرگواران تلقی نمود(کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۲۳۷ به بعد).
ائمه اطهار (ع) هر یک به طریقی، این وظیفه الهی خویش را انجام می دادند. امام سجاد (ع) از راه دعا و رساندن پیام واقعه ی کربلا، ائمه باقر و صادق (علیهما السلام) از طریق علوم و معارف اسلامی، امام کاظم نیز باز در آن شرایط سخت و زندان، مسیر و شیوه پدر بزرگوارش را پیگیری نمودند (قانعی، ۱۳۷۹ : ۳۸۵-۸۶).
البته در کنار همه این نقش ها و فعالیت های عمیق ائمه معصوم (ع)، یک بُعد دیگر مبارزات آنان، مبارزه غیرمستقیم یا همان مبارزه منفی بود،که در آن ظاهری متفاوت از هدفی که دنبال می نمودند، نشان داده می شده، می توان گفت که: نشر معارف اسلام راستین، تبیین احکام و عقاید و معرفی مخالفان، همچنین ذکر فضائل والای اهل بیت از ابعاد این نوع مبارزه غیرمستقیم بود (رستمیان، ۱۳۸۱ : ۲۹۸).
اما شبهه ای که مطرح می شود اینست که چرا ائمه (ع) با مخالفان خود رفتارها و برخوردهای متفاوتی داشتند. واقعیت این بود، که ائمه خود را موظف به رعایت اصولی الهی می دانستند، که از طرف خداوند تعیین شده بود، نه براساس شریعت متفاوت خویش که خواسته باشند سلیقه ها و نظرات خود در این واکنش ها جاری و ساری سازند (خلیلی، ۱۳۸۵: ۱۷۱-۱۷۲). به علاوه، تفاوت ظاهری ائمه، ریشه در چند عامل از جمله : ۱- شیوه خاصی که قدرتهای جائر در زمان هر یک از ائمه در پیش گرفته بودند. ۲- شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه در عصر هر امام ۳- هر یک از ائمه بنابر علم مکنون الهی، سرنوشت و تکلیف خاصی بر عهده اش بود که میدانسته و انجام می داد(عمید زنجانی، ۱۳۶۹ :۱۱۳ به بعد).
یکی دیگر از اصولی که همه ائمه (ع) به آن پایبند بودند، هدفمند بودن مبارزات آنان بود. بدین معنی که نزد ایشان مبارزه هدف اصلی حرکت سیاسی نبود، بلکه هدف حفظ سنت و اصول و انتقال پیام به نسل های آینده و آزاده بود و لذا اگر مبارزه ی رو در روی ایشان را به این هدف مهم نمی رساند و ممکن بود اساس را نیز از بین ببرد به همکاری محدود، یا به تقیه که وظیفه ای شرعی در حرکت های سیاسی بود متوسل می شدند (پارسانیا، ۱۳۷۶ : ۷۳).به هر حال، در رهبریهای الهی و معنوی هدف بالاتر و ارجمندتر از حفظ مقام و موقعیت است و رهبر برای این برانگیخته شده که به هدف تحقق بخشیده و چنانچه بر سر مبارزه دو راهی قرار گیرد، باید اصول و اساس را انتخاب و بقیه را رها کند(سبحانی، ۱۳۹۰ : ۱۶۵) . مقابله با انحرافات و بدعت های زمانه، که توسط فرقه ها و گروههای مختلف رواج و شیوع پیدا کرده بود. یکی دیگر از شیوه های ائمه (ع) بود(همان : ۵۸). مقابله و پاسخگویی به اهل حدیث و جعلیاتی که در این زمینه صورت می گرفت و همچنین رد تفاسیر و برداشت های عامیانه و غلطی که از احادیث اصلی صورت می پذیرفت،بخشی از ابعاد این مبارزات فکری ـ فرهنگی و مقابله با انحرافات موجود بود (جعفریان، ۱۳۷۱ : ۵۱-۵۲).
درهرحال، ائمه معصومین (ع) در سخت ترین شرایط از بیان حق و دفاع از آن خودداری نکرده و به هر شیوه ممکن، به اظهار و اقدام آن همّت گماشتند. البته این به آن معنا نیست که از نظر آن بزرگواران، مثلاً امربه معروف و نهی از منکر یک تعبّد محض است و همچون خوارج عقیده داشته باشند که انسان حق ندارد حساب و منطق را در آن وارد کند و باید کورکورانه و با چشم بسته امر به معروف و نهی از منکر کند، حتی اگر یقین به عدم نتیجه مثبت داشته باشد. ائمه (ع) معتقد بودند خداوند به چنین امر به معروفی دستور نداده است، از نظر ایشان چون امربه معروف و نهی از منکر یک مبارزه بود و مبارزه نیاز به تاکتیک دارد، نیاز به وسیله دفاعی دارد، یعنی بزن و کوشش کن نخوری. پس می بینیم که از نظرایشان مبارزه شرایط و منطقی دارد و باید بر اساس آن رفتار کرد (مطهری، ۱۳۷۷: ۱۰۴). همانطور که قانون جاذبه زمین برای خویش قانونی دارد، زمان و تاریخ نیز قانونی دارد، باید آنرا کشف کرد و شناخت، رهبر زمان شناس و آگاه به مقتضیات زمان، در شبهات سیاسی و غیرسیاسی به روشنی وظیفه خود را در هدایت و امامت تشخیص می دهد و مورد هجوم امور مشتبهه قرار نمی گیرد، چنانچه امام صادق فرمود : زمان شناس را امور مشتبه غافلگیر نمی کند (ری شهری، ۱۳۷۶ : ۲۳۰-۳۱). به عنوان مثال، می توان سکوت حضرت علی (ع) پس از خلافت ابوبکر را در همین قالب توجیه و تفسیر کرد، او که از کشته شدن نمی ترسید، بلکه اقتضای زمان و پیامدهای عدم سکوت خویش را در نظر می گرفت و از هرگونه حرکت حساب نشده پرهیز نمود، تا جامعه ی نوپای اسلامی دچار پراکندگی و بحران نشود.همه ائمه پس از وی نیز از این ویژگی و زمان شناسی برخوردار بودند. بر این اساس، اگر امام حسین (ع) زمان امام حسن بود با معاویه صلح می کرد و اگر امام حسن در عصر یزید بود و رهبری جامعه ی اسلامی را بر عهده داشت همان کار سیدالشهداء(ع) را انجام می داد. اصولاً راز غیبت طولانی حضرت حجت (عج) نیز در شرایط و اقتضای زمان است(همان : ۲۳۳-۳۵).
نکته دیگری که در اینجا یادآوری آن ضروری بنظر می رسد، این است که همه ائمه طاهرین (ع)، تمام حرکت های سیاسی – اجتماعی خود را با توجه به فشار و اختناق سیاسی حاکمان وقت و یا اوضاع و شرایط سخت زمان و براساس یک اصل مهم شرعی و قرآنی بنام «تقیه» انجاممی دادند (کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۲۱۵). و اصولاً یکی از انواع مبارزه ها، مبارزه در حال تقیه است که شخص، مبارزه ی پنهان و در حالت استتار را در دستور کار خویش قرار می دهد. یا به تعبیری تقیه بیشتر زدن و کمتر ضربه خوردن است (نصیری، ۱۳۸۹ : ۱۹۵). گفته می شود توسل و پناه بردن ائمه (ع) و شیعیان به تقیه خود دلیلی است بر عظمت بافت فکری ایشان، چرا که آنها با تفکر و اندیشه، روح و عقایدشان را از دشمنان مسخ شده خود که از خدا نمی هراسند و برای کشتن مخالفان حرجی ندارند حفظ میکنند (شریف القرشی، ۱۳۸۷ : ۱۸۲).
هر اندیشمند آگاه و مُنصفی اگر به تاریخ ائمه نظری اندازد،آنان را مجموعه ای به هم پیوسته و واحدی می یابد که همه اجزای آن دقیقاً با یکدیگر مرتبط بودند و نقش هر یک نقش دیگری بود، گرچه ظاهری متفاوت داشتند، ولی اگر بکوشیم خصوصیات آنها را به عنوان کل بدست آوریم، همه تناقضات و اختلافات برطرف می شود. حکمت و درایت از مهمترین عواملی بود که ائمه در آن روزگار در سیره خویش در نظر داشتند و به همین جهت دیده می شود که در ابعاد زمان و مکان، روشی خاص را ترجیح می دادند، تا امر دعوت درست انجام گیرد و صورت واقعیت پیدا کند(عادل ادیب، ۱۳۶۶: ۲۴-۲۵).
به تعبیری دیگر، همه ائمه (ع) در صفات با هم مشترک هستند و همه نور واحدند، مقتضیات زمان آنان فرق می کرده است و لذا صفات و رفتارهای متفاوت از آن ها ظهور کرده است (اعیان الشیعه، ج / ۴، باب الصادق: ۴۸۳ و کاظمی پوران، ۱۳۸۰ : ۲۱۳-۲۱۴).
۲-۲- بازخوانی سیره سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ائمه اطهار، از امام سجاد تا شهادت امام موسی کاظم(علیهماالسلام)(۶۱-۱۸۳ هـ.ق)
دوره امامت امام سجاد، زمانی بود که جامعه وارث دوران پرفراز و نشیبی شده بود. کج اندیشی، فرصت طلبی، عدالت گریزی و دنیاپرستیاز ویژگیهای آن بود و خلفای اموی بیشترین استفاده را از این شرایط، برای افزایش قدرت و نفوذ خود بردند. شاید عصر اختناق بهترین تعبیری باشد که بتوان بر این دوران گذاشت. در این عصر خلفاء آشکارا قداست تعالیم اسلامی را در هم شکسته و پا بر روی تمام اصول اسلامی گذاشتند(نامعلوم، ۱۳۸۹ : ۸۲).
فعالیت های سیاسی امام سجاد (ع) در زمینه هایی چون : بیان مرجعیت و تبیین جایگاه امام، زنده نگه داشتن نهضت عاشورا، افشاگری علیه امویان سفارش به بردباری بود (همان: ۹۰). وی با بهره گیری از دعا به یک نوع مبارزه و مقابله بسیار حساب شده و ظریفانه با خلفای اموی پرداخت و سعی در اصلاح و هدایت جامعه ی منحرف شده و رفاه زده خویش نمود. امام توانست از دعا برای بیان بخشی از عقاید خود استفاده کند و دگر بار جامعه را به تحرک وادار نماید. گرچه مقصود ظاهری این دعاها عبادی و معرفتی بود، اما لابلای این تعبیرات،مفاهیم سیاسی و اجتماعی عمیقی وجود داشت (جعفریان، ۱۳۸۴ : ۲۷۳-۷۵). به علاوه، این دعاها در آن هنگامه های غرور و عصیان، همچون داروی شفابخش موثری بود که می توانست آگاهی، غنا و قدرت را به دل های شکسته هدیه کند (صفایی حائری، ۱۳۸۸ : ۲۰۸-۲۱۰). از آنطرف در برخی منابع آمده است که آن امام از برخی نهضت ها و قیامها از جمله نهضت مختار حمایت می کرد و حتی رهبران آن را مورد تفقد و مرحمت قرار داد (الغدیر، ۱۳۸۷، ج ۲ : ۳۴۳).
دوران زندگی امام محمد باقر (ع) نیز بطور کامل ادامه ی منطقی دوران زندگی امام سجاد(ع) بود. اکنون دعوت شیعه در بسیاری از اقطار کشورهای اسلامی مخصوصاً عراق و حجاز و خراسان ریشه دوانیده و قشر وسیعی را به خود متوجه ساخت و بتدریج میتوانست به صورت یک پیوند فکری و عملی که از آن به یک تشکیلات حزبی تعبیر کرد (خامنه ای، بی تا : ۳۳-۳۴).
امام باقر در دوران امامت الهی خویش سعی زیادی کرد تا درس رازداری و کتمان اسرار و افزایش قابلیت های درونی را به شیعیان بیاموزد. لذا یکی از کسانی که از این مسیر به عنوان صاحب راز امام درآمد و شهرت یافت، جابرجعفی بود (همان : ۴۰).
در اواخر سلطنت بنی امیه و اوایل حکومت بنی عباس، فرصت خوبی بدست امام محمد باقر و همچنین امام صادق (ع) افتاد که علوم اهل بیت را تحقیق نموده و منتشر سازند. اثر خدمت آنان، این همه احادیث فراوان است که کتابخانه های اسلامی را بی نیاز نموده است(مغنیه، ۱۳۹۰ : ۲۶۵).
امام باقر (ع) معتقد بودند که فعالیت های فکری، فرهنگی، سازندگی افراد، یا ایجاد تشکل و رهبری یک نهضت پنهانی که آمیخته با قهر و تعرض باشد می تواند قیام تلقی گردد. و لذا از آن امام شنیده شد که خطاب به فرزندش ابی عبدا… (ع) فرمودند : بخدا قسم وی قیام کننده آل محمد است…. شاید تحت تأثیر همین بیانات بود که اندیشه ی قیام و خلافت امام صادق (ع) در میان شیعیان خاص نیر رواج یافته بود (خامنه ای، بی تا : ۶۱-۶۲).
به هر حال بیشترین تکیه امام باقر(ع) بر فعالیت های فکری ـ فرهنگیبود. کاری که در عین حال، هم شالوده ریزی ایدئولوژیک بود و هم تقیه ی سیاسی، اما این تاکتیک حکیمانه، هرگز موجب آن نشد که وی سمت و سوی کلی حرکت امامت، که همانا ایجاد نظام اسلامی و علوی است برای یاران و شیعیان خویش مطرح نسازد (همان : ۴۹). امام محمدباقر(ع) اساس فرهنگی و فکری یک جنبش انقلابی و مکتبی را در میان امت نهاد، ولی این امور باید به گـونه ای تمـرکز می یـافت. لذا، زیـد وارد صحنه شـد تا این تمرکــز را برقرار کند (مدرسی، ۱۳۷۸ : ۱۱۲).
نکته آخر در این زمینه آنکه، نوزده سال دوران رهبری امام باقر همانند خطی مستقیم و متصل و روشن سپری گردید. نوزده سالی که در آن هم آموزش ایدئولوژیک بود و هم سازندگی فرد، و هم تاکتیک مبارزه و هم سازماندهی به جمع و ایجاد تشکل و هم حفظ و تداوم جهت گیری سیاسی و هم تقیه و هم بر افروز زندگی امید هرچه بیشتر و راسخ تر (خامنه ای، بیتا: ۵۱-۵۲).
دوره امامت جعفر بن محمد که تقریباً ۳۴ سال به طول انجامید، یکی از دوره های خاص و ویژه در تاریخ اسلام و تشیع محسوب می گردد. مسیر و حرکت ایشان نیز در ادامه و راستای حرکت کلی ائمه پیش از خویش بود، بویژه اینکه وی طرح کلی تأسیس و تکوین شیعه و تشکیلات فرهنگی – سیاسی آن را به انسجام رسانید(جعفری،۱۳۷۳: ۳۲۸).
به دلیل اینکه بخش زیادی از دوران امامت امام صادق در دوران زوال امویان و فترت عباسیان بود، شرایط بسیار مناسبی برای تقویت پایه های اعتقادی و مذهبی تشیع فراهم گردید و امام ششم با بهره گرفتن از این موقعیت، بزرگترین نقش را در گسترش افکار و اندیشه های شیعی و پرورش شاگردان در رشته های مختلف علوم اسلامی ایفا نمودند. لذا در هیچ یک از جریانات سیاسی و درگیری های طایفه ای قدرت طلب، شرکت مستقیم ننمود.گرچه هیچگاه نیز از آسیب و آزار خلفای ستمگر اموی و عباسی در امان نماند (خضری، ۱۳۸۸ : ۴۳ و تقوی، ۱۳۸۷ : ۱۷۰). هدف امام صادق از گسترش برنامه فرهنگی، چاره جهل بود و تقویت عقیده به مکتب و نظام و نیز ایستادگی در برابر امواج کفرآمیز و شبهات گمراه کننده، امام در برابر همه ی این انحرافات فکری و فرهنگی ایستاد و با صاحبان آن مباحثه و مشاجره و به افشاگری افکار ضالهی ایشان پرداختند و همچنین توده های عظیم دانشمندان را به منظور آموزش مسلمانان مجهز ساخت (کوشا، ۱۳۷۸: ۲۱۶). شاگردانی چون هشام بن حکم، مومن الطاق، محمدبن مسلم، زراره بن اعین و بزرگانی چون : مالک بن انس، ابوحنیفه، سفیان ثوری (همان، ۱۹۵-۱۹۶ و سبط، ۱۳۶۹: ۶۸).
روایت شده که در مدرسه علمی امام صادق (ع) دوازده هزار نفر دانشجو بودند که امام آنان را سرپرستی نموده و چهار هزار نفر از ایشان بدرجات عالیه نائل شدند و خود هر کدام مُدرسی شایسته شدند و به دیگران یاد می دادند که : تعلمّوا الصدقَ قبلَ الحدیث(قانعی، ۱۳۷۹: ۴۸۴). امام صادق به جهت داشتن هوش سرشار علمی و سیاسی، معتقد بود که تنها شانس باقی ماندن مذهب شیعه، داشتن یک فرهنگ است و متوجه بود که بوجودآوردن یک فرهنگ برای مذهب شیعه از لحاظ تقویت آن مذهب، بهتر از این است که یک ارتش قوی برای مذهب بوجود آورد، و لذا تمام کوشش خویش را در معطوف ساختن آن فرهنگ نمود(منصوری،۱۳۹۰: ۱۱۰-۱۱۱). عظمت علمی، فرهنگی و روحی امام صادق تا به آن حد بود که مورخان اظهار می دارند که خود منصور در مرگ آن امام گریستند و گفتند : مثل جعفر کجا کسی پیدا می شود؟! (غیاثی کرمانی، ۱۳۷۴ :۱۴۰).
امام صادق دربرابر انحرافات دینی وسیاسی، راه مبارزه مستقیم را بر نگزید، زیرا مسلمین آماده قبول ولایت ائمه (ع) و دفاع از آنان نبودند (خطیبی و دیگران، ۱۳۸۵ : ۱۱۱). و لذا بجای آن، در مقابل انحرافات مذکور، شکوفاسازی فقه و فرهنگ و پدیدار ساختن یک جریان بزرگ فرهنگی – اجتماعی به سوی استقرار ارزش های دینی بهره گرفت و تلاش زیادینمود (احمدی، ۱۳۸۵ : ۲۲۷). امام در این راه دراز و در همه این احوال، همان رهرو و راهبر مصمم و آگاه و نستوهی بودند که درمیان صدها آیت یاس و آهنگ امید، تنها به رفتن و راه دراز را هر چه بیشتر طی کردن و مرحله های ناگزیر را پشت سرنهادن می اندیشید (خامنه ای، بی تا : ۶۴).
در مورد شخصیت و سیره امام صادق (ع) قضاوت هایی در میان مردم وجود دارد که به همدیگر خیلی نزدیک هستند. یکی قضاوت دوستان و شیعیان آن حضرت است که معتقدند آن امام برای اینکه بتواند به کارهای علمی – فرهنگی بپردازد، مجبور بود درسیاست دخالت نکند و حتی در برخی موارد در همان جهت سیاسی خلفاء حرکت کند تا بتواند به هدف های علمی خود برسد(همان : ۶).
قضاوت دیگر، متعرضانه است که از طرف کسانی مطرح شده که امام را نشناخته اند. وی را واقعیتی غیرقابل انکار می دانند و سیمای او را در تاریخ روشن یافته نمی بینند، و آنها امام را به عنوان یک انسان بزرگ می پندارند که شایسته تکریم است. ولی در هر حال، باید منتظر ماند سیره و چهره واقعی او روشن شود (همان : ۹).
نظریه سومی نیز در همین زمینه وجود دارد، که ماهیت آن شامل همه ائمه (ع) می گردد که اعتقاد دارند که هر یک از ائمه با ویژگیهایی در عمل، متناسب با ویژگیهای زمان و مکان اما روح و حقیقت کار واحد یک راه و مسیر را دنبال می کردند و یکی دنباله ی کار دیگری می گرفت (همان : ۱۳-۱۴)
به نظر می رسد، هر دو گروه اول و دوم، حتی با ارادتی که گروه اول به امام دارند در اشتباه فاحشی به سر می برند. چرا که درک صحیح و درستی از نقش و جایگاه امامت به عنوان جانشینی نبوت ندارند و سیره امام را تک بُعدی تفسیر و توجیه می نمایند. در حالیکه، امامت ادامه دهنده ی تمامی نقش های نبوت (به جز وحی) می باشد. و تنها مورد اخیر که نقش و اقتضاء زمان و مکان را در سیره امام صادق (ع) مورد توجه قرار داده می تواند بیانگر نقش واقعی و حقیقی امام ششم (ع) می باشد.
نکته ای که در این زمینه باید به آن توجه نمود این است که روش سیاسی که امام صادق (ع) پایه گذاری کرد و بعدها فقه سیاسی شیعه هم بر همان مبنا شکل گرفت، همین بود که در عین تقیه و سکوت، مشروعیت دولت عباسیان را رد و ارتباط خویش را با شیعیان در یکی از بدترین شرایط سیاسی – اجتماعی جامعه حفظ و تداوم بخشید. لذا از اینکه عده ای عقیده داشتند که امام صادق به فکر امامت نبود و بر سر خلافت با کسی مبارزه نکرد درست نیست. بر عکس امام با روش مدبرانه و خاص خویش، هویت فرهنگی و سیاسی جامعه ی شیعه را حفظ کرد و در برابر حاکمیت وقت، امامت خود را در جامعه استقرار نمود و این خود عین سیاست است(طقوش، ۱۳۸۷ : ۶۹).
اگر امام صادق (ع) مثلاً دعوت ابوسلمه و امثال او را نپذیرفت، به سبب شناخت و موقعیت و اهداف انحرافی و ناخالص گردانندگان آن بود. و گرنه امام لحظه ای در مقابل خلفای جور اموی و عباسی نرمش نشان ندادند (نصیری، ۱۳۸۶ : ۲۱۰-۲۱۱).
امام صادق جایی که لازم بود حق را بگوید یا آشکار سازد، مخصوصاً در مقابل حاکمان، موضع فوق العاده سرسختانه ای داشت و جایی که نیاز به نرمی و مدارا بود، پیشوایی بسیار مهربان و رئوف بنظر می رسید(صالحی، ۱۳۸۴ : ۱۳۸). این باور خطایی بزرگ است که تصور کنیم امام صادق تماشاچی صحنه های سیاسی بوده است. وی جانشین پیامبر (ص)، اهل حکومت و سیاست و دارای مشی سیاسی بود. البته سیاست معنای خاص خویش، سیاست او حفظ اصول الهی، پاسداری از کتاب و سنت و دفاع از حرکت های اصیل اسلامی، و البته در کنار همه اینها، حفظ نیروهای انسانی آن عصر بود (قائمی، ۱۳۷۷ : ۲۶۸-۲۶۹). حضرت صادق (ع) به حق خویش در حکومت تأکید داشت و آنرا وجهه نظر خود نموده و به شیعیان می فرمود، تا جهت حل مشکلات و اختلافات خود به قضاتی مراجعه نمایند که خود ایشان گمارده بودند(عادل ادیب، ۱۳۶۶ : ۱۹۶). از آنطرف حکومت عباسیان هیچگاه مورد قبول و مشروعیت عترت و بویژه صادق آل محمد(ع) قرار نگرفت، اما نپذیرفتن، معیارش این نیست که امام (ع) باید شمشیر بدست گیرد به جنگ آنان برود و برایشان بشورد، زیرا قیام علیه ظلم و ستم، زمینه می خواهد که ممکن است در هر زمان مهیّا و فراهم نباشد. امام با فکر و اندیشه به جنگ عباسیان رفت و آنان را محکوم و شکست داد (احمدی، ۱۳۸۵ : ۲۲۱).
امام موسی کاظم در سال ۱۴۸ هـ . ق و در سن بیست سالگی به مقام الهی امامت رسید، دوره ۳۵ ساله امامت وی با سالهای آخر خلافت منصور و آخرین سال های عمر وی، با خلافت هارون مقارن بود (نصیری، ۱۳۸۹ : ۲۱۱). از همان زمان تا پایان عمر مبارکش بشدت تحت نظر قرار داشت و عرصه فعالیت های سیاسی – اجتماعی را بر او تنگ کرده بودند. وی بارها بازداشت و زندانی شد (خضری، ۱۳۸۸ : ۵۷). امام موسی کاظم (ع) همان راه و مسیری را طی کرد که پدر بزرگوارشان امام صادق (ع) طی نموده بود. یعنی برنامه ریزی فکری و آگاهی دادن عقیدتی و مبارزه با عقاید انحرافی و ضد دینی(خاکرند، ۱۳۹۰ : ۳۵۲).
تحقیقات انجام شده در رابطه با قیام های علویان و مواضع امام جعفر صادق ...