باید اذعان کرد که با ورود اسلام به ایران پوشش و حجاب طبق دستورات و فرامین دینی برای زنان و مردان مسلمان امری ضروری و لازم و یک ارزش دینی و اجتماعی محسوب شده است. زنی که خواستار فعالیت در عرصه اجتماع است، برای در امان ماندن از آسیب های اجتماعی سعی در حفظ حجاب و پوشش خود دارد.
زنان ایرانی همواره نشان داده اند که الگو فرهنگی مناسبی برای زنان سایر ملل هستند.
در آن زمان که رضاخان با کمک بیگانگان کشف حجاب را در کشور رایج کرد، این زنان مبارز و متدین بودند که با مبارزه علنی با این پدیده اعتراض و نارضایتی خود را از این وضعیت نشان دادند و در واقع با نشان دادن رفتار مناسب مانند خارج نشدن از منزل و یا بیرون رفتن با مردان و محارم نارضایتی خود را از جو فاسد نشان دادند و این همان زنان مسلمان ایرانی بودند که توانستند خواسته خود را بر آن غربزده ها تحمیل کنند.
این زنان، دختران امروزی را تربیت کرده اند و با آموزش فرهنگ اسلامی و آموزه های دینی، فرهنگ حجاب را برای دختران و فرزندان خود درونی کرده و وقتی رفتار و فرهنگی برای یک فرد یا قومی درونی شود، یعنی تبدیل آن به ارزش، هنجار، قانون، و در مقابل هر نوع آسیبی که این هنجار و قانون را تهدید کند واکنش نشان می دهد.
درابتداباید گفت، میان آنچه پدیده و یا معضل است، تفاوت اساسی و بنیادی وجود دارد زیرا پدیده یعنی فراگیر شدن یک موضوع و اینکه عده ای امروزه از بدحجابی در جامعه اسلامی و ایرانی ما به عنوان پدیده سخن می گویند، این نشان از ناآشنا و ناآگاهانه برخورد کردن آنها با بحث حجاب است زیرا بدحجابی قبل از آنکه یک پدیده باشد، یک معضل اجتماعی است[۱۰۴] و هنوز بدحجابی در جامعه ما و بین زنان مسلمان کشور یک امر فراگیر نشده است و در واقع درصد ی که از زنان و دختران و مردان ما آن هم ناخواسته به بی حجابی روی آورده اند در بر گیرنده فراگیر شدن آن نمی باشدو در واقع به جای بدحجابی به عنوان یک پدیده اجتماعی بهتر است از بدحجابی به عنوان یک معضل اجتماعی سخت گفت. در واقع می توان گفت هر معضلی نیز در جامعه ایرانی و اسلامی با حمایت خود مردم قابل حل شدن و چاره اندیشی است.
چرا در سال های اخیر از بی حجابی و رواج آن در بین زنان و مردان سخن می گویم ؟علتش را در صدها دلیل باید دید که چه در خارج و چه در داخل پیکره نظام فرهنگی ما نهفته است. روزی که از جهانی شدن حرف به میان می آید، از مهم ترین تاثیر جهانی شدن، یعنی گسترش فرهنگ مصرفی نباید غافل ماند و از یکی از عوارض آن یکی گرایش به مدگرایی را نباید فراموش کرد. عصر ارتباطات و پیوستگی تمام فرهنگ ها، تمدن ها، اجتماع ها و نظرها در یک نظام به نام دهکده جهانی و آیا در این دهکده جهانی باید فرهنگ ها و قومیت ها را فراموش کرد و به سمت فرهنگ ها و ارزش ها دیگر ملل رفت و از ضدارزش ها برای مقابله با ارزش های فرهنگی خود استفاده کرد!؟ در این دهکده جهانی سهم فرهنگ تمدن و ارزش های ایرانی و اسلامی ما کجاست؟ آیا روزی که از شبیخون فرهنگی دشمن سخن گفتیم، راه های مقابله با این شبیحخون را ترسیم کردیم به سمت آنها حرکت کردیم، اهداف فرهنگی خود را در مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن جهت دار کردیم. از آنچه مدگرایی جوانان بود به معضلی به نام پوشش فکر کردیم.
تا چه اندازه از مزایایی پوشش و حجاب برای زنان و دختران حرف زدیم، رسانه های گروهی در این زمینه چقدر فرهنگ سازی کردند تا چه اندازه از عوارض بدحجابی حرف زدیم، اینکه اگر زن مسلمان با پوشش نامناسب در عرصه اجتماعی ظاهر شود، شخصیت و کرامت انسانی اش تا چه اندازه آسیب می بیند؟ چه اندازه زنان با حجاب را به عنوان الگو در ادارات و مراکز فرهنگی، اجتماعی، و اقتصادی به عنوان زنان نمونه معرفی کردیم؟ این همه سوالات متعددی است که باید از اهالی فرهنگ این سرزمین پرسید.
باید توجه داشت اگر درصد کمی از زنان بی حجاب در عرصه اجتماع ظاهر می شوند، باید آنها را ارشاد کرد باید با آنها آگاهانه و اصولی رفتار شود، آنها را باید از محاسن حجاب آگاه کرد.
لازم است، پوشش های مناسب را در قالب مدها و رنگ های متنوع و در چارچوب فرهنگ و تمدن ایرانی طراحی و به جامعه عرضه کرد. تجارب و تحقیقات نشان داده است که” امر به خوبی ها و نشان دادن حسنات همیشه زودتر به نتیجه می رسد تا منع کردن افراد از رفتار نامناسبشان” زیرا فرد اگر بخواهد رفتارهای ناشایست خود را در درون خود از بین ببرد، برایش خیلی سخت است و در واقع این رفتار جزئی از همان کنش اجتماعی اوست ولی اگر فرد رفتارهای مناسب را یاد بگیرد و آنها را در درون خود پرورش دهد و در این امر نیز تشویق شود چه به صورت ناخودآگاه و یا خودآگاه دیگر رفتارهای نامناسب را در سطح اجتماع نشان نداده و همان رفتار مناسب و هنجار بخش را به عنوان کنش اجتماعی در مقابل دیگران انجام می دهد.برای ایجاد فرهنگ حجاب در جامعه روش های مناسبی وجود دارد که گرچه زود بازده نیستند، اما پایدار هستند و قابلیت حل معضل بدحجابی دارند، اتخاذ این روش ها باعث دستیابی افراد جامعه به ثبات اخلاقی میشود.اتخاذ برخوردهای نامناسب برای رفع معضل بدحجابی را منجر به اشاعه فحشا در جامعه است و برخوردهای نامناسب طوری فضا را ترسیم می کند که گویی جوانان ما از دست رفته اند اگر تذکرات با شیوه و لحن بدی صورت گیرد منکراتی در پی خواهد داشت.
با همه این احوال فرهنگ سازی در مقوله حجاب امری ضروری است که نیازمند همکاری همه دستگاه های فرهنگی و رسانه های جمعی است.
بخش دوم:
آسیب شناسی فرهنگ حجاب وارائه راهکارهای پیشگیری
از بد حجابی وپدیده های مشابه آن
فصل اول:آسیب شناسی فرهنگ حجاب و علل گرایش برخی جوانان به پوشش هاوظواهرنا متعارف
مبحث اول:عدم آشنایی بافرهنگ حجاب ونقش آموزش وپرورش (نظریه های یادگیری ومعاشرتهای ترجیحی)
نظریه های یادگیری کجروی از جمله نظریه های جامعه شناختی ،روان شناختی اجتماعی و جرم شناسی نظری اند. بر اساس این نظریه ها،برخی افراد در اوضاع واحوال اجتماعی خاصی قرارمی گیرند؛ ودراین اوضاع واحوال جرم وکجروی رامی آموزند(همانگونه که افراد عادی در طول زندگی خودمی آموزند چگونه فکر،احساس و رفتار کنند).سپس آنگونه که آموخته اند،عمل می کنند.
درنظریه های یادگیری به خوی وشناختی که در نتیجه ی تجربه های فرد به هنگام ورود به محیط (همچون مدرسه ویا دیگر نهادهای آموزشی یا گروه های همسالان) وسازگاری با آن گسترش می یابد اشاره دارند. که این ها باید از رفتار آموخته نشده یا غرایزی که به هنگام تولد در فرد وجود دارد وتوسط زیست شناسی تعیین می شوند متمایز باشند .
نظریه های یادگیری به محتوای یادگیری و فرایندی این یادگیری توجه دارند برخی از این نظریه ها به طور خلاصه به شرط ساختاری ای که موجب یادگیری در نخستین مکان می شوند اشاره میکنند در حالی که نظریه های دیگر یادگیری ،آن شرایط را به طوری گسترده ای توصیف می نمایند ولی در هر دوی این موارد ،نظریه ها بیش تر به خود یادگیری توجه دارند تا به شرایط ساختاری اساسی.[۱۰۵]
ما در اینجا برای تحلیل موضوع محوری خود که همان آسیب شناسی و علل ترویج رفتارهای مخالف شئونات شرعی همچون بدحجابی در نهادهای آموزشی تحت نظر آموزش و پرورش می باشد از دو نظریه «معاشرت های ترجیحی » و «یادگیری اجتماعی» که ازنظریات شناخته شده و مورد قبول درتحلیل آسیب ها وانحرافات اجتماعی در دو حوزه جامعه شناسی و جرمشناسی می باشد کمک گرفته ایم.
گفتار اول:تبیین نظریه های یادگیری و معاشرتهای ترجیحی وانطباق آن با عدم رعایت حجاب اسلامی
ساترلند وکرسی در بیان یکی ازمحورهای اساسی نظریه ی خود می گویند افراد ،رفتارهای مجرمانه و کجروانه را همانند رفتارهای متعارف می آموزند. این نکته سبب شده است تا دیدگاه آنان را نوعی نظریه ی یادگیری کجروی به حساب آورند .
نظریه ساترلند دو عنصر اصلی دارد. محتوای آنچه که آموخته می شود که در ذیل به آنها اشاره می شود و افزون بر آن فرایندی که یادگیری مستلزم معاشرت با اشخاص دیگر در گروه های انحرافی است.
ساترلند وکرسی بر این اعتقاداند که افراد در همنشینی های خود،ایده ها،نگرشها،انگیزه ها،سوگیری ها،فنون وتوجیه هایی را فرا می گیرند که دوویژگی زیر رادارند:
به آنها می آموزند چگونه نسبت به افراد،گروه ها،مسائل اجتماعی یاهرگونه حادثه ای در محیط پیرامون خود،فکر،احساس یا رفتار کنند؛
محرکی درونی برای انجام رفتارهای موافق و بازدارنده ای برای رفتارهای مخالف با خود هستند.
انها این ایده هاونگرشها و…را تعریفهاى شناختى مى نامیدند[۱۰۶].سپس مى گفتند افراد،هردو نوع تعریفهاى موافق ومخالف با رفتارهاى کجروانه را از همنشینان خود مى آموزند؛اما بر اساس تعریف هایى عمل می کنند که پشتوانه ى قوى ترى دارند. کجرفتاری در ضمن کنش متقابل با دیگران یعنی جریان برقرار کردن ارتباط آموخته می شود.
فرد در صورتی مبدل به بزهکار و کجررو می شود که تعاریف موافق قانون شکنی قراوانی بیشتری از تعاریف مخالف قانون شکنی داشته باشد. این اصل مهم نظریه فراوانی معاشرت است.
ساترلند با مفهوم کج رفتارفردی مخالف ومعتقد است که جرم و انحراف جریانهای ناخودآگاه ویا انگیزههای خفته بیولوژیکی نیستند در ایننظریه مسئلهفراوانی معاشرتمطرح میشود ونه معاشرت بهتنهایی[۱۰۷].
در همنوا شدن افراد با جمع شماری ،آزمونهای روانشناختی اجتماعی نشان داده است که همنوا شدن افراد با دیگران ازجمله از آن روست که می خواهند از تمسخر آنان در امان بمانند یاآنکه دوست دارند مورد علاقه و تاییدآنها باشند این یافته می تواند بیانگر دو نکته باشد:
نخست آنکه انسانها درروابط اجتماعی خود با افراد یا گروه های که انان را دوست دارند یابرایشان ارزش و احترام قائلند نیازمند آنندکه ببینند این افراد و گروه ها به انها احساس محبت دارند یاآنکه آنان را افرادی مثبت وقابل احترام وتایید میدانند واحتیاجی که فردبه برآوردن تایید انها دارد،عامل موثری درجهت دادن به رفتار و افکاراوست. ودرنتیجه فرد ترغیب میشود تاباورها ورفتارهای خود را به شکلی که دیگران می پسندند تغییر دهدواین خود شروعی برای روی آوردن به رفتارهای انحرافی تلقی می گردد.
بنابراین نظریه ی ساترلند بیان می کند که فرد در یک وضعیت تضاد هنجارین به خاطر معاشرت های ترجیحی ،تفاوت هایی در رفتار او ،ازجمله شروع رفتار مجرمانه در او می باشد.این درحقیقت شیوه ی دیگری از بیان این مطلب است که شخصی که با روش باوران معاشرت می کند ،احتمالا روش باور ،وشخصی که با مجرمان معاشرت می کند احتمالا مجرم خواهد شد.[۱۰۸]
ساترلند و کرسى همچنین بر این باور بودند که یادگیرى در همنشینى به همه ى شیوه هاى انجام می گیرد که در یادگیری های دیگر وجوددارد.این نکته سبب شدکه بعدها،همزمان باتحولاتی که در نظریهای به وجود می آمد ،محققان دوباره درباره ی شیوه های یادگیرى همنشینان از یکدیگر بیندیشند ونکات تازه اى را به نظریه ى آن دو بیفزایند.این نکات را مى توان چنین خلاصه کرد:
یکى از تحولها،ورود ایده ى رفتارگرایى در نظریه هاى یادگیرى بود.رفتارگرایان مدعى بودند اگر یک رفتار با واکنش هاى مطلوب یا نامطلوب(تشویق یا تنبیه) روبرو شودـ ودر اصطلاح این نظریه،به شکل مثبت یا منفى تقویتگرددـ احتمال وقوعش ،به ترتیب بیشتر یا کمتر مى شود.رفتارهایى که تشویق شوند،استحکام می یابند؛و رفتارهایى که با تنبیه رو به رو گردند،تضعیف مى شوند.
پس از آن گفته شد که افراد کجروى را با نگاه به واکنشهاى مطلوب یا نامطلوبى مى آموزند که همنشینان ،بویژه همنشینان کجرو،در برابر رفتارهاى آنان نشان می دهند.آنها این واکنش هاـ یاتشویق ها وتنبیهاـ را«تقویت افتراقى» نامیدند وایده ساترلند وکرسى را در قالب جدیدى به نام نظریه «همنشینى وتقویت افتراقى»[۱۰۹] ارائه کردند.
بعدها گفته شد افراد از همنشینان خود تقلیید و الگوگیرى مى کنند.همنشینان به ویژه همنشینان کجرو تعریفهاى موافق با کجروى را براى فرد الگو سازى مى کنند؛وتشویقها وتنبیه ها یی را که انتظار می رود رفتار او با آنها مواجه شود،برایش ترسیم می نمایند.در ادامه این راه گفته شد مشاهده والگوسازى ،راه بسیار شایع تر و موثرترى در یادگیرى کج روى است.چون کجروى به اندازه ى رفتارهاى پیشرفته اى مانند سخن گفتن ورفتارهاى زنجیره اى مانند رانندگى پیچیده است؛ و این رفتار بى تردید نیازمند الگوسازى اند.
مدتى بعد نظریه ى «یادگیرى اجتماعى»[۱۱۰] مطرح شد که بیان مى داشت افزون بر پاسخهایى که فرد مستقیما آنها را در ازاى رفتارهاى خود مشاهده وتجربه مى کند،مشاهده ى واکنش هایى که محیط در برابر رفتار دیگران دارد نیز به او مى آموزد که چگونه رفتار کند.طرفداران این نظریه همچنین معتقد بودند فرد ،خودش هم مى سنجد که آیا رفتارش با معیارهایى که قبول دارد،همخوان است؛یانه.آنگاه ،برداشتى که درباره ى این همخوانى دارد ورضایت یا نارضایى او از آن،سبب مى شود که رفتاری را تغییر یا رفتار دیگرى را ادامه دهد.آنها این فرایند را «تقویت درونى» نام نهادند.
نظریه یادگیری اجتماعی از نظری هایی است که دریادگیری مورد توجه قرار گرفته است وبر این تاکید می کند که رفتار نه تنها از طریق پاداشها ومجازات های واقعی ،بلکه از طریق انتظاراتی که بواسطه تماشای مسائل رخ داده برای دیگران آموخته می شود،نیز تقویت می گردد.برای نمومنه باندورا استدلال می کند که درنهایت تمامی پدیده هایی که از طریق تجربه های شخصی آموخته می شوند می توانند به طور غیر مستقیم از طریق مشاهده ی رفتاردیگران ونتایج ناشی از آن مثلا در یک محیط خاص همچون مدرسه در جامعه روی دهند.[۱۱۱]
پس با مطالبی که بیان گردید به نحو اختصار می توان بیان داشت که افراد می توانند از راه مشاهده رفتار ومعاشرت با همنشینان خود والگو گرفتن از آنها چیزهایی را از آنان فرابگیرند یا آنکه با انجام برخی رفتارها یا الگوسازی آنها برای همنشینان چیزهایی را بدانان بیاموزند این نکته به شکل شایان توجهی در دین اسلام در آیات واحادیث متعددى یافت مىشودکه نشانگر توجه دین اسلام به مفهوم یادگیرى به ویژه یادگیرى همنشینان از یکدیگر مى باشد که اما پرداختن به آن بحث مستقلى به خود مى باشد ورسیدگى به آن خارج از قلمرو پژوهشى این تحقیق مى باشدو اینکه آیات واحادیث مربوط به این بحث به حدى گسترده اند که فهم همه جانبه آنها نیازمند تحقیقى مستقل خواهد بود اما مى توان بیان داشت که درونمایه هاى آیات قرآن واحادیث اهل بیت در این حوزه نشان مى دهند که آنها به طور جدى به وقوع الگوهاى گوناگون یادگیرى در خلال همنشینى توجه نموده اند.
در آیه هاى ۱۴۰سوره نساءو۵۷ و ۵۸ سوره مائده مشاهده مى شود که گروهى ،اعتقادات مومنان را مورد تخطئه ،استهزا ومورد انکار قرار مى دهند.مفسران در این باورند که آنان ایده ها ونگرش ها و توجیه هایى را به همنشینان خود انتقال مى دهند که این باورها ،بینشها وارزشهاى خود آنان را تضعیف مى سازد و آنان را براى پذیرفتن باورها وارزشهاى جدید آماده شان میسازد.همچنین استفاده مى شود که همنشینى با این افراد میتواند فرد را مثل آنها مى کند.این نوع یادگیرى را حدیثهاى معصومان با صراحت بیشترى مورد توجه قرار داده اند.همچون این حدیث از امام صادق (ع):«با زشتکار مصاحبت نکن که زشتکارى هایش را به تو مى آموزد»[۱۱۲].
همان طور که بیان گردید ساترلند وکرسى معتقد بودند که افراد رفتارهاى کجروانه شیوه ها فنون ارتکاب این رفتارها وهم چنین نگرش ها وسوگیرى ها و…را که ازآنها پشتیبانى مى کند از هم نشینان خود مى آموزند .این فرایند را که در نظریه یادگیرى به نام یادگیرى شناختى از آن یاد مى شود را مى توان در عدم رعایت شئونات شرعى شرعى همچون گرایش به بدحجابى و بدلباسى افراد هم مشاهده کرد.
در این جا ما علت ترویج عدم رعایت حجاب شرعى وبدحجابى را با توجه به نظریه هایى که شرح آن گذشت وموازین اسلامى ونقش آموزش وپرورش درعدم آشنایی افراد با فرهنگ عفاف وحجاب و همچنین نقشیکه آن میتوانددر سوگیری افراددرگرایش به بدحجابی داشته باشد راموردبررسى قرار میدهیم.
عدم رعایت شئونات شرعی مانندحجاب نوعی صورت آموخته شده از رفتار اجتماعی است. فراگیری این رفتارمعمولاً تحت شرایط مستقیم (تنبیه یا تشویق) و مشاهدات فردی انجام میپذیرد و میتواند نتیجه تجارب شخصی یا فردی یا برگرفته از نتایج مترتب بر رفتار دیگران باشد. برای تبدیل رفتار مشاهده شده به رفتار از سوی فرد، لازم است آن رفتار در ذهن فرد ثبت شود و سپس به رفتار عملی تبدیل گردد. این فرایند با توجه به میزان مهارت افراد، متفاوت است. ابعاد تنبیهی و تشویقی رفتار و وجود انگیزه لازم فاعل برای انجام فعل از دیگر مواردی است که در تبدیل ذهنیت به رفتار مؤثر است[۱۱۳]. چنانچه بخواهیم ماهیت عدم رعایت حجاب را از طریق نظریه های یادگیری و معاشرتهای ترجیحی درک کنیم، باید سه موضوع بنیادی را توجه نمائیم:
الف)- شیوه کسب رفتارهای انحرافی مانند عدم رعایت حجاب شرعی توسط فرد؛
ب)ـ پاداشها و تنبیهات مؤثر درعدم رعایت حجاب شرعی ؛
ج)ـ عوامل اجتماعی و محیطی مؤثر بر این رویداد در یک محیط خاص مانند مدرسه.
هرچند ریشه های بدحجابی مطابق این دیدگاه میتواندبسیارگسترده باشد، اما مادوالگوی مشخص خانواده، گروه های فرعی مانند همسالان ومعلمان درمحیط مدرسه را در یادگیری بدحجابی مورد توجه قرار میدهیم.
گفتاردوم: شیوهکسبرفتارهایانحرافی مانندعدم رعایت حجابشرعیتوسط فرد؛
ادوین ساترلند از جرم شناسان معروف آمریکا، عقیده دارد اگر فردی در محیط مجاور خود در معرض عوامل جرم زا قرار گیرد تا غیر جرم زا ، شانس و احتمال قانون شکنیاش افزایش می یابد .از نظر جامعه شناسانی چون ساترلند گرایش به انحرافات اجنماعی یک نوع رفتار بزهکارانه تلقی می شود.. ساترلند بزهکاری را ناشی از خطای خانواده ها ومحیط های آموزشی همچون مدارس دانسته است که قادر به یاد دادن ارزشها وهنجارها نبوده اند. به نظر وی نگرانیها و نیازهای ارضا نشده در افراد عادی و بزهکار شبیه به هم است و فقط روش های یادگرفته شدۀ واکنش به این نگرانی ها در آنان متفاوت است. خانواده ومدارس به عنوان اولین محیطهای یادگیری نوجوانان بر بزهکاری آنان بسیار مؤثراند و معمولاً شرایطی مانند بزهکاری سایر افراد خانواده وگروه همسالان درمدارس یا فساد اخلاقی و اعتیاد آنها، فقدان والدین در اثر فوت یاطلاق یامتارکه، ناسازگاری موجود درخانه ومدارس از جمله تحکم بوسیله یکی از اعضای خانواده و سختگیری بیش از حدمعمول معلمین در مدارس و …، موجب ارتکاب بزه وکجروی در فرزندان می شود.
هنجارها ضوابط مشترک عمل اجتماعی هستند که رفتار انسان را قاعدهمند میسازند، هنجارها شیوههای پذیرفته شده رفتار و اندیشه در یک جامعه هستند که فرد در جریان اجتماعیشدن با آنها آشنا میشود و آنها را در خود درونی میکند.
تحقیقات انجام شده درباره بدحجابی و مسائل مربوط به پوشش وآرایش و ظاهر ...