میران دارای یک کشمکش متضاد درونی است .او نمی خواهد به آهو و خانواده اش ستم کند اما سخت اسیر عشق هوس آمیز است:
«آری ،به مرگ عزیزانم آری!بارها شده است از در که تو آمده ام در این تصمیم بوده ام که به اتاق تو پیش بچه هایم بیایم،که دیگر برای همیشه به بازی دردناک جفاها و جدایی ها پایان دهم اما همین که پایم را از آخرین پله دالان به حیاط گذاشته ام مثل اینکه قوه ای مرا بکشد بی اختیار به آن سو رفته ام نرفته ام بلکه دویده ام.بارها شده است که در بیرون دستم به کاری از قبیل تحویل گرفتن آرد و رسیدگی به حساب بار بند بوده است در شهرداری یا ارزاق گرفتاری داشته ام اما ناگهان دلم هوای اورا کرده است،هر کاری در دست داشته ام رها کرده و مثل چیزی که مویم را به آتش جادو کز داده باشند یا کوه ندا طلبم کرده باشد و درست مانند حشراتی که موسم معینی دیوانه غرایز جنسی خود می گردند راه خانه و لانه در پیش گرفته ام.» (همان:۶۸۱)
میران بی انصاف، بی غیرت و بی احساس و خود خواه شده است:
«برود به فاحشه خانه، اگر آنجا هم نشد یا راهش ندادند قبرستان. من که ضامن سرنوشت او نیستم و بعد از این هم میل ندارم که کسی اسمش را بیاورد یا توسطش را بکند. برود به هر کجا که خود می داند. کلفتی بکند، دایه بشود، من چه می دانم، شاید هم کسی پیدا شد و از او نگهداری کرد.» (همان:۶۲۰)
میران از شراب بیزار است و عقیده دارد که آفت ایمان و آبرو است و خیر و برکت را از زندگی می برد اما عشق هما او را شراب نوشی وا می دارد:
«این عشق در درون من پیوسته آماس می کند،آماسی شوم و دردناک که همه وجودم را فلج کرده است.با همه احوال باید بگویم که من نبض خود را در دست دارم. برای عمل جراحی روی قلب به کوکائینی متوسل شده ام که بدبختانه حساسیت و دردم را صد چندان کرد. بر آنچه بود گرفتاری دیگری نیز افزودم که آفت ایمان و آبرو و از آن دو مهمتر عقل من شد.» (همان:۶۸۴)
گفتگوهای میران بیشتر از آنکه عادات و خصوصیات اخلاقی وی را نشان دهد،نشان دهنده حس و رابطه عاطفی میان او و دیگر شخصیت هاست و حوادث و ماجراهایی که بر شخصیت گذشته است را برای خواننده روشن می سازد و طرح داستان را بیش می برد.
مثال: رابطه عاطفی او را نسبت به هما نشان می دهد:
«بعضی وقت ها به قدری بیچاره و بی تابم که دلم می خواهد گریه کنم، نمی دانم از شادی داشتن اوست یا از غمش. تا او بیدار است من نمی توانم بخواب بروم.مثل یک بچه که به دامان مادر می چسبد و او را به ستوه می آورد دلم می خواهد همیشه در کنارش باشم. حتی اینهم قادر نیست دل بیقرارم را تسکین دهد، آرزو می کنم در آغوشش بمیرم» (همان:۶۸۳)
طرح داستان را پیش می برد:
«آری ، اسمی رویش بگذارم ، صیغه ، متعه ، کوفت ، زهر مار ، تا از نیش زبان مردم راحت شده باشم. حالا می فهمم که زندگی آدم مثل لباسی که می پوشد آنقدر که باید برای خاطر دیگران باشد برای خودش نیست.» (همان:۲۶۲)
حوادث و ماجراهایی که بر شخصیت گذشته است را برای خواننده روشن می کند و طرح را بیش می برد.
«مگر تو خودت معمار علی اصغر را ندیدی که برای مساحی و دیدن خانه این جا آمد؟ پس دیگر چه شکی است که داشته باشی؟ غیر از این چاره نداشتم، تا خرخره ام در قرض بود. طلبکارها از هر طرف محاصره ام کرده بودند و فشار می آوردند، دکان چنان توی سرش خورده و مثل خر شکمش را به زمین زده بود که با هیچ سیخونکی نمی شد از جا تکانش داد. اصلاً هوای این شهر برای من سنگین شده است. می خواهم تو را بردارم و به سوی تهران سرم را زیر آب کنم. آنجا به یاری پروردگار دکانی که در نظر دارم گرده پزی باشد باز کنم. چه دلیلی دارد که نتوانم جل خود را از آب بیرون بکشم؟ غیر از خدا و همت خودم تاکنون تکیه به چه کسی داشته ام؟» (همان:۸۶۳)
صفات و تشبیهات:
نویسنده در مورد میران صفات و تشبیهات فراوانی به کار برده است. برای نمونه به چند مورد اشاره می شود:
«سید میران بی توجه به این احساس با اعتراض زن از موقعی که او از مریضخانه بر گشته بود مانند نوکری که پنهانی کشته عشق خانم است در این کار برای خود لذتی یافته بود.» (افغانی،۱۳۴۵: ۴۸۹)
«آهو با کمال تأسف مواظب بود که چشم های گرسنه و ندیدبدید مردش مثل زبان مار که روی سنگ و گیاه می گردد روی سینه و بازوهای لخت زن گشت.» (همان،۲۴۹)
«مثل مشت زنی که روی صحنه نفهمد ضربه به کجایش فرود آمده است سرش تلوتلو می خورد.» (همان،۲۵۰)
«احساسات و افکار ضد و نقیض مدت یک ماه بود که وی را چون گوی گردونه در داخل خود می غلتاند.» (همان، ۲۶۶)
«جسم و روحش که همچون شاه جهان و ملکه محبوبش نیم قرن تمام با آرامش و صفای مطلق باطن با هم زیسته بودند اکنون وضع بحرانی را طی می کرد.» (همان،۳۰۷)
«لیکن مانند قاتل گریزانی که از مرز کشور خود پا به آن طرف نهاده است، احساس راحتی نسبی می کرد.» (همان،۶۲)
«سر و گوش آب می داد و همچنانکه عقاب از اوج آسمان کوچکترین جنبش را در روی زمین می بیند، با چشمانی نافذ همه چیز را می پائید، همه جا را بو می کشید، تا اگر فرصت مناسب تری پیدا بشود از دستش ندهد.» (همان:۶۳)
«مثل یک تصور مالیخولیایی یا محاکمه درونی همیشه خود را طرف سوال قرار می داد.» (همان،۸۳)
«مرد از اینکه نمی توانست خشم خود را فرو بنشاند مثل دیوی که شیشه عمرش را دزدیده باشند سیاه شده بود.» (همان:۶۱۵)
«مثل بیمار مالاریایی که از بستر تب نوبه برخاسته است در چهره اش، اثر عمیقی از یک زجر تلخ و جانگزا دیده می شد.» (همان:۷۸۸)
تشبیهات همه حالات روانی شخصیت را می رساند و در خدمت انتقال احساس است.
-
- توصیف حالات و احساسات روانی:
با توصیف حالات و احساسات روانی به خوبی می توان شخصیت را شناخت و به خصوصیات اخلاقی و روانی وی پی برد. مثال:
۱- میران با وجود عشق خانمان سوزی که به هما دارد نسبت به خانواده اش دلسوز است و به خاطر بی اعتنایی هایش عذاب وجدان دارد:
«این است نتیجه یک پیوند خوب و گیرا، این است نتیجه توجه و مراقبت، همه چیز زندگی بر همین قاعده و قانون است. جامعه نیز، مثل طبیعت، زمین های خوب و بد دارد. من و آهو آن پیوندی بودیم که فقط دیوانگی یکی از ما، یعنی من، می توانست ریشه اش را بسوزاند. ای کاش اصلاً زن نگرفته بودم.» (افغانی،۱۳۴۵: ۴۰۰)
۲-میران با وجود عشق شدیدش به هما، به او اعتماد ندارد.در کمال یگانگی با او بیگانه است .با همه آنکه هما را در تصرف خود دارد او را نسبت به خود و خود را نسبت به او بیگانه حس می کند. جسم او را در اختیار دارد اما روحش را ندارد براین اساس همواره نگران از دست دادن اوست.
«آخرین لبخند لحظه بیداری که غم به فراموشی سپرده ای را مجسم می کرد هنوز از گوشه لبانش محو نشده بود. این غم چه بود؟ آیا برای او ممکن بود که روزی راز آن را از درون سینه زن بیرون بکشد؟ آیا خود وی بر آن آگاهی داشت؟ شاید او نیز بی آنکه چیز معینی را در مد نظر داشته باشد ذاتاً عاشق بود. اما اگر چنین بود هرگز نمی توانست نقش معشوق خود را به آن صافی و خوبی بازی کند. این لبخند غبارآلودی که مانند خود زندگی دو جلوه درد و لذت را با هم منعکس می کرد به زبان حال چنین می گفت: ما فرزندان آدم و حوا که محصول دمی لذتیم به خاطر لذات است که هر دردی را تحمل می کنیم. لذات جسم و برتر از آن لذات جان. ای دلداده عزیزی که اکنون به جای آنکه بخوابی بر بالین دلدارت نشسته ای و به بازی رویا انگیز پرتوهای مورب ماه در گیسوان افشان و زرینش می نگری! ای خسرو بی تاج و تختی که اگر در حیطه امکانت بود بی شک هفت سال از کنار شیرینت تکان نمی خوردی! تو را در دوستی خود خوب شناخته ام. با این وصف آیا تو مرا زن ضعیف و بی اراده ای نمی شناسی که ندانسته و نمی دانم به چه منظور زنده هستم؟ دوستی تو برای من عزیز و گرانبهاست ، اما اگر رنگ و دلفریب هنر همان الهه جاویدان و خلاقی باشم که غزلسرای بزرگ ایران ، سعدی در دائره سخن بود ؟ آری می توانستم. آری می توانستم. به پاداش خوبی ها و مهربانی هایت دستی بر اندام نازنینم بکش و گواهی ده که در آن صورت عشاق هوا خواهم نه محدود به یک شوهر شرعی بلکه در هر کوی و محله بالغ به هزار پیر و جوان می شد که تنها آرزوی وصالم مایه سعادت آنان بود. اگر من می دانستم که خاکستر آتش های عشق این چنین کودکانم را فرا خواهد پوشید آن جامه زیبنده ای را که از شکم مادر چسب تنم دوخته شده بود نمی کندم و دور بیندازم؟ با این وجود از سرنوشت خود افسوس نمی خورم. این هم رنگی از سعادت زندگی است که برای خود مزایایی دارد. خیالت از هر سو آسوده باشد و راحت در کنار من بخسب که هرگز دست از دامان تو نخواهم شست. تو مال من هستی همانگونه که من مال توام.» (همان،۴۷۰)
بیشترین توصیف حالات و احساسات روانی در رمان شوهر آهوخانم مربوط به میران است زیرا میران دارای خصلت های ضد و نقیص فراوان است و هدف نویسنده نشان دادن خصلت و طبیعت اوست. و از سوی دیگر سید میران سخت گرفتار عشق هما است، نویسنده با توصیف حالات روانی سیدمیران می خواهد احساسات اورا نسبت به هما و ظلمی که در حق آهو و فرزندانش دارد را به خواننده نشان دهد. نویسنده گاه چندین صفحه از رمان به عنوان مثال (۸۰۳-۷۹۶ )را به توضیح حالات و افکار و احساسات وی اختصاص می دهد. گاه نیز از ذهن میران به عنوان منبعی برای توضیح مسائل و پیش بردن طرح بهره می گیرد. مثال:
«اگر اسبابش فراهم می آمد و می توانست به کمک خالو کرم در ده زمین یا باغی اجاره کند به همه این افکار هردمبیل پایان می داد. در گذشته او اغلب با خالو کرم در خصوص چنین امکانی صحبت کرده بود. درست بود این گونه صحبت ها که همیشه پس از صرف ناهار پیش می آمد و از تاثیرات معجزه آسای معده بر مغز بود هرگز به طور جدی مطرح نشده بود، اما آنچه مسلم بود خسوره اش از یک چنین کاری، اگر عملی شد، کلاهش را به هوا می انداخت و از ته دل حاضر به هر نوع یاری او بود. طبق اظهار کدخدا او می توانست باغ بزرگ سفید چغا یا موریچی یا آسیاب های ده زکی یا سراب نیلوفر را اجاره کند. اگر اینها را نخواست یا نشد بستان بردارد، گاوداری و کشت و زرع کند. همه این صحبت ها قبلاً شده بود و در هیچ یک این کارها او آدم بی سر رشته یا ناواردی نبود که در پنجه افراد و اشخاص اسیر شود و نداند چه کند. همین قدر که نسیم فرح انگیز صحرا گرد تیره شهر و خیابان را از چهره فرسوده او پاک می کرد آن وقت چه کارها که نمی توانست بکند. زن ها و بچه ها را بر می داشت، بنه زندگی و علاقه های مختصر شهری را می کند و برای همیشه به ده رفت: اما نه، مسلماً او نمی باید از کار و کسب دیرین خود دست بشوید. دکان بر سر جای خود باقی بود و کار می کرد و او ضمن اینکه در ده سکنی داشت هر چند روز یک بار به شهر می آمد و به کارها سرکشی می نمود. آیا او از میرزا نبی که نانوا بود آسیاب ملکی خود را نیز می گرداند، رعیتی داشت، قاچاق فروشی نیز می کرد، کمتر بود غیر از این بود که تا آن زمان کوتاهی و سستی همه از جانب خود وی بود؟» (افغانی،۱۳۵۴: ۸۰۲-۸۰۱)
-
- کشمکش:
میران دارای چهار نوع کشمکش متضاد درونی و بیرونی(احساسی، ذهنی، اخلاقی و فیزیکی)است اما بیشترین کشمکش های درونی-احساسی در شوهر آهو خانم مربوط به میران است. کشمکش های متضاد درونی-احساسی شخصیت را گیرا و جذاب کرده است. او هم خانواده اش را دوست دارد و در برابر آنان احساس مسئولیت می کند، هم از آنان متنفر و بیزار است و از مسئولیت شانه خالی می کند. هم هما را عاشقانه دوست دارد و هم آرزو می کند کاش او را هرگز ندیده بود. نمونه ای از کشمکش های درونی میران:
«می خواست قدم پیش بگذارد و چکش در را به صدا درآورد از گمان بد می ترسید، از خود هما شرم داشت، از موهای سپید خود خجلت می کشید، بی موقع بود و بهانه ای در دست نداشت. در وجودش دو نیروی جنگنده در مقابل هم صف بندی کرده بودند، عشق، که او را به سوی ماجرا پیش می راند، پرهیز، که به وی نهیب می شد: حوصله، سید میران، حوصله! این زن از تو تصور دیگری دارد، در این وقت شب کجا می روی؟!» (افغانی،۱۳۴۵: ۱۴۶)
«یک طرفش رویای شیرین و آسان یاب وصل زنی بود که اگر چادر از سر بر می گرفت شهری را در آتش آشوب می سوخت. یک طرفش اندیشه مجهول ماجراها، کشمکش ها و رسوائی ها.» (همان:۲۶۶)
«بارها شده است از در که تو آمده ام در این تصمیم بوده ام که به اتاق تو پیش بچه ها بیایم، که دیگر برای همیشه به بازی دردناک جفاها و جدائی ها پایان دهم، اما همین که پایم را از آخرین پله دالان به حیاط گذاشته ام مثل اینکه قوه ای مرا بکشد بی اختیار به آن سو رفته ام.نرفته ام بلکه دویده ام» (همان:۶۸۱)
با بررسی ده جنبه گفته شده می توان گفت: سیدمیران سرابی مردی است ساده و نازک طبع، با دیدن هما ابتدا به قصد کمک به سوی او می رود اما یک دل نه صد دل عاشق او می شود. سیدمیران با وجود اینکه از بی وفایی در حق آهو می ترسد اما عشق هوس آمیزش، او را به سوی هما می کشاند. بعد از وصال با هما به کلی از آهو و فرزندانش می برد و نا خواسته به آن ها ستم می کند. سید میران با وجود اینکه در اوج عشقش به هما از وصال او چندان خرسند نیست و از ستم به آهو و فرزندانش ناراضی است اما با دل و جان هما را خواهان است. به او اعتماد ندارد و در کمال یگانگی با او بیگانه است اما خود را می فریبد.
عشق هما پایان یافتنی نیست، او برای خاموش کردن این آتش به شراب پناه می برد(افغانی،۱۳۴۵: ۶۸۴) و از آن پس برای حفظ عشق خود می کوشد با تغییرات زمانه خود را سازگار سازد(همان:۷۸۶)تغییرات زمانه با مصرف گرایی همراه است. میران برای داشتن هما با زمانه پیش می رود تاجایی که تمام زندگی خود را فدای رضایت و خرسندی او می کند اما شکست مالی روز به روز حلقه خود را بر او تنگ تر می سازد، سیدمیران ناچار با فروش خانه و تحویل دادن مغازه بزرگ ترین ستم و بدترین ضربه ها را بر روح و روان آهو و فرزندانش وارد می سازد زیرا سخت اسیر عشق هوس آمیز و کشته شهوات و خود خواهی های خویش است.(همان: ۸۸۶)
۲-۱-۲-۷-شخصیت درجه ۱:هما
سخنی در باره شخصیت هما:
هما شخصیتی است تیپیک، وی خصلت تازه طبقه ای از زنان ایرانی را منعکس می کند که مانند آن قبلاً در جامعه سنتی و طبقه متوسط وجود نداشته است. هما شخصیتی است جامع، کشمکش های متضاد درونی و خصلت های ضد و نقیض و ناهماهنگ او را در عین عادی بودن،چنان پیچیده کرده که خواننده را مجذوب می کند. وی در پی منظور و منافع خویش است، با این حال نمی توان اورا در یک عبارت خلاصه کرد. زمانی که احساس می کنیم او را شناخته ایم در واقع او را نشناخته ایم و با این وجود شخصیتش در حوزه ی داستان طبیعی و پذیرفتنی است.یکی از ویژگی های شخصیت پردازی شوهر آهو خانم ،پیچیدگی شخصیت هما است که البته سبک افغانی نیز مؤید این حالت است . نویسنده چنان چه نشان داده خواهد شد در مورد هما ما را کمتر راهنمایی می کند ما در جریان اعمال و سخنان وی قرار می گیریم اما اندیشه و احساسات روانی وی کمتر از سید میران و آهو تشریح می شود و نویسنده توصیف خصوصیات اخلاقی وی را بر عهده دیگر شخصیت های داستان می گذارد. می توان گفت هما زنی است آزاد و استقلال جو اما اسیر و در بند ، در اوج بی پروایی و بی بند و باری اما سرسخت و تسلیم ناپذیر ،در عین خوشبختی بی سعادت ،در اوج ستمگری، مظلوم و ستمدیده و قربانی و درعین وفاداری غدر پیشه . او شخصیتی است که«فقط دریای بزرگی چون اجتماع می توانست بی آنکه او را از خود بداند وجودش را با آغوش باز بپذیرد . او هر چه هم تر دامن می بود مانند فرینه در جامعه ای که به دست برگزیدگان خود قصد محکوم کردنش را داشت رأی بیگناهیش را صد در صد می گرفت. » (افغانی،۱۳۴۵: ۱۳۵)