ذخیره مالیات معوقه
۲٫ افزایش در ذخیره لایفو
استهلاک انباشته سرقفلی
۳٫ هزینه استهلاک سرقفلی
ذخیره ارزیابی موجودی کالا با روش لایفو
۴٫ افزایش در ذخیره لایفو
ذخیره م.م
۵٫ افزایش در دخیره م.م
خالص داراییهای نامشهود سرمایه ای
۶٫ افزایش در خالص داراییهای نامشهود سرمایه ای
منبع: طالب نیا و شجاع، ۱۳۹۰
ذخیره مالیات درآمدی معوقه: مالیاتهای درآمدی معوقه، ازمتداول ترین معادلهای حقوق صاحبان سهام به شمار میرود. مالیات معوق تفاوت بین مالیات واقعی پرداخت شده و مالیاتهای ثبت شده در دفتار حسابداری میباشد. از آنجا که استوارت هزینههای غیرنقدی را در تصمیم گیری سرمایهگذاری موثر نمی داند، معتقد است که مالیات فقط زمانی هزینه محسوب میشود که پرداخت شود نه هنگامی که توسط حسابداران ثبت گردد. بنابراین با اضافه کردن افزایش طی دو حساب، به حساب سود، NOPAT، فقط شامل مالیات واقعی پرداخت شده مورد نظر استوارت میگردد (Niresh and Alfred, 2014).
ذخیره LIFO: استفاده از ارزشیابی موجودی کالا به روش LIFO باعث میشود که لایههای قدیمی تر موجودیها که به قیمتهای سالهای گذشته خریداری شده است در انبار باقی بماند و حساب سرمایه کمتر نشان داده میشود. در این روش چون کالاها به بهای تمام شده جاری از انبار خارج میشود حساب NOPAT کمتر نشان داده میشود (به خاطر مقاصد مالیاتی). ذخیره LIFO، تفاوت بین دو ارزشیابی موجودیها (LIFO و FIFO)، است. با اضافه کردن LIFO به Capital، به عنوان معادل حقوق صاحبان سهام، ارزشیابی موجودیها را از روش LIFOبه FIFOکه تخمین بهتری از هزینههای جایگزینی جاری است، تبدیل میمند. علاوه بر این اضافه نمودن افزایش در ذخیره LIFO به NOPAT سود شناسایی نشده مربوط به نگهداری موجودیهایی که ایجاد ارزش نموده است را نمایان میسازد (Xin et al., 2012).
داراییهای نامشهود: مخارجی مانند تحقیق و توسعه و هزینههای آموزش و نظایر آن، که از آنها انتظار انتفاع آتی میرود بایستی سرمایهای شده و هزینه استهلاک آنها، به حساب سود و زیان منظور گردد (Guasti Lima et al., 2014).
استهلاک انباشته سرقفلی و سرقفلی ثبت نشده: این معادلها از روش حسابداری تحصیل (اکتساب) شرکتها ناشی میشود. اگر شرکتی، شرکت دیگر را از طریق خرید تحصیل کند، در اینصورت حسابداران تاکید میکنند که سرقفلی، طی یک دورهی ۴۰ ساله مستهلک شود. از دیدگاه استوارت چون هزینه مذکور غیرنقدی و غیرقابل قبول مالیاتی است، بایستی به NOPAT برگشت داده شود و استهلاک انباشته سرقفلی به سرمایه حقوق صاحبان سهام اضافه شود تا سرقفلی در دفاتر همچنان محفوظ باقی بماند (Bolek et al., 2012).
هزینه یابی کامل در مقابل کوششهای موفقیت آمیز: شرکتهایی که روش حسابداری کوششهای موفقیت آمیز را به کار میبرند بایستی مجددا صورتهای مالی را به روش هزینه یابی کامل، تنظیم کنند چرا که بخشی از سرمایهای که برای تولید محصولات موفق مصرف میشود ناشی از سرمایهگذاری در تولیدات ناموفق است و به همین جهت کلیه هزینههایی که در روش کوششهای موفقیت آمیز به هزینه منظور میگردد باید سرمایهای گردد (Lal Bhasin, 2013).
سایر ذخایر معادلهای حقوق صاحبان سهام: ذخایر احتیاطی، زمان واقعی دریافتها و پرداختهای نقدی را مبهم میکند. ذخایری مانند مطالبات مشکوک الوصول، کاهش ارزش موجودیها، گارانتی و درآمد های معوقه اگر در فعالیت شرکت وقوع مکرر داشته و با ادامه فعالیت شرکت رشد خواهند کرد، بهتر است به حساب سرمایه بروند و اگر ماهیت آنها به گونهای است که عمدتا به صورت موردی رخ میدهند، بهتر است که مانند بدهیهای بدون بهره از حساب سرمایه خارج شوند. در محاسبه NOPAT تغییرات این ذخایر به درآمدها برگشت داده میشود. اصولا دخایر غیرنقدی به NOPAT برگشت داده میشود. بنابراین NOPAT منعکس کنندهی هزینههایی است که انجام شده است (هزینههای نقدی)، نه هزینههایی که حسابداران ثبت کرده اند (Niresh and Alfred, 2014).
یانگ نیز تعدیلات حسابداری را درخصوص مواردی نظیر تحقیق و توسعه، تحقیقات بازاریابی و مخارج تحقیقات، ذخیره مطالبات مشکوک الوصول، استهلاک انباشته سرقفلی، هزینه یابی کامل در مقابل کوششهای موفقیت آمیز، ذخیره لایفو، هزینههای آموزش، سایر ذخیره و معادلهای حقوق صاحبان سهام، متذکر شده است. ارزش افزوده اقتصادی را میتوان از طریق گوناگونی نظیر: ارتقای کارآیی عملیاتی، سرمایهگذاری در پروژههایی که نرخ بازدهی بیش از نرخ هزینه سرمایه دارند، حذف فعالیتهای غیراقتصادی، فروش داراییهای کم بازده و بی مصرف و اختصاص وجوده به فعالیتهایی سودآور و کاهش هزینه سرمایه از طریق تنظیم سیساتهای مالی شرکت افزایش داد (طالب نیا و شجاع، ۱۳۹۰).
مدیریت مبتنی بر ارزش (VBM)، رویکردی است که بر پایه آن میتوان مفهوم نقش ارزش در کسب و کار را تبین نمود، بنابراین میتوان این شیوه شاخصهای سنجش عملکرد مبتنی بر ارزش نظیر EVA و MVA را شناسایی کرده و به کار گرفت. محققان بر این باورند که: مدیریت مبتنی بر ارزش به ذهن هرکسی که در سازمان است این موضوع را القا میکند که بیاموزد، تصمیمات خود را براساس درکی که از چگونگی کمک این تصمیمات به ارزش شرکت دارد، اولویت بندی نماید. این امر بدین معنی است که همه فرآیندها و نظامهای اساسی بایستی به سمت ایجاد ارزش جهت گیری شوند. رویکرد ارزش آفرینی (VC)، در ادبیات مالی و اقتصادی و بازرگانی در چارچوب فرایند و زنجیرهی ارزش مورد توجه قرار گرفته است که پایه و اساس آن، مفهوم ارزش است. به طور کلی، ارزش عبارت است از بار معنایی خاص که انسان به برخی اعمال، حالتها و پدیدهها نسبت میدهد (Bolek et al., 2012).
ارزش از جمله متغیرهایی است که بار معنایی گستردهای دارد. گستردگی بار معنایی ارزش با گستردگی رشتهها و تخصصها ارتباط دارد. نظیر: ارزش اجتماعی، ارزش مالی و ارزش اقتصادی. ارزش اقتصادی، ارزشهایی هستند که زمانی با کار و وسایل مختلف به وجود میآیند. این ارزشها، امکان استفاده از کالایی را از طریق سلطه بر طبیعت فراهم میکند. ارزش افروده (Value Added)، به مفهوم ما به ازاری ارزشی است که بر اثر برخی اعمال و پدیدهها ایجاد میشود که در چارچوب ارزشهای اقتصادی، تبیین و طبقه بندی میگردد، این ارزش نشان دهنده تفاوت ارزش معاملاتی (ارزش فروش) و ارزش کالا و خدمات خریداری شده (واسطه ای) است. فراهم کردن اطلاعات مورد نیاز جهت اعمال مدیریت آگاهانه از جمله ارزیابی منطقی عملکرد و دیگر کارکردهای مدیریتی، از اهداف ارزش افزوده استو به طور کلی، کاربرد ارزش افزوده در سه حوزه اقتصادی، مدیریتی و حسابداری نیز قابل تامل است (Owusu-Antwi et al., 2015).
ارزش افزوده اقتصادی (EVA)، به عنوان مالی سنجش عملکرد، مبتنی بر ارزش افزوده است که در حوزه اقتصادی کارکرد آن آشکار شده است. آلفرد مارشال، اقتصاددان انگلیسی، درباره ارزش اقتصادی عنوان میکند که بعد از کسسر هزینهی بهره، آنچه که عایدی باقی میماند را میتوان درآمدی تلقی کرد که نتیجه کارکرد و عملکرد مدیریت است که بیان دیگر از درآمد باقیمانده (RI)، میباشد. ارزش افزوده اقتصادی شاخص مدیریت مبتنی بر ارزش (VBM)، است که به کنترل کل ارزش ایجاد شده در یک تجارت میپردازد. ارزش افزوده اقتصادی استراتژی راهبردی نیست، بلکه راهی است که ما با آن نتایج را اندازه گیری میکنیم تا به سنجش عملکرد بپردازیم (رهنمای رودپشتی، ۱۳۸۸).
سالها پیش اقتصاددانان معروفی از جمله آلفرد مارشال، عقیده داشتند که شرکتها برای ایجاد ارزش باید بازدهی بیش از هزینهی سرمایه (بدهی و سهام) ایجاد کنند. پیتر دراکر، میگوید: «چیزی را که معمولا سود مینامیم، پولی که برای کیفیت خدمات باقی میماند، معمولا سود نیست. تا زمانی که یک شرکت بازدهی بیش از هزینه سرمایه ایجاد نکند، دارای زیان است» در قرن بیشتم این مفهوم تحت عناوین مختلفی معرفی شد که یکی از آن ها سود باقیمانده است. سود باقی مانده عبارت است از مابه التفاوت سود عملیاتی و هزینه سرمایه. تفاوت سود باقی مانده با ارزش افزوده اقتصادی در بخش تعدیلات است زیرا در محاسبه سود باقی مانده، تعدیلات انجام نمی شود. به نظر کانگ و همکاران (۲۰۰۲)، ارزش افزوده اقتصادی اولین بار به طور رسمی در سال ۱۹۶۵ با نام سود باقی مانده معرفی شد. بعد از معرفی سود باقی مانده شرکتهای زیادی از آن در ارزیابی عملکرد استفاده کردند. در محاسبه سود حسابداری، تنها هزینه تامین مالی، از طریق بدهی منظور میشود و مدیران وجوه فراهم شده توسط سهامداران را بدون هزینه فرض میکنند. اما در مفهوم ارزش افزودهی اقتصادی، هزینه تامین مالی از طریق صاحبان سهام نیز منظور میشود زیرا پول به خودی خود وارد شرکت نمی شود و هر وجهی هزینهای دارد. به عبارت دیگر، ارزش افزودهی اقتصادی برآوردی از سود حسابداری به سود اقتصادس نزدیک تر شود و اندازه گیری ارزش ایجاد شده توسط شرکت برای سهامداران راحت تر شود (Zarat Dakhely Parast et al., 2013). به نظر ویور (۲۰۰۱)، ارزش افزودهی اقتصادی حلقهی گمشده بازده سهامداران، بازده اقتصادی و بازدهی حسابداری به صورتی است که در نمودار شماره (۲-۱) نشان داده شده است.
ارزش افزوده اقتصادی
بازده سهامداران
بازده اقتصادی
بازده حسابداری
نمودار ۲-۱) روابط بین ارزش افزوده اقتصادی، بازده سهامداران، بازده اقتصادی و بازده حسابداری (رهنمای رودپشتی، ۱۳۸۸)
۲-۱-۵) تاریخچه ارزش افزوده اقتصادی (EVA)
تکامل سود اقتصادی یا همان ارزش افزوده اقتصادی یک مطالعهی جذاب با ریشههای تاریخی است که ردپایش را میتوان در تعاریف اقتصاددانان کلاسیک از سود باقیمانده (سود اضافی) جستجو کرد. به عنوان مثال آلفرد مارشال، اقتصاددان معروف انگلیسی در سال ۱۸۹۰ سود اقتصادی را اینگونه تعریف میکند. «سود اقتصادی آن چیزی است که بعد از کسر هزینههای سرمایه باقی میماند که میتوان آن را سود مدیریت یا سود تعهد نامید» براساس تعریف مارشال، دیدگاه اقتصاددانان کلاسیک در مورد سود به طور ریشهای متفاوت از ابزارهای حسابداری سنجش سود مانند EBIT و EBITDA و … است. تفاوت کلیدی بین سود اقتصادی و سود حسابداری در این نهفته است که: اقتصاددانان اعتقاد دارند یک شرکت واقعا زمانی سودآور است که:
درآمد ها بتواند، هزینههای جاری عملیاتی و تولیدی شرکت را پوشش دهد.
یک بازده نرمال را برای مالکانی که سرمایه شان را در شرکت به کار انداخته اند، ایجاد کند (Niresh and Alfred, 2014).
درحالی که ریشههای ارزش افزوده اقتصادی (EVA)، به اقتصاددانان کلاسیک برمیگردد، سه اقتصاددان پیشرو امریکایی قرن بیستم فیشر[۹] در طول دهه ۱۹۳۰ و میلر و مدیلیانی[۱۰] از ابتدای دهه ۱۹۵۰ تا اواخر دهه ۱۹۶۰ معنی کامل تری از سود اقتصادی در حوزه ارزش گذاری شرکت بسط داده اند. فیشر یک ارتباط اساسی بین NPV و جریانات نقدی مورد انتظار تنزیل شده، ایجاد کرد. MM، نشان داد که تصمیمات سرمایهگذاری با NPV مثبت، محرک ارزش و قیمت سهام شرکت است. در طول دهه ۱۹۷۰، استرن در حال بررسی مشکلات و معایب روشهای ارزشگذاری مبتنی بر حسابداری بود تا اینکه در سال ۱۹۸۶، استوارت از موسسه مشاورهای استرن و استوارت کتاب (The Quest for Value) را منتشر کرد و در این کتاب ارزش افزوده اقتصادی (EVA)، را به عنوان روش تعیین ارزش حقوق صاحبان سهام معرفی نمود. در واقع، EVA در طی بیست سال توسط استرن و استوارت، توسعه یافت (Chandra Shil, 2009).
ابزار تحلیلی EVA، از همان ابتدا از سوی جامعهی شرکتها مورد پذیرش قرار گرفت. چرا که روشی نوآورانه برای یافتن ارزش واقعی شرکت بود. برخلاف معیارهای سنتی مانند EBIT، EBITDA، NOPAT و غیره، EVA سودآوری واقعی شرکتها را مورد بررسی قرار میدهد، یعنی هزینههای مستقیم بدهی و غیرمستقیم حقوق صاحبان سهام را مدنظر قرار میدهد. چون ارزش افزوده اقتصادی، به طور کاملا نزدیکی بر الزامات ماکزیمم سازی ثروت سهامداران منطبق است به عنوان یک ابزار مدرن روز، جهت سنجش موفقیت شرکتها به کار گرفته میشود. پرداخت بر مبنای EVA با درنظر گرفتن همه هزینههای سرمایه (هزینه بدهی و هزینه حقوق صاحبان سهام) صورت میگیرد تا مدیران شرکتها در اتخاذ تصمیمات مالی به عنوان یک سهامدار عمل کنند. ارزش افزوده اقتصادی همچنین در جامعهی سرمایهگذاران نیز متداول شده است. کنفرانس های متعددی که در این زمینه در سالهای اخیر برگزار شده است، گواه این مدعا است (Xin et al., 2012).
استوارت در سال ۱۹۹۴ نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی تنها و بهترین ابزار برای ایجاد ارزش در شرکت میباشد و ادعا میکند که ارزش افزوده اقتصادی در تشریح فرایند تغییر در ثروت سهامداران تقریبا ۵۰ درصد بهتر از معیارهای مبتنی بر حسابداری عمل میکند. تحقیقات نشان میدهند که بازده کل سهامداران در شرکتهایی که به نوعی از سیستم ارزش افزوده اقتصادی کمک گرفته اند بعد از یک دوره ۵ ساله در مقایسه با سهام شرکتهای رقیب، ۴۹ درصد بیشتر بوده است. شرکتهایی که ساختار جبران خدمت استرن استوارت را به طور کامل اجرا میکنند، حتی نتایج بهتر از این داشته اند به طوری که سرمایهگذاری در سهام این شرکتها، ۸۴ درصد ثروت بیشتری در مقایسه با شرکتهای رقیب طی یک دوره ۵ ساله ایجاد کرده است (Guasti Lima et al., 2014).
۲-۱-۶) مزایا و معایب ارزش افزوده اقتصادی
فلسفه زیربنای ارزش افزوده اقتصادی از آنجایی است که سرمایهگذاران در قبال فراهم آوردن منابع مالی و متحمل شدن ریسک تجاری در انتظار دریافت پاداش هستند. سود عملیاتی شرکت باید به منظور خلق ارزش برای سهامداران از هزینه سرمایه سبقت گیرد. در محاسبه سود حسابداری فقط هزینه تامین مالی از طریق بدهی منظور میشود و مدیران وجوه فراهم شدهی سهامداران را بدون هزینه فرض میکنند. اما در مفهوم ارزش افزوده اقتصادی، هزینهی تامین مالی از طریق صاحبان سهام نیز منظور میشود، زیرا پول به خودی خود وارد شرکت نمی شود و هر وجهی هزینهای دارد. در بین همهی رویکردها برای اندازه گیری عملکرد، رویکرد مبتنی بر سود باقیمانده و ارزش افزودهی اقتصادی، بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. استوارت معتقد است که سود، سود هر سهم و رشد سود، معیارهای گمراه کنندهای از عملکرد شرکتها هستند و در این میان، ارزش افزوده اقتصادی بهترین معیار ارزیابی عملکرد است. شرکتی که ارزش افزوده اقتصادی آن برای سالهای متوالی مثبت است، سبب میشود که سهام به صرف فروش رفته و برای سهامدار ایجاد ارزش کند اما اگر شرکتی قادر به کسب بازدهی بیش از هزینهی سرمایه نباشد، نه تنها برای سهامداران ایجاد ارزش نکرده، بلکه سبب از بین رفتن ارزش شده است (Xin et al., 2012).
از مزایای ارزش افزودهی اقتصادی، ارتباط ایم مفهوم با ارزش بازار شرکت است، به عبارت دیگر، ارزش شرکت، تابعی از ارزش افزوده اقتصادی آتی پیش بینی شده است. ارزش افزودهی اقتصادی معیاری است که اختلاف عملکرد واقعی شرکت به عملکرد پیش بینی شده را نشان میدهد. در نتیجه، میتوان بیان کرد که ارزش افزودهی اقتصادی مثبت، بیان کنندهی این مطلب است که ارزش شرکت با درنظر گرفتن هزینهی سرمایه به کار گرفته شده، افزایش یافته است. همچنین کاربرد ارزش افزودهی اقتصادی برای تعیین اهداف، اندازه گیری عملکرد، ارزیابی راهبردها، تخصص سرمایه، طراحی سیستم پاداش، افزایش سرمایه و قیمت گذاری عملی است. ارزش افزودهی اقتصادی به لحاظ اینکه هزینهی فرصت منابع به کار گرفته شده را بر مبنای ارزش دفتری آنها محاسبه میکند، میتواند تا حدودی گمراه کننده باشد (به لحاظ اتکاء بر ارقام تاریخی، فاقد ویژگی مربوط بودن در تصمیم گیری است. همچنین گاهی اوقات، انجام تجزیه و تحلیل ارزش افزودهی اقتصادس غیرعملی است. به این ترتیب به عنوان قاعدهای کلی، تجزیه و تحلیل ارزش افزودهی اقتصادی برای شرکتهای تازه تاسیس و شرکتهای سرمایهگذاری مناسب نیست). از دیگر معایب این است که برای تجزیه و تحلیل ارزش افزودهی اقتصادی، شناسایی همه منابعی که در یک شرکت استفاده شده است، ضروری میباشد، در شرایطی که بسیاری از داراییهایی که در فعالیتهای یک شرکت به کار گرفته میشوند، دارایی نامشهود هستند که شناسایی، تعیین ارزش و تعیین هزینهی سرمایه برای آنها مشکل است (رضایی و همکاران، ۱۳۸۹).