چارچوب نظری پژوهش;
تعاریف و مفاهیم نظری امنیت و همگرایی در روابط بینالملل
مقدمه
هر پژوهش نیازمند یک قالب فکری و یک پاردایم نظری خاص برای بررسی، تحقیق و تفحص می باشد که شاکله اصلی آن را تشکیل می دهد. از آنجا که پژوهش جاری موضوع همگرایی را در حوزه های مختلف موجود و آیند، در اتحادیه اروپا و همسایگان فعلی و آیندهاش بررسی می نماید لازم گردید این مقوله از دریچهی نگاه اندیشمندان و مکاتب مختلف فکری واکاوی گردد. اگرچه همگرایی، خمیرمایه نظریههای مختلفی در عرصهی روابط بینالملل می باشد، ولی سعی بر آن شد، تا نظریه هایی که با موضوع مورد پژوهش، بیشترین ارتباط را دارند از جمله فدرالیسم، کارکرد گرایی، نوکارکردگرایی و نظریههای ارتباطی را مورد بررسی قرار گردد. همچنین موضوع مهم دیگری که در بحث حاضر قابل تأمل است، مسئله امنیت می باشد. امنیت در اتحادیه اروپا، امنیت درترکیه و همسایگان آن، یعنی ایران و عراق، متغییر وابسته و مهمی است که سعی شد، نظریه های متعدد و اصلی که شامل نظریه های مجموعه امنیتی منطقهای، نظریه امنیتی ساختن، تهاجم- دفاع، رهیافت فرهنگ استراتژیک و ایده امنیت مشترک هستند، در این فصل مورد بررسی قرار گردند.
گفتار اول: مفهوم همگرائی و انواع آن
تعریف همگرایی
وضعیتی را که درآن دولتهای مستقل وحاکم بنابه میل و رضایت کامل و با آگاهی از مفهوم تعهدات وحقوق متقابل مترتب برآن به همکاری با دیگر اعضا میپردازند،همگرایی مینامند. به عنوان مثال، دراتحادیه اروپا اصل موفقیت مدیون پذیرش کشورهای عضو به رعایت مقررات حقوقی جامعه اروپایی نیز میباشد (مسایلی، ۱۳۷۸، ص۲۵).
انواع همگرایی
نطریههای همگرایی سعی داشتهاند روابط عینی میان تئوری و واقعیت را برقرار سازند. ازاین رو، اتحادیه اروپانقطه شروع مطالعه غالب این نظریه پردازیهاست. بطورکلی، نظریههای همگرایی که ارزشهای اساسی و کشف کننده دارند را میتوان به نوعی تقسیمبندی کرد که دربرگیرنده برداشتهای فدرالیستی، آرمان وحدت جهانی یا فدرالیسم، منطقهگرایی و جوامع امنیتی میباشد که در ذیل بیان میشوند.
۱- وحدت جهانی
فلسفه ایجادیک حکومت جهانی علاوه بر ریشههای عمیقی که در اندیشههای مذهبی دارد در عصر رنسانس توسط عدهای از نظریهپردازان فیلسوف مورد توجه واقع شد که میتوان به هابس در این مورد اشاره کرد. دیدگاه های تجویزی صلحگرای ویلسون بر روی خرابههای جنگ جهانی اول کوشید تاشبه یونیورسالیسم نوینی راعرضه نماید که فرایندآن از طریق ساختار جامعه ملل تجویز میشد. سازمان ملل متحد با تشکیلات عظیم خود به عنوان نهاد اصلی حافظ صلح این فرضیه را دنبال میکند. با این وصف آنچه که عملا وجود دارد واگذاری مقدار بسیار ناچیزی ازحق حاکمیت دولتها آن هم از روی اراده و رضایت آنها به سازمان ملل متحد نیست. پس سازمان ملل و اندیشه یونیورسالیسم فلسفی آن هنوز نتوانسته است درنقش یک حکومت جهانی فوق ملی با اختیارات قانونگذاری عام عرصه نهایی را تسخیرکند، بلکه عملاسازمان ملل به ابزاری برای اهداف قدرتهای بزرگ درآمده است (همان، ص۲۹).
۲- فدرالیسم
فدرالیسم نوعی همگرایی است که طی آن دولت مرکزی از نظر حقوقی شخصیتی بین المللی مییابد. بنابراین، ازنظردرجه ادغام و وحدت سیاسی پیشرفتهترین نوع همگرایی است.نظریهپردازان فدرالیسم به دوگروه تقسیم میشوند. یک گروه محور همگرایی سیاسی را بر پایهی ایدئولوژی قرار میدهند. اتحادجماهیرشوروی سابق نمونه آن بود. گروه دیگر، عملگرایان هستند که همگرایی را برپایه ضرورتهای اقتصادی اجتماعی جستجو میکنند. اینان تقسیم و توزیع قدرت بین حکومتهای ایالتی وحکومت فدرال و نیز کنترل و موازنه را در اداره حکومت ملاک قرار میدهند. شاید بتوان ایالات متحده را مظهرآن دانست (همان، ص۲۹(.
۳- منطقهگرایی
اساس این نظریه بر این است که باید با بسیج عوامل پیوند دهنده منطقهای زمینه حصول به آرمان یونیورسالیسم را فراهم ساخت. البته منطقهگرایان در تعریف ابزارها و اهداف هماهنگی ندارند. بعضی از آنان الگوی فدرالی را بهترین شکل منطقهگرایی میدانند و بعضی دیگر الگوی متناسب خود را براساس وظیفه بدون انکه توصیهای برای تشکیل یک دولت فراملی بنمایند مطرح میسازند. البته باید توجه داشته باشیم که منطقهگرایی مبتنی برالگوی همکاریهای متقابل در ارتباط بااتحادیه کشورهای اروپایی از نمونههای ملموس توفیق این نوع برداشتهای همگرایانه است. البته رشد قوی اقتصادی عامل مهمی درتحقق اهداف همگرایی منطقهای اروپایی در جهت کاهش اختلاف و درگیریهای سیاسی نظامی میان آنان بوده است. لیکن تعمیم این الگوبه مناطق دیگر مانند کشورهای جنوب تقریبا غیر ممکن است (همان، ص۳۱).
۴- جوامع امنیتی
اجتماعات امنیتی شکل دیگری از همگرایی است که توسط کارل دویچ مطرح شده است که مطالعات خود را بر همگرایی منطقهای اروپای غربی استوار ساخته است. طبق این برداشت مبادلات بین المللی مانند تجارت وصنعت وتوریسم سرانجام به توسعه یک جامعه امنیتی منتهی خواهدشد که یک سیستم سیاسی- اجتماعی همگراست (همان، ص۳۲).
نظریههای همگرائی منطقهای
نظریهپردازان مختلف نظریه همگرایی را به عنوان یک وضعیت خاص سیاسی و یا فرآیندی جهتت تفویض وفاداریها به سطحی بالاتر از سطح ملی تعریف میکنند (سیفزاده، ۱۳۸۸، ص ۳۸۵). یعنی حاکمیت از سطح دولت ملی به سطح منطقهای و جهانی ارتقا مییابد بدین ترتیب امور منطقهای و فراکشوری به سطح مدیریت سیاسی منطقهای سپرده میشود, ۱۹۹۹:۴۲۷) Goldstein). از نظر واقعگرایان دولتهادر روابط بینالملل مبنا و اصل هستند. بطور کلی، میتوان هر نوع وحدت سیاسی را همگرائی نامید گرچه وحدت سیاسی تا اندازهای عمیقتر از همگرائی است. به عبارتی، همگرایی پیشدرآمد وحدت سیاسی است. ضرورتهای مشترک در سطح منطقه مشخص جغرافیایی به پیدایش فرایند همگرایی و یکپارچگی کمک کرده و دولتها یا کشورها از بخشی از اقتدار و حاکمیت خود چشم پوشیده و آن را به مدیریت سطح منطقهای تفویض میکنند (حافظنیا، ۱۳۸۸، ص۶۰).
در اساس، همگرائی در اروپا موجب پدیدار شدن نظریههای همگرایی گردید. با تشکیل جامعه فولاد(۱۹۵۲) شاهد نظریههایی بوده که سعی میکنند این فرایند در اروپای غربی تبیین کنند. این نظریهها شامل فرضیات موقت و مشروطی هستند که در سطوح مختلف تحلیل عمل میکنند (Lieber, 1972: 66). فدرالیسم، کارکردگرائی،نوکارکردگرایی و نظریههای ارتباطی، نطریههای اصلی درهمگرایی هستند.
۱- فدرالیسم
این مسئله که کشورها از استقلال خود دست بکشند و همه اختیارات خود را به یک دولت فدرال بدهند هنوزدر سطح بینالملل وضعیتی که فدرالیسم میخواسته، تحقق نیافته، ولی در سطح ملی شاهد دولتهای فدرال بوده و هستیم. اینکه
پژوهش های پیشین درباره تأثیر سیاست همسایگی اتحادیه اروپا بر امنیت و توسعه ...