بحث از نسبت میان عقل و وحی یک بحث ریشه دار به لحاظ تاریخی و بسیار گسترده است که نظرات متفاوتی نیز در این باب صورت گرفته است. علت پرداختن به این بحث در اینجا این است که سازگاری یا ناسازگاری عقل و محصولات آن مانند علم با دین تأثیر زیادی بر نحوه عقل ورزی و علم گرایی از یک سو و دین ورزی و ایمان گرایی از سویی دیگر خواهد داشت. این بحث علاوه بر آثار و پیامدهای نظری و اعتقادی بنیادی، تأثیری چشمگیر بر زندگی و رفتار فردی و جمعی دارد. به طور کلی در باب نسبت میان این منابع و ابزارهای کسب معرفت، سه دیدگاه وجود دارند که هر کدام از آنها را مورد بررسی قرار می دهیم:
دیدگاه اول: دیدگاه افراطی
این دیدگاه بر این اعتقاد است که عقل میزان دین است و هر آنچه منطبق با فهم عقلی باشد داخل در دین و هر آنچه با عقل قابل فهم نباشد خارج از دایره دین است. قائلان به این دیدگاه عمدتا طیف روشنفکران دینی هستند که قصد دارند دین را از دریچه عقل بشری و علم روز بازخوانی کرده و آن را با ارزشهای جامعه مدرن تطبیق دهند. پیامد این دیدگاه این است که با رشد عقلی بشر و گسترش علم و معارف بشری در جوامع مدرن، دیگر نیازی به دین نیست و خود بشر می تواند با استمداد از استعداد عقلی خویش راه کمال و سعادت خود و جامعه را پیدا کند.
دیدگاه دوم: دیدگاه تفریطی
مطابق با نظر این دسته از صاحبنظران، عقل صرفا مفتاح دین است و در مرحله تشخیص و و پذیرش دین کارآئی داشته و پس از انتخاب دین، دیگر نیازی به استفاده از عقل نبوده و عقل باید به صورت تعطیل کامل دربیاید. قائلان به این دیدگاه که بارزترین آنها پیروان مکتب تفکیک هستند، بر این اعتقادند که در حوزه فهم کتاب و سنت از عقل و دستاوردهای آن مانند علوم و معارف بشری استفاده نشود و خلوص تفسیر و قرآن و روایات محفوظ بماند. از آثار و پیامدهای این دیدگاه نیز ارائه تفسیر متحجرانه از دین است.
دیدگاه سوم: دیدگاه اعتدال
این دیدگاه که نظر غالب فیلسوفان و متکلمان اسلامی معاصر همچون امام خمینی (ره)، علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی منطبق با آن است به نوعی تقریر آراء ملاصدرا در باب نسبت عقل و دین است. طرفداران این دیدگاه معتقدند که طرح بحث تعارض عقل و دین اساسا نادرست است زیرا این دو مقوله در یک سطح نیستند. عقل و نقل دو ابزار و منبع شناخت هستند که هر دو در درون دین جای دارند و اینها در عرض دین نیستند. جاعل و خالق دین خداست، کاشف دین عقل و نقل است. با بهره گرفتن از عقل و نقل می توان دین را شناخت و تشخیص داد که چیزی جزء دین است. بنا بر این، عقل و نقل بعد از وحی و تحت شعاع آن، هر دو منبع معرفت شناختی دین را تأمین میکنند (جوادی املی،۲۴:۱۳۸۷). لذا عقل علاوه بر مفتاح بودن مصباح نیز هست و همواره در فهم دین به ما کمک می کند.
به طور کلی این دیدگاه بر این اعتقاد است که اولا عقل در برابر دین نیست بلکه آن چیزی که در برابر عقل قرار دارد نقل است. باید توجه داشت که عقل مراتب دارد و عقول همه افراد در فهم دین یکسان نیست. همچنین عقل در فهم دین محدودیت هایی دارد و همه حقایق دین با عقل قابل شناخت نیست. در واقع شناخت عقل محدود به کلیات است و راه شناخت جزئیات نقل است. ثانیا عقل و نقل هر دو در درون دین قرار دارند و هر دو دارای حجت شرعی هستند. یعنی آن چیزی را که عقل تایید می کند قطعا دین هم آن را تایید می کند. حضرت آیت الله جوادی آملی در این باره می فرمایند:
دلیل نقلی در حقیقت قول خدا را ارائه می دهد و دلیل عقلی میتواند فعل، حکم و قانون تکوینی و تدوینی را کشف کند و در کنار دلیل نقلی حجت شرعی تلقی شود. بنابراین سخن از تعارض عقل و دین بی وجه است، چنانکه از تعارض نقل و دین نیز نباید سخن گفت، چرا که عقل و نقل هر دو در زیر پوشش دین قرار دارند. اما عقل و نقل ممکن است در مواردی با یکدیگر در تعارض قرار گیرند که باید به این تعارض رسیدگی نمود. تفاوت عقل با دین در آن است که عقل ادراک دین میکند نه انشاء احکام دینی. یعنی عقل چیزی بر دین نمی افزاید، بلکه همانند آئینهای حکم خدا را نشان می دهد. عقل ربوبیت و مولویت و قدرت بر ثواب و عقاب ندارد (همان:۴۲).
ج- مبانی دین شناختی
تحقیق حاضر به دنبال این هدف است که الگوی سبک زندگی زن مسلمان ایرانی را ترسیم کند و یکی از ابزارهای رسیدن به این الگو استفاده از متون و مستندات دینی است. لذا قبل از هر چیز بررسی و شناخت مبانی دینی اسلامی که یکی از مهمترین پایه های تحقیق حاضر است لازم و ضروری می نماید.
۱- فرد و جامعه
در دیدگاه اسلامی انسان موجودی اجتماعی یا به عبارتی مدنی الطبع بوده و نیازمند تعامل با سایر انسان ها آفریده شده است و بدون حضور در اجتماع و تعامل با همنوعان خود قادر به پیمودن راه تعالی و کمال نخواهد بود. در اسلام و همه ادیان الهی جامعه وجودی اعتباری داشته و فی نفسه دارای ارزش و اصالت نیست و مخاطب اصلی ادیان الهی تک تک افراد بشر بوده و رشد و هدایت آحاد افراد جامعه در اسلام و سایر ادیان الهی دارای ارزش و اصالت است و جامعه از آن جهت که ابزاری در جهت رشد تک تک افراد محسوب می شود خواستنی و مطلوب به شمار می رود. یعنی اگر زندگی تک تک افراد و هدایت آنها بدون حضور اجتماعی آنان امکان پذیر بود دیگر جامعه هیچ موضوعیتی پیدا نمی کرد.
بنابراین از آنجا که رشد و تعالی همه جانبه انسان تنها در درون جامعه و در ارتباط با سایر انسان ها حاصل می گردد، توجه اسلام به طور خاص به ساختن یک جامعه ایده آل و سالم است تا زمینه های رشد فرد فرد انسان ها در درون این جامعه سالم فراهم گردد. به همین دلیل است که غالب احکام و آموزه های دین اسلام اجتماعی است و قوانین و احکام فردی به ندرت در درون آموزه های اسلامی یافت می گردد. از ده عنوان فروع دین اسلام هشت عنوان آن به طور مستقیم ناظر به بعد اجتماعی رفتار مسلمانان است و دو عنوان آن که نماز و روزه هستند نیز پیامدهای اجتماعی دربردارند و می توان آنها را نیز اجتماعی تلقی کرد. در قرآن کریم نیز خداوند بر اجتماعی بودن انسان تاکید کرده و رسالت پیامبران را اصلاح جامعه می داند:
«کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ..»
«مردم امتى یگانه بودند پس خداوند پیامبران را نویدآور وبیمدهنده برانگیخت..» (قرآن کریم، بقره:۲۱۳).
«وَمَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّهً وَاحِدَهً..»
«و مردم به جز یک امت واحد نبودند..» (قرآن کریم، یونس:۱۹).
۲- نقش دین در تشریع و قانونگذاری
در مبانی هستی شناختی به این حقیقت اشاره کردیم که قوانین و آموزه های تشریعی دین مبین اسلام نسبت مستقیم با ویژگی ها و شاریط تکوینی خلقت دارد و هیچ حکمی در اسلام وجود ندارد مگر اینکه قرینه ای در نظام تکوینی خلقت برای آن وجود داشته باشد. به عنوان مثال اگر در دین اسلام دروغ، غیبت، تهمت، شرب خمر، زنا و… مذموم شمرده شده و حرام هستند قطعا حرمت آنها ناظر به یک مفسده ای است که این اعمال و رفتارها در نظم تکوینی این عالم به وجود می آورند. لذا درک حقیقت و نظم حاکم بر تکوین هستی و تشریع متناسب با آن، از عهده بشر خارج است. مضافا بر اینکه «دامنه حیات و گستره تاثیر افعال بشری به زمان حال محدود نمی شود بلکه به دلیل ارتباط و تاثیر حوادث به یکدیگر، رفتار ما در پهنه جهان و در درازای تاریخ تاثیر دارد. لذا بدیهی است که شناخت امور از عهده بشری که دانشی محدود در اختیار دارد و از آینده خود و جهان آگاهی ندارد، بیرون است» (مطهری، ۳۵:۱۳۸۳).
در قرآن کریم آیات بسیاری به چشم می خورد که مبین این حقیقت هستند که خالق هستی خود متصدی هدایت بشر است و این هدایت محدوده قانون گذاری را نیز در بر می گیرد. نکته مهم اینجاست که دامنه قانونگذاری به امور فردی و عبادی محدود نمی شود بلکه به همان سان در امور اجتماعی نیز جریان دارد.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ..»
«به راستى ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا عدالت را در میان مردم برپا کنند..» (قرآن کریم، حدید:۲۵).
«وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا»
«هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کارى فرمان دهند براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرمانى کند قطعا دچار گمراهى آشکارى گردیده است» (قرآن کریم، احزاب:۳۶).
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا»
«اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را نیز اطاعت کنید پس هر گاه در امرى اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به کتاب خدا و سنت پیامبر او عرضه بدارید این بهتر و نیکفرجامتر است» (قرآن کریم، نساء:۵۹).
«وَلِکُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ..»
«و هر امتى را پیامبرى است پس چون پیامبرشان بیاید میانشان به عدالت داورى شود» (قرآن کریم، یونس:۴۷).
«سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوکَ فَاحْکُم بَیْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»
«پذیرا و شنواى دروغ هستند و بسیار مال حرام مىخورند پس اگر نزد تو آمدندیا میان آنان داورى کن یا از ایشان روى برتاب و اگر از آنان روى برتابى هرگز زیانى به تو نخواهند رسانید و اگر داورى مىکنى پس به عدالت در میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست مىدارد» (قرآن کریم، مائده:۴۲).
«وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ..»
«و ما این کتاب را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیقکننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن..» (قرآن کریم، مائده:۴۸).
«إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُم بِحُکْمِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ»
«همانا پروردگارت طبق حکم خود میان آنان داورى مىکند و اوست عزتمند دانا» (قرآن کریم، نمل:۷۸).
«شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ…أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ..»
«از احکام دین آنچه را که به نوح سفارش کرد براى شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحى کردیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه اندازى نکنید» (قرآن کریم، شوری:۱۳).
۳- معیار ارزشمندی و ارزش گذاری
برخلاف دیدگاه های مکاتب انسانی و مدرن که برخورداری از شئون اجتماعی و خانوادگی و یا استعداد و توانمندی های شخصی را ملاک ارزش و احترام افراد می داند، دین اسلام هیچ کدام از این موارد را ملاک برتری و ارزش افراد تلقی نمی کند. در دین و فرهنگ اسلامی به دلیل وجود نگاهی نظام مند و جامع به بشر، همه ی ابعاد شخصیتی بشر در کنار یکدیگر مورد ارزیابی قرار می گیرند. به عبارت دیگر از آنجا که هدف از خلقت انسان تنها و تنها رسیدن به قرب الهی است و این هدف صرفا با به کار گیری استعدادها و توانمندی های فردی و خانوادگی در راستای احکام و آموزه های دینی امکان پذیر است، ملاک ارزش و احترام نسبت به افراد، صرفا داشتن استعداد و یا برخورداری از حقوق بیشتر نیست بلکه کسب رضایت خدا با رعایت تقوا و عمل به تکالیفی حاصل می شود که به واسطه برخورداری از استعدادها و حقوق بر افراد واجب شده است. «در تفکر اسلامى، حقوق به خودى خود ارزش ندارد، چنان که استعداد تکوینى بذاته ارزشمند نیست؛ بلکه حرکت بر اساس نظام حقوقى و عمل بر طبق قوانین براى وصول به کمال مطلوب اهمیت دارد. پس میتوان نتیجه گرفت که قدر و ارزش هر فرد به تحقق کمال مطلوب در او بستگى دارد و اگر راه ها و شیوه هاى رسیدن به آن کمال در شریعت به صورت متفاوت و مختلف ارائه شده است، این تفاوت ها ربطى به اصل نتیجه و ارزش نهایى انسانى ندارد (زیبائی نژاد،۵۳:۱۳۸۳).
در آیات قرآن نیز ملاک ارزش و احترام افراد رعایت تقوای الهی ذکر شده است:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»
«اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست» (قرآن کریم، حجرات:۱۳).
«…وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ..»
«…وبهترین جامه لباس تقوا است..» (قرآن کریم، اعراف:۲۶).
۴- نظام حق و تکلیف
در مبانی و فلسفه ی حقوقی دین اسلام چند ملاحظه پیرامون نظام حقوق و نظام تکالیف وجود دارد که این ملاحظات عبارتند از:
هر حقی موجب یک تکلیف و هر تکلیفی نشان از وجود یک حق است. به عنوان مثال در ارتباط میان زن و مرد، وجود یک حق برای مرد به معنای وجود یک تکلیف متناظر با آن برای زن و وجود یک حق برای زن نشان از وجود یک تکلیف برای مرد است. «در این معنا، حق چیزی است که به نفع فرد و بر عهده دیگران، و تکلیف چیزی است که بر عهده فرد و به نفع دیگران باشد» (جوادی آملی،۸۷:۱۳۸۴).
حقوق و تکالیف در دین اسلام دارای منشاء بوده و این منشاء نسبت مستقیم با ابعاد وجودی انسان اعم از بعد جسمی و طبیعی و بعد روحی و فطری او دارد. اعتقاد بر این است که زندگی بشر محدود به این دنیا نیست و زندگی اصیل و حقیقی وی در دنیای آخرت اتفاق خواهد افتاد. از سوی دیگر چون حق انسان در زندگی معنا پیدا می کند، حدود حقوق و تکالیف وی نیز باید براساس سعه ی وجودی او باشد و هیچ کس به جز خداوند بر ابعاد وجودی انسان احاطه ندارد. پس تعیین کننده اصلی حقوق انسان خداوند است. آیات قرآن نیز مبیین این حقیقت است:
« الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ..»
«حق از جانب خداوند است..» (قرآن کریم،آل عمران:۶۰).
در دیدگاه اسلامی به مقوله حق و تکلیف این اعتقاد وجود دارد که تکالیفی که بر ذمّه ی انسان توسط خداوند قرار داده شده است به مثابه ی حقوق آنهاست و راه تحصیل حقوق انسان رعایت کردن تکالیف دین است. «اگر خداوند در دین و برنامه های دینی، بشر را ملزم و مکلّف به نماز، روزه، حج، زکات و سایر موارد کرده، همه این امور به حقوق بشر باز می گردد، چنان که انسان حق تکامل، فهمیدن، رشد کردن، همجواری با ملائکه، دوری از خوی حیوانی و حق برتری از جماد و نبات را دارد. اینها همه از حقوق مسلّم اوست و تنها راه تحصیل این امور، اجرای تکالیف و احکام دینی است» (جوادی آملی،۱۱۷:۱۳۸۴).
دانلود مطالب پژوهشی در رابطه با الگوی سبک زندگی زن مسلمان ایرانی و راهکارهای تقویت ...