۲-۱۳-۶- سید قطب:
وی روحیهی انقلابی و جهادی داشت (موسوی ،۱۳۹۱:۵۷). سید قطب او نیز تأثیر فراوانی بر اسلامگرایی افراطی بر جای گذاشته است. برخی به این لحاظ او را پدر معنوی جهادگرایان افراطی میدانند. قطب در آخرین کتاب خود، معالم فیالطریق، که در سال ۱۹۶۴ نوشت ادعا کرد که جامعه اسلامی مطابق تفسیر صحیح قرآن و مدل جامعه پیامبر و جانشینان او وظیفه دارد علیه نیروهای جاهلیت مبارزه کند. او در کتاب مزبور به رد مفهوم رایج جهاد در اسلام یعنی جهاد دفاعی پرداخته و استدلال کرده است که جنگهای اولیه حکومت اسلامی در زمان پیامبر و خلفای چهارگانه برای گسترش پیام اسلام در سراسر جهان و برای برداشتن موانع عادی مثل نظام های سرکوبگر سیاسی بوده و به هیچ وجه جنبه دفاعی نداشته است. از نظر او جهاد یک انقلاب دائم علیه دشمنان داخلی و خارجی است که حاکمیت خدا را غصب کردند. این کتاب او الهام بخش بسیاری از گروه های اسلامگرای افراطی است (عباس زاده فتح آبادی ،۱۳۸۸:۱۱۹). او نقطه تمرکز حملات خود را به ناسیونالیسم متوجه کرد و با آن کاملاً مخالف بود. و در راستای ذهن سلفیگری خود معتقد بود که فلسفه اسلامی درست را نباید از اندیشه های ابنسینا، فارابی یا دیگر فیلسوفان گرفت، چون آن با اندیشه های یونانی مخلوط شده و لذا بهتر است که اندیشهها و متفکران درست را در دامن اسلام جست. همچنین باید اندیشه اصیل و کامل اسلامی را در اصول نظری آن، قرآن و حدیث در سیرت رسول آن و سنتهای عملی آن جستجوکرد و این اصول برای هر جستجوگر ژرف بین بسنده است. سیدقطب مانند بقیه اندیشمندان مسلمان همواره به قرآن و سنت استدلال و استفاده کرده و افکار وی از ابن حزم ظاهری (وفات۴۵۶ه.ق) ابن تیمیه (وفات۷۲۸ه.ق) و ابوالاعلی مودودی (وفات۱۹۷۹م) شدیدا ًمتأثربود. به طورکلی و اساسی، نظریات قطب در موارد زیرخلاصه و جمعبندی می شود: قطب با این فرض آغازمیکند که سرانجام بشریت فرمانبر اسلام خواهدشد و جهان در آینده قلمرو اسلام خواهدگشت و گواه ما آنکه این آیین، راه زندگی و کمال است.
اندیشه سیدقطب، که بعدها هدایتکننده جنبشهای اسلامی مبارزشد، بر سه محور بنیان نهاده شده است: جاهلیت، عبودیت و حاکمیت الهی. این سه مفهوم به ترتیب، پاسخ به سه پرسش زیر در اندیشه قطب را تشکیل می دهند:۱- وضعیت فعلی ما چیست؟ یا در کجا قرار داریم؟ ۲- وضعیت مطلوب کدام است و یا کجا باید برویم؟۳ - چگونه باید وضعیت فعلی را به وضعیت مطلوب تبدیل کنیم و یا چه باید بکنیم؟ جاهلیت: سیدقطب وضعیت موجود جهان، خواه جهان اسلام و خواه خارج از آن، جاهلیت میداند. هر جامعهای که مسلمان نباشد، جاهلی است. به همین ترتیب است جامعهای که چیزی جز خدا در آن مورد پرستش قرار میگیرد. بدین ترتیب، باید تمامی جوامع کنونی روی زمین را د رقلمرو جوامع جاهلی قرار دهیم. خلاصه، به گمان قطب، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم به طور کامل جاهلی است، مصر، منطقه خاورمیانه و به طورکلیجهان. عبودیت: مصادق عبودیت جامعهای است که جاهل نیست و جاهلیت الگوی رفتاری آن نمی باشد. اما عبودیت یعنی چه؟ گفته می شود که سیدقطب عبودیت را تحت تأثیر افکار ابوالعلاء مودودی، رهبر و بنیانگذار جماعت اسلامی در پاکستان، ارائه نموده است. مودودی کتابی با عنوان اصطلاحات چهارگانه در قرآن دارد که هدف آن بسط چهار مفهوم الله، الرب، العباده والدین است بر اساس تحلیل مودودی و سپس تفسیرخویش، سیدقطب جامعه مبتنی بر عبودیت را جامعهای میداند که تسلیم مطلق به اصول است: اعتقاد راستین به اسلام، یا تسلیم مطلق در برابر اراده و قاهریت خداوند آغاز میگردد.
حاکمیت الهی: جامعه مطلوبی که ویژگیهای آن ارائه شد، تحقق نخواهد یافت، مگر اینکه حاکمیت الهی به طور کامل تحقق یابد. به زعم سیدقطب، چگونگی تحقق این حاکمیت، در دو مرحله انجام می شود: در مرحله ی اول، بایدگروهی که وی آنها را پیشتازان امت مینامد بوجود آیند و زندگیای جدا از وضعیت جاهلیت برای خود به وجود آورند و ازطریق جهاداکبر تا ابد ادامه دارد، در پی تبدیل جامعه جاهلی به جامعه ی دارای عبودیت باشند. حاکمیت الهی از طریق روی آوردن به قرآن به دست می آید. از نظر سیدقطب، تنها حاکمیت قانونی و مشروع در یک جامعه خوب (اسلامی) حاکمیت خداوند است. رژیم تنها می تواند به نام خداوند، آن هم با اجرای قوانین الهی، به اعمال حاکمین بپردازد (موسوی ،۱۳۹۱:۵۵ و ۶۰ و ۶۱و ۶۲ و ۶۳ و ۶۴)
۲-۱۳-۷ ابوالاعلی مودودی: (۷۹-۱۹۰۳م)
از دیگر چهره های شاخص بنیادگرایی اسلامی ابوالاعلی مودودی پاکستانی است که تأثیر فراوانی بر سلفیهای انقلابی جنوب آسیا در دهه ۱۹۶۰ گذاشت.
او که مؤسس جماعت اسلامی (۱۹۴۱) پاکستان هم بود اعتقاد داشت که مسلمانان قرن ها با قلم و شمشیر فرمانروایی کردند اما به تدریج خسته شدند و روح جهاد در آنهاسرد شد. قدرت اجتهاد در آنها به سستی گرایید و در نتیجه رشد و پیشرفت آنها متوقف شد و مردم مغرب زمین در میدان علم و عمل پیش افتادند و بر جهان چیره شدند. به نظر او همه ملت های مسلمان دچار بیماری ناشی از نفوذ فرهنگ الحاد و مادیگری غرباند و نیاز به یک خیزش اسلامی جدید دارند. تنها روش صحیح اصلاح نیز بازآفرینی جامعه صدراسلام بر اساس قرآن و سنت است. او معتقدبود که اسلام فقط یک عقیده محض نیست بلکه یک برنامه زندگی نیز هست. اعضای گروه او طبق نظر او باید ابتدا در کشور خود (پاکستان) یک نظام اسلامی ایجاد کنند و سپس به جهاد علیه حاکمان سرکوبگر و غیرمذهبی در سراسر جهان اسلام بپردازند. او در کتابهای خود به تشریح کیفیت نظام اسلامی مطلوب پرداخته است. او به عنوان مثال معتقد بود اسلام یک نظام دمکراتیک نیست. چون در دمکراسی حاکمیت سرانجام با مردم است اما اسلام بر حاکمیت خدا تأکید دارد. وقتی فرمان صریح خدا و پیامبر او وجود داشته باشد هیچ رهبر یا قانونگذاری حق ندارد کوچکترین تغییری در آن ایجاد کند. دولت باید به دست کسانی اداره شود که به احکام قانون الهی ایمان داشته باشند. منابع این حکومت نیز عبارتنند از قرآن، احادیث پیامبر و خلفای راشدین و فتاوای مجتهدین (عباس زاده فتح آبادی ،۱۳۸۸: ۱۲۰). مودودی از آن چه که از مواضع کاپیتالیسم و سوسیالیسم بر نیازها و حقوق فردی درک میکرد، انتقاد میکرد. او کاپیتالیسم و سوسیالیسم را فاقد ارزشهای قومی میدید. از نظر او اینها جهان بینیهای سکولاری بودند که قادر به رسیدگی به امور فردی و اجتماعی به طور رضایت بخش نبودند. او اعلام میکرد که تنها اسلام بر اساس چشم انداز قومی است که می تواند یک موازنه منطقی بین مطلوبیت کل جامعه و منافع فردی ایجاد کند. بنابراین مودودی اسلام را به عنوان جایگزینی برای کاپیتالیسم و سوسیالیسم میدید، که تمام فضیلتهای هر دو سیستم را مجسم کرده و هیچ یک از نقایص آنها را ندارد هم چنین دیدگاه بین المللی مودودی تحت تأثیرچگونگی درک و تفسیر او از مفاهیم اسلامی کلیدی و اسلامگرایی قرار گرفته بود، که اولی اصول و آمیزههای ایمان بوده، و بعدی به تفاسیر فرمولهای ایدئولوژیکی خاص از جنبش های اسلامگرایی معاصر وابسته هستند. مودودی در برابر استفاده گسترده و تفسیر خاص بسیاری از این مفاهیم مسوول شده است، که مخصوصاً تعدادی از آنها مرتبط با این بحث هستند: جهاد، حکومت اسلامی، (شامل مباحث اقتصادی اسلامی)، اقلیت و حقوق بشر (ولی نصر،۲۰۰۰:۱۴ و ۱۵ و ۱۶).
۲- ۱۳-۸ - ابن سلامه(۱۰۳۲و):
مفهوم پیکارجویانهجهاد از نظر ابن سلامه، و بنیادگرایی شدید عیاض به عنوان یک فقیه برجستهی مکتب فقه مالکی، طرفدارانی در نوشته های اسلامی اخیر به دست آورده است. مخالفت عیاض باسلسلهی موحدون به تبعید و مرگ او منجرشد. دست زدن به جهاد از نظر این امام مبارز به جز در شرایط و اوضاع و احوال غیرعادی، نه یک واجب کفایی بلکه واجب عینی است.
۲-۱۳-۹- ابن حزم اندلسی(۴۵۶-۳۷۴ه):
وی تئوری و عمل بنیادگرایانه را در زندگی سیاسی پر مخاطرهاش در پرآشوبترین دوران تاریخ اسپانیای اسلامی در هم آمیخت. تأکید ابن حزم بر خلوص و سادگی عقیدتی، و نیز طرفداری شجاعانهاش از جهاد، از مهمترین بخشهای تفکراسلام گرایانه به حساب می آید.
۲-۱۳-۱۰- محی الدین نووی (و،۱۲۷۸)
وی شافعی برجستهی طرفدار جهاد بود که دانشی استثنایی از حدیث داشت و به عنوان یک سنت گرای آشتی ناپذیرمشهور بود. درستگاری نووی و تمایل او به مبارزه با قدرت حکومت بر سر تحمیل مالیاتهای سنگین، سلطان بیبرس را به اخراج امام از دمشق واداشت. تعدادی از امامان بنیادگرای مبارز، تحت رهبری ابن تیمیه مشهور، راه نووی را دنبال کردند.
۲-۱۳-۱۱- ابن قیم الجوزیه (۷۵۱-۶۹۱ه)
پس از مرگ ابن تیمیه، تعالیم او توسط شاگردانش، و بویژه معروفترین آنها، ابن قیم الجوزیه، دنبال شد. ابن قیم، به عنوان یک معلم و نویسندهی مبارز، نخستین مفسرتعالیم ابن تیمیه بود، و به همین خاطرتحت تعقیب و آزار قرار گرفت و به زندان افتاد. ابن قیم با توجه به تهدیداتی که از سوی صلیبیها متوجه اسلام بود، از طرفداران پیشگام جهاد بودند.
۲-۱۳-۱۲- ابن کثیر:
وی یکی از مدافعان شافعی ابن تیمیه از دمشق، به ابن قیم پیوست. ابن کثیر مجذوب پاک دینی پیکارگرانه ابن تیمیه شد و همانند او نسبت به خداشناسی صرفآً نظری، و تصوف مردم پسندانه، بی اعتمادبود. ابن کثیر، با توجه به تهدیداتی که از سوی صلیبی ها متوجه اسلام بود، از طرفداران پیشگام جهادبودند (دکمجیان ،۱۳۹۰: ۷۸ و ۸۱).
۲-۱۳-۱۳- محمدعبدالسلام فرج (متوفی۱۹۸۲)
عبدالسلام فرج نظریه پرداز گروه جهاد اسلامی مصر بود. فرج را مفسر جهاد به معنای واقعی کلمه میدانند. فرج که تحصیلات مذهبی هم نداشت و یک مهندس الکترونیک بود به تبلیغ جهاد در مساجد، جذب جهادگرایان و فعالیتهای زیرزمینی برای سرنگونی رژیم مصرمیپرداخت. کتابچه او تحت عنوان «تکلیف فراموش شده» راهنمای جهادگرایان مصری و غیر مصری در دهه ی۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ محسوب می شود. او در کتابچه مذکور جهاد را به عنوان تکلیف فراموش شده از سوی مسلمانان و همچنین رکن ششم دین اسلام معرفی می کند. او به علت مشارکت در ترور انورسادات در سال ۱۹۸۲ اعدام شد.
۲-۱۳-۱۴- شیخ عمرعبدالرحمان (متولد۱۹۳۸)
عمرعبدالرحمان رهبر معنوی گروه جماعت اسلامی مصر است و مانند فرج از شیوه های خشونت آمیز برای اسلامی کردن جامعه مصر و تأسیس دولت اسلامی دفاع می کند. شیخ نابینا تحصیل کرده الازهر میباشد. او در رساله دو هزار صفحهای دکترای خود د رخصوص جهاد، مکتبی جدید بر اساس تحلیلی کاملاً متفاوت از جهاد پایه گذاری کرد. او در رساله خود استدلال کرده است که احادیثی که از پیامبر در خصوص جهاد اصغر و اکبر نقل می شود کذب محض است. به نظر او جهاد تنها یک معنا دارد و آن هم وادارکردن کفار به پذیرش دین اسلام و قراردادن آنها تحت فرمان حاکمیت الهی است. بقیه تحلیلها در مورد جهاد از نظر او ناشی از ترس از حاکمان و قدرتهای استعمارگر است. او در سال۱۹۹۰ به آمریکا رفت و به مبارزه علیه دولت مصر در آنجا ادامه داد. اکنون نیز به اتهام دست داشتن در بمبگذاری ساختمان تجارت جهانی نیویورک در سال ۱۹۹۳ در زندان به سرمیبرد (عباس زاده فتح آبادی ،۱۳۸۸: ۱۲۰ و ۱۲۱).
۲-۱۴- ریشه های خشونت در اندیشهاسلامی:
امروزه یکی ازجریانهای خشونت طلب و افراطی به ویژه در منطقه خاورمیانه که از قرون میانه به مرور وارد اندیشهها و مذاهب اسلامی علیالخصوص اسلام سنت شده و خط فکری جدیدی را ایجاد کرده جریان سلفیگری و در واقع بنیان گرایان میباشند. بنیادگرایی اسلامی مروج آراء و عقاید جدید نمی باشد، بلکه اندیشه های کهن موجود را بازخوانی و به صورتی نو و البته به دلخواه باز تعریف می کنند و در نتیجه اندیشههایی که اساساً ریشه در گفتمان دینی و سنت اسلامی دارند کاربردی خشونت آمیز به خود میگیرند.
همچنین نباید نقش قدرتهای بزرگ جهان و منطقه را در ایجاد و تجهیز گروه های بنیادگرا نادیده انگاشت. اما در حقیقت بنیادگرایی و تمایل برای بازگشت به اصول اولیه اسلام، ذاتاً باعث بروز خشونت نمی شود بلکه افزوده شدن اندیشه «جهاد تهاجمی» و «تکفیر» به مبانی فکری برخی از گروه های بنیادگرا باعث روی آوردن به اقدامات خشونت آمیز و تروریستی شده است. در مورد جهاد، برای نخستین بار ابنتیمیه از عبارت جهاد تهاجمی استفاده کرد؛ اما در زمان معاصر برای اولین بار ابوالاعلی مودودی واژه جهاد را بهکاربرد. علت ها و انگیزه های توسل به خشونت را به این صورت خلاصه می کنند: اندیشه انقلابی، سرکوب اندیشه دینی و نبود آزادی برای فعالیتهای مشروع و علنی و فقدان گردش مسالمت آمیز قدرت، خروش جوانان و یأس و سرخوردگی آنها از تغییر مسالمت آمیز، نبود عدالت اجتماعی و افزایش گروه های حاشیه نشین تحت تأثیر بحرانهای اقتصادی و اجتماعی. البته بیشتر پژوهشهایی که به تحلیل گرایش بنیادگرایان به سوی خشونت پرداختهاند به این عوامل بسنده کرده و از کنار برخی از موضوعات اساسی گذاشتند نظیر: برخورد میان اسلام و سکولاریسم، تراوشات سکولاریستی دولت و عامل تکفیر (رامیار،۱۳۹۴: ۷۹ و ۸۴ و ۹۱).
۲-۱۴-۱- جنگهای داخلی مذهبی کجا اتفاق میافتند؟
اکثرجنگهای داخلی مذهبی در چهار منطقه از جهان رخ دادهاند: آسیا و پاسیفیک، خاورمیانه، اروپا و آفریقا. از ۱۹۴۰ تا ۲۰۰۸ امریکای لاتین و امریکای شمالی هیچگونه جنگ داخلی با ماهیت مذهبی را تجربه نکرده اند. آسیا و پاسیفیک با ۲۰ جنگ داخلی مذهبی (۴۵ درصد)، خاورمیانه با ۸ جنگ (۱۸ درصد)، اروپا با ۸ جنگ (۱۸ درصد) و افریقا با ۸ جنگ (۱۸ درصد) جنگهای داخلی مذهبی را شامل میشوند. بیش از نصف جنگهای داخلی اروپا (هشت جنگ از سیزده جنگ یا۶۲ درصد) ماهیت مذهبی داشته اند. خاورمیانه با هشت جنگ از مجموعه بیست ویک جنگ (۴۰ درصد) و آفریقا با هشت جنگ از مجموعه ۴۶ جنگ داخلی (۱۵درصد) در رتبه های بعدی قرارمیگیرند.
۲-۱۴-۲- نقش مذاهب خاص درجنگهای داخلی:
اگرنگاهی به مذاهب موجود در جنگهای داخلی مذهبی داشته باشیم به نتیجهای مهم خواهیم رسید: به گونه ای که در ۸۲ درصد جنگهای داخلی مذهبی، یک گروه یا هر دو گروه، اسلامی هستند (سی و شش نمونه از میان چهل و چهار مورد)؛ مسیحیت در بیست وسه مورد (۵۲ درصد)؛ هندویسم در شش مورد (۱۴ درصد) و مذاهب دیگر تنها در چند مورد انگشت شمارحضور دارند. بنابراین، چرا حضور اسلام در جنگهای داخلی مذهبی نسبت به ادیان دیگر بسیار محتملتر است؟ در این راستا، نفوذ مذهب را در میان دولتها و جمعیتهایشان ملاحظه کنید. از ۱۹۲ دولت عضو سازمان ملل، ۲۷ دولت (۱۴ درصد) گرایش آشکاری به اسلام دارند. این در حالی است که در نظام سیاسی ۲۵ دولت (۱۳ درصد) اسلام مذهب رسمی است. آمارهای جمعیتی حاکی از آن است که در ۴۸ کشور (حدود ۲۵ درصد)، حداقل۵۰ درصد از جمعیت آنها طرفدار اسلام هستند، در حالی که به لحاظ جهانی تعداد طرفداران اسلام در اواسط سال ۲۰۰۳ تقریباً۲۰ درصد جمعیت کل جهان بود. در مقایسه، ۳۲ دولت (۱۷ درصد) گرایش مسیحی دارند و ۱۳ دولت (۷ درصد) مسیحیت را به عنوان دین رسمی اعلام کرده اند. آمار جمعیتی نشان می دهند که در۱۰۳ کشور (۵۴ درصد دولتها در سراسر جهان) مسیحیت دین اکثریت است و در اواسط سال ۲۰۰۳ مسیحیان ۳۳ درصد جمعیت جهان را شامل میشدند. بنابراین، گرایش دولتها کمک زیادی به تبیین این مساله نمیکند. که چرا به طور متناوب، اسلام در جنگهای داخلی مذهبی درگیربوده است. در حالی که نسبت دولتهای اسلامی با مسیحی تقریباً به هم نزدیک است (۱۴ درصد و ۱۷درصد به ترتیب). در خصوص رژیمهایی که خود را مذهبی تعریف می کنند، نسبت کشورهای اسلامی دو برابراست، ۱۳ درصد اسلامی در مقایسه با۷ درصد مسیحی. اما این آمار نیز کمک زیادی ارائه نمیکند. علی رغم این تفاوتها، کمتر کشوری با گرایشاسلامی یا مسیحی باقی میماند. با وجوداین، اگر اکثریت جمعیت یک کشور طرفدار مذهب خاصی باشند، در این صورت اقلیتهای مذهبی با ناامنی مواجه خواهند شد. این موضوع احتمالاً توضیح میدهدچرا در مقایسه با جنگهای داخلی، در جنگهای داخلی مذهبی احتمال بیشتری وجود داردکه گروه های استقلالطلب حضور داشته باشند. در صورتی که ۶۶ درصد از جنگهای داخلی غیرمذهبی (۶۰ نمونه از ۹۱ نمونه) جنگهایی برای به دست گرفتن حکومت مرکزی هستند، ۷۳ درصد جنگهای داخلی مذهبی (۳۲ نمونه از ۴۴ مورد) مبارزه برای خودمختاری سرزمینی یا استقلال هستند. بر این اساس، به نظرنمیرسدکه مشکل این جنگها فیالنفسه عامل عربی یااسلامی باشد، بلکه، نحوه تعامل اسلام با دموکراسی، ایدئولوژیهای سکولار و حق تعیین سرنوشت است که دین را درگیر جنگ های داخلی می کند. به عبارت دیگر، اسلام در این روند تنها نیست، بلکه در ارتباط با جریانهای معاصرش که در دهه ۱۹۷۰ شکل گرفتند، به پدیدههاشکل میدهد (اسنایدر،۱۳۹۳: ۱۸۶ و ۱۸۷ و ۱۹۰ و ۱۹۱ و ۱۹۲ و ۱۹۳).
جمع بندی نهایی از مطالب گفته شده در چهار محور زیر ارائه میگردد:
جامعه شناسی تاریخی:
جامعه شناسی تاریخی، معرفتی عقلانی، انتقادی و خلاق است و درصدد شناخت سازوکارهایی است که با آنها جوامع تغییر کرده یا خود را باز تولیدمیکنند و به دنبال کشف ساختارهای پنهانی است که خواسته یا ناخواسته برخی امید و آرزوهای بشری را نقش بر آب می کنند؛ ضمن آنکه برخی را قابل تحقق میسازند. به سخن دیگر جامعه شناسی تاریخی مطالعه گذشته برای پی بردن به این امراست که جوامع چگونه کارمیکنند و چگونه تغییرمییابند. پدیده های اجتماعی اغلب ریشهای کهن دارند و علل آنها را باید در زمانهای دور جستجو کرد. عواملی هم چون کمک به تاریخ و تاریخنگاری، کشف قوانین اجتماعی، شناخت بهتر جامعه مدرن و ایجاد فرهنگ مدنی از اهداف جامعه شناسی تاریخی هستند. اما در هرحال، بررسی روندها و ریشه های تاریخی و فرآیندهای تحول و یا کشف علّیتهای تاریخی وقایع، موضوع جامعه شناسی تاریخی است و دارای سه سطح خرد، متوسط و کلان است. در جامعه شناسی خرد، از امور محسوس و پدیده های اجتماعی از جمله کنشها، نقشها و منزلتها، هنجارها، سخن به میان می آید و زمانی که ساختار یک جامعه مانند دولت، طبقه، نهاد، سازمانها و گروه ها بررسی می شود، جامعه شناسی سطح متوسط به وجودمیآید؛ و زمانی که در جامعه شناسی، بر تغییرات یک جامعه و دوره هایی که برآن گذشته، توجه می شود، جامعه شناسی تاریخی سطح کلان شکل میگیرد. روشهای مقایسه، مدل و انواع روشهای کمی و هم چنین، روشهای جزیینگراجتماعی، روشهایی هستند که مورخان و جامعهشناسان در مطالعات خود از آن استفاده مینمایند. جامعه شناسیتاریخی در جوامع غربی سه مرحله تاریخی را پشت سرگذاشته است: مرحله اول آن تا قبل از دهه شصت در چالش با توتالیتریسم و با تأکید بر دموکراسی و لیبرالیسم راست و برای حل مشکلات جامعه بوجود آمد. جامعه شناسی تاریخی در این مرحله بدون نیاز به تغییرات بنیادی در جامعه با تاثیر از پارسنز و توسط مارشال، اسملسر، آیزنشتات، مارتین لیپست و بندیکس دنبال شد. مرحله دوم از ابتدای دهه شصت و با کشف نابرابریها و جنبشهای مقاومت اجتماعی بوجود آمد. این مرحله با آثار مارک بلوخ و نورت الیاس آغاز و توسط برینگتون مور و تامسون و در دهه هفتاد توسط چارلزتیلیوتدااسکاچپول پیگیری شد. عامل پیوند دهنده از مرحله دوم به مرحله سوم آثار اسکاچپول و تیلی میباشند.
در میان نظریه پردازان تاریخ اجتماعی و جامعه شناسی تاریخی، اندیشمندان بسیاری از جمله کنت، دورکیم، اسپنسر، مارکس، ماکس وبر و…به وجود رابطه درونی و ذاتی بین تاریخ و نظریه اجتماعی و بین امر اجتماعی و امرتاریخی پیبردند. در نظر اندیشمندان مسلمان، از جمله ابن خلدون، سیدجمال الدیناسدآبادی، مرتضیمطهری و دکترشریعتی، مطالعه علمی تاریخ به دلیل تأکید قرآن بر توجه به تاریخ، اهمیت خاصی دارد. مطالعه تاریخ، چه برای اقوام و جوامع به اندازه مطالعه جهان و آفرینش اهمیت دارد.
جنبشهای اسلامی و بنیادگرایی:
جنبشهای اسلامی، حرکتهایی اصلاح طلب، مردمی و سازمان یافته اند که خواهان جایگزینی وضع موجود با وضعی مطلوب بر اساس دستورهای شرع اسلام درهمهی ابعادفکری، اعتقادی و سیاسی- اجتماعی از طریق شیوه های مسالمت آمیز و غیرمسالمت آمیز در جوامعاسلامی هستند. آنها به عنوان یک پاسخ بوجودآمده درشرایط مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ناشی از رشد سریع شهرنشینی و جهانی شدن است، واغلب نیز ضد مدرنیسم یا به عنوان یک محور ایدئولوژیک ماقبل مدرنیسم به عنوان یک تهدید برای سبک زندگی غربی است. در رابطه با علل و عوامل ظهورجنبشهای اسلامی، نظرات مختلفی مطرح شده است؛ برخی آن را میراث استعمار یا به عبارتی در آثاری که قدرتهای استعماری در جوامع مسلمان به جا گذاشتند، بیان می کنند. برخی دیگر، جنبشهای اسلامی را نه به عنوان یک پدیده مذهبی صرف، بلکه به عنوان گروهی سیاسی - ایدئولوژیک در نظر میگیرند که در کشمکش بر سرسیاست و قدرت از نیروی مذهبی و از اسلام به عنوان یک عنصر بسیج کننده و فراهم سازنده حمایت مردمی بهره میگیرد. از طرفی یکی از مهم ترین عوامل مؤثر بر تفاوتهای رفتاری جنبشها در حوزه سیاسی، مبانی کلامی و فقهی آنهاست. نوع نگرش به مبانی کلامی، یعنی اعتقاد به توحید، نبوت، امامت و عدل، موجب دفاع آنها از الگوهای مختلف سیاسی، همچون خلافت یا امامت شده و آنها بر اساس نوع نگاه به سیره سیاسی پیامبر و عدالت، راهبردهای مختلفی را اتخاذ می کنند. جنبشهای اسلامی با وجود مفترقات و اشتراکات کلی و جزیی در زمینه های شکل گیری، مبانیفکری، رهبران متفاوت و ایدئولوژی و استراتژی عملی، در درون دو طیف اصلی، یعنی جنبشهای اسلامی سنی و شیعی قرارمیگیرند. این جریانات فکری- سیاسی در بسیاری از کشورهای اسلامی، به رستاخیزی برای احیای دوبارهی اسلام و تمدن اسلامی تبدیل شده است، که بر اصل بازگشت به ارزشهای اسلامی و احیای اسلام اصیل، به عنوان تنها راه برون رفت از بحران موجود تأکید می کنند.
یکی از موضوعاتی که در رابطه با جنبشها مطرح میباشد، جریان بنیادگرایی است، که باید ریشه های فکری آن را در تفکر اسلاف جستجو کرد؛ درعین حال قضاوت ارزشی در باره آن عملی نادرست است، زیرا در میان بنیادگرایان هم جریانهای معتدل دیده میشوند و هم جریانهای خشن و رادیکال. اینان برای دستیابی به قدرت سیاسی از شیوه های ناب اسلامی استفاده می کنند. آنها هر چند به دنبال دموکراسی سازی هستند، اما دموکراسی را از تعریف غربی آن منفک دانسته و در کنارآن احیاگری اسلامی و بازگشت به گذشته را در نظر دارند. افزوده شدن اندیشه «جهادتهاجمی» و «تکفیر» به مبانی فکری برخی از این گروه باعث روی آوردن به اقدامات خشونت آمیز و تروریستی شده است. تأکید بر جامعیت دین، مخالفت با سکولاریسم و تأکید بر خشونت جهت پیشبرد اهداف، از ویژگیهای اصلی جریانهای بنیادگرایی است. بنیادگرایی دینی به دین معین و مشخصی محدود نمی شود و از لحاظ جغرافیایی بسیار پراکنده است و همچنین از لحاظ پیروان نیز تنوع محسوسی دارد.
سنتز دو مقوله جامعه شناسی تاریخی و جنبشهای اسلامی:
برای شناخت جریان فکری- سیاسی منتج به جنبشها، توجه به روند تاریخی و زمانی جنبش اهمیت به سزایی مییابد. در واقع هر جنبش سیاسی، یک پدیده تاریخی- سیاسی است که با خصلت جریان یعنی پدیدهای که از یک تاریخ و دوره معین آغاز شده است و در مدت یا دوره مشخص و معینی استمرار داشته و د رنهایت به پایان رسیده است یا ادامه دارد. تأکید بر استمراری بودن آن، نه صرف یک رخداد و حادثه تاریخی، بلکه مسئلهای است که باید در ماهیت جریان شناسی مورد توجه قرار گیرد. از اینزاویه، میتوان در داخل هر جریان خرد، جریانهایی را شناسایی نمود. جنبشهای اسلامی با ریشه های تاریخی به پیدایی، تکوین، دگرگونی، حرکت ،استمرار و تطور اندیشه سیاسی و در طول زمان مشخص خواهدگردید. به عبارت دیگر جنبشهای اسلامی، پدیده تاریخی و سیاسی با خصلت جامعه شناسی تاریخی است یعنی پدیدهای که از یک تاریخ و دوره معین آغاز شده، و در مدت یا دوره مشخص و معینی استمرار داشته و به پایان رسیده و یا ادامه دارد و در نهایت به شکل گیری جنبش ها منجر می شود. در جامعه شناسی تاریخی، علاوه بر شناسایی و جریانات مؤثر یک رویداد تاریخی، استفاده از نظریات جامعه شناسی که شامل قواعد معتبرجمعی انسان است می کوشد علاوه بر علتیابی عقلانی به تبیین علّی دقیق تر و جامع تری از یک واقعه تاریخی دست یابد.
الگوی مورد نظر در تحقیق:
الگوی مورد نظر در این رساله، جامعه شناسی تاریخی است. برای تجزیه و تحلیل طالبان در پاکستان، میتوان سه سطح تحلیل در نظرگرفت: داخلی، منطقه ای و بین المللی. از این منظر، در سطح تحلیل داخلی، قومیت و خودمختاری منطقه قبایلی و مسایل اجتماعی، بُعد ایدئولوژیکی، سیاسی، جغرافیایی و امنیتی به در نظر گرفته میشوند. مناطق قبایلی مستعدترین بستر رویش خلافت اسلامی و استقرار شریعت است. ساختار قدرت مد نظرجهادگران بین الملل و طالبان در این منطقه بر سه محور اصلی استوار است که عبارتنداز: سلفیگریجهادگر، دیوبندیسم جهادگرشبه قاره و پشتونیسم متعصب و بیگانه ستیز مناطق قبایلی. در میان اضلاع مثلث افراط گرایی در مناطق قبایلی، پشتونها و مکتب فکری رفتاری خاص آنها که در پشتون نوالی مدون شده است، جزو عناصراصیل و ریشه دار مناطق مرزی افغانستان و پاکستان به شمارمیروند که قدمت هزاران ساله این تفکر بر اصالت آن میافزاید. متغیر دیگری که در سطح داخلی مطرح میباشد، موضوع بحران اجتماعی بوده که با ویژگیهایی همچون شکنندگی اجتماعی، سنت های پایدار و انعطاف ناپذیر مذهبی، فقر فرهنگی و اقتصادی، تعصب قبیلگی و سلحشوری عشیره ای، سخت گیری اخلاقی و ساخت کشمکشپرورقومی، ملی و مذهبی، روبرو میباشد. جامعه پاکستان، دارای ماهیت قومی و فرقه ای است که هر یک دارای ایده ها و تعصبات قومی قبیلگی و برداشتهای سنتی و مذهبی خاص هستند که روز به روز بر دامنه شکاف آن افزوده می شود. متغیر مهمی که در بعد داخلی مطرح میباشد، مسایل ایدئولوژیکی بوده که ریشه های تفکرات طالبانیسم بر بستراندیشهی سلفی استوار است، و در آن، مکتب دیوبندی و وهابیت تأثیر عمیقی دارند. گسیختگی فرهنگی، متغیر دیگری بوده که در سطح داخلی مطرح میباشد و از مشخصههای منحصر به فرد سیستم فرهنگی و آموزشی پاکستان بحث مدارس مذهبی در این کشوراست، مدارسی که نقش غیرقابل انکار در گسترش افراطگرایی ایفا مینمایند. بررسی نقش کشورهای منطقهای چون افغانستان و عربستان در شکل گیری و رشد طالبان پاکستان در سطح تحلیل منطقه قرار میگیرد، زیرا کشورهای واقع در یک حوزه جغرافیایی به حکم مؤلفه هایی چون جغرافیا، تاریخ، اقتصاد و فرهنگ بر همدیگر تأثیر میگذارند. در سطح تحلیل بین المللی نیز به تأثیر عوامل بین المللی و خارجی همانند نقش آمریکا در شکل گیری و گسترش طالبان پاکستانی اشاره می شود.
فصل سوم
تاریخچه
شکل گیریجنبشطالبان پاکستان
۳-۱- مقدمه:
شبه قارهی هند یکی از قطبهای جمعیتی و اندیشهای جهان اسلام است. تنوع مذاهب مختلف فقهی و کلامی از ویژگیهای دینی این منطقه است؛ اما آنچه این منطقه به ویژه پاکستان را از سایر مناطق اسلامی جدامیکند؛ وجود جنبشها و گروه های افراطی است. به همین سبب، این منطقه هر چند جمعیت بسیاری از مسلمانان را در خود جای داده است، اما همواره یکی از ناامنترین و بی ثباتترین مناطق جهان اسلام شمرده می شود. افراطگرایی در بخشهایی از این سرزمین به صورت جریانی هدفدار و به شدت فعال با اتکا به رویکردهای خشن و مسلحانه درصدد دستیابی به اهداف و راهبردهای خویش است. یکی ازجلوههای افراطیگری در پاکستان، شکل گیری گروهی است که به اصطلاح طالبان پاکستان یا تحریک طالبان پاکستان نامیده می شود. طالبان متشکل از افرادی است که منشاء اصلی آنها، مدارس مذهبی پاکستان بوده و عمدتاً از بین قبایل پشتون یارگیری نموده اند. وجود منطقه پشتون نشین بین پاکستان و افغانستان به عنوان حوزه اصلی فعالیت طالبان بر شدت تحولات در این کشور افزوده است. بر همین اساس، در این فصل به تاریخچه جنبش طالبان و جریان شناسی طالبان با بهره گرفتن از روش جامعه شناسی تاریخی، در منطقه شبه قاره هند میپردازیم و سپس به مکاتب دیوبندی، سلفیگری و وهابیت و تأثیر این آموزهها بر طالبان پاکستان پرداخته خواهد شد. برای شناخت جریان فکری، سیاسی منتج به جنبشها، توجه به روند تاریخی و زمانی جنبش اهمیت به سزایی مییابد و براین علت است که مبنای این رساله بر اساس جامعه شناسی تاریخی قرار گرفته است. در واقع، مطالعات تاریخی بدون توجه به نظریه های علوم اجتماعی و جامعه شناسی بدون توجه به اطلاعات تاریخی ره به جایی نمیبرند و مورخ برای درک گذشته، نه تنها نظریه های جامعه شناسی، بلکه نظریه های اقتصاد، روان شناسی، علوم سیاسی و… را نیز باید بداند و به هنگام نیاز، آنها را مصرف کند. جامعه شناسی تاریخی مطالعه گذشته برای پی بردن به این امر است که جوامع چگونه کار می کنند و چگونه تغییرمییابند. جامعه شناسی تاریخی سبب شناخت بستر، زمینه و ساختاراجتماعی یک جامعه در گذشته می شود که اعمال و کنشهای تاریخی در قالب آنها صورت گرفتهاند؛ شناختی ارائه می کند که شکافها و کاستیهای موجود در مدارک و شواهد مورخان را برطرف میسازد؛ موجب پالایش و پیشرفت نحوه تفکر و روشهای مورخان در باره جوامع گذشته میگردد. بنابراین، برای پرداختن به تاریخچه شکل گیری جنبشطالبان پاکستان، میبایست سیر تاریخی جنبش طالبان افغانستان را تحلیل نمود. به عبارتی، بررسی گروه طالبان پاکستان بدون بررسی جنبش طالبان افغانستان بی معنی است و این دو گروه، یعنی تحریک طالبان پاکستان و طالبان افغانستان از منظرساختاری و ایدئولوژیک به هم پیوندخوردهاند. غالب طالبان پاکستان همانند طالبان افغانستان، پشتونهایی هستند که در مناطق شمال غربی پاکستان، در مرز با افغانستان، زندگی می کنند. طالبان پاکستان یکی از پیچیده ترین نیروهای اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و امنیتی در پاکستان و حتی جنوب آسیا به شمار میرود که تجزیه و تحلیل آن از اهمیت علمی زیادی برخوردار است . از سوی دیگر این پدیده نسبتاً نوین که در باره آن کمتر گفته و شنیده شده است، هم اکنون امنیت داخلی پاکستان، امنیت منطقه ای و بین المللی را تهدید می کند. در واقع، جامعه پاکستان دارای ماهیت قومی و فرقه ای است که هر یک دارای ایده ها و تعصبات قومی، قبیلهای و برداشتهای سنتی و مذهبی خاصی هستند که روز به روز بر دامنه شکاف آن افزوده می شود. این جامعه از لحاظ گرایشهای مذهبی به چهار جریان عمده: دیوبندی، بریلوی، اهل حدیث و شیعه تقسیم می شود. از مهمترین مواردی که در ایجاد و توسعه طالبان مؤثر افتاده، مسئله قومیت و گروه قومی پشتون است، به ویژه این که طالبان پاکستان از مناطق قبیلهای پاکستان و قوم پشتون برخواستهاند. جنبشطالبان پاکستان، به عنوان یک جنبش برخاسته از جامعه پشتون منطقه قبایلی، آن هم از دل مردمانی روستایی و غیرشهری، که دارای تعلقات سنی و قبیلهای شدیدتری هستند، نمیتواند از تأثیرپذیری فرهنگ قبیله ای به دور باشد. اساس تأثیرپذیری طالبان از فرهنگ قبیلهای پشتون، در نوع تفسیر آنها از مفاهیم و قوانین دینی، کاملاً محسوس است، قومیتی که در مناطق شمال و شمال غربی پاکستان خواهان استقلال و تشکیل پشتونستان بزرگ است. با وجوداین، ریشه های تفکرات طالبانیسم بر بستراندیشهی سلفی استوار است، که در آن، مکتب دیوبندی و وهابیت تأثیر عمیقی دارند.
۳-۲- جنبش طالبان افغانستان و ارتباط آن با پاکستان:
افغانستان سرزمینی است با طبیعت کوهستانی و برخوردار از جایگاه مهم استراتژیک (رجایی،۱۳۸۸: ۱۹). با جمعیتی حدود ۳۰ میلیون نفر که ۹۹ درصد آن مسلمانند و د رمیان مذاهب، اکثریت (حدود ۷۴ درصد) را پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت تشکیل می دهند و حدود۲۵ درصد پیرو مذهب جعفریاند و ۱ درصد باقیمانده را اقلیت هندو تشکیل می دهند (سرافراز،۱۳۹۰: ۱۶۸). مردم افغانستان آمیزهای از نژادها، زبانها و مذاهب گوناگون هستند. نژاد غالب، پشتوها هستند که در قسمت جنوبی کشور زندگی می کنند، جایی که مناطق هزاره مرکزی، افغانستان را به صورت دایرهای احاطه کرده است (پیترمارزدن ،۱۳۷۹: ۱۱).
این سرزمین در طول قرون متمادی مورد حملات متعدد قدرتهای بزرگ، از نیروهای اسکندر مقدونی گرفته تا نیروهای نادرشاه افشار، امپراتوری بزرگ بریتانیا و بعد اتحادجماهیرشوروی قرار گرفته است (سرافراز،۱۳۹۰: ۱۹). در سال ۱۹۸۰م اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ با اعتراض شدید مسلمانان افغانی روبرو شد. در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی مساجد و مدارس افغانی رو به انحطاط گذاردند. برخی از علمای افغان از جمله اللهتعالی تصمیم گرفتند با روسها مبارزه کنند. او گروه کوچکی از مردم را بسیج نمود و این اقدام وی موجب شد بعضی از علما و طلاب مدارس اسلامی، جهاد علیه ارتش روسیه را اعلام نمایند. نخستین فتوای جهاد توسط « شیخ آل حادث» از پاکستان و «مولانا مفتی محمد صحیف» صادر شد. در مجموع سه میلیون و دویست هزار نفر از مردم افغان به پاکستان پناهنده شدند و اغلبشان در اردوگاههایی که در امتداد مرز افغانستان و پاکستان و در استانهای مرزی شمال غربی ساکن شدند. در این زمان بود که اصطلاح مجاهدین شکل گرفت و شامل کسانی بود که به ایران و پاکستان رفته و با تحرکات تهاجمی از این کشورها به کمک مبارزان شتافتند. در این هنگام بعضی از رهبران اسلامی افغانستان که در دههی۱۹۷۰ توسط حکومت داودخان قدرتشان را از دست داده و به پاکستان گریخته بودند، فرصتی یافتند که بر اثراعلان جهاد ایجادشده رهبری نهضت مقاومت را به دست گیرند. دولت پاکستان نیز به منظور دستیابی به اهداف مورد نظرش این رهبران را موردحمایت خود قرارداد. عامل اصلی حمایت نیروهای مردمی از این جنبش و ایجاد اتحاد مابین گروه های دینی، اجتماعی و قومی تکیه بر ارزشهای اسلامی بود (علیخانی ،۱۳۹۰: ۲۶ و ۲۸ و ۲۹ و ۳۱). حمله شوروی به افغانستان و نفوذپذیری مرزهای این کشوربا پاکستان، خط دیورند، باعث شد که سیل عظیم از پناهندگان افغان راهی پاکستان شوند. دولت پاکستان که توانایی جلوگیری از ورود این پناهندگان را به درون مرزهای خود نداشت، آنها را پذیراشد و اردوگاههایی برای اسکان و زندگی آنان تأسیس کرد. با این حال، پاکستان از این پناهندگان افغان مجاهد ساخت و آنان را سازماندهی کرد تا در برابر ارتش سرخ، جهاد کنند. ارتباطی مستقیم میان جهاد افغانستان و افزایش خشونت و افراطگرایی فرقه ای در پاکستان وجود دارد. حمایت پاکستان از جهاد افغانستان منجر به تقویت جایگاه و نفوذ احزاب اسلامگرا و گروه های ستیزه گر اسلامی این کشور شد و میان این دو گروه پیوندهای محکم ایجاد کرد. علاوه بر این، تأسیس و گسترش اردوگاهها و مدارس آموزش نظامی و ایدئولوژیک برای افغانها، در گسترش نفوذ تفاسیرسختگیرانه تر از اسلام سٌنی- شیعه سهم داشته است. این مدارس، به خصوص پس از حمله شوروی به افغانستان، به مرکز ستیزهگری سٌنی و زمینه جذب نیرو برای سازمانهای فرقه ای تبدیل شدند. بسیاری از آموزش دیدههای پاکستانی این مدارس، پس از پایان اشغال افغانستان به خانه بازگشتند و به خشونت فرقه ای روی آوردند و از آن به عنوان ابزاری برای کسب قدرت سیاسی استفاده کردند و آن را نه تنها در برابر کافران بلکه برضد دیگر گروههایی که دشمن میشمردند، از جمله شیعیان، به کار بردند (عطایی و شهروند ،۱۳۹۱: ۹۵ و ۹۶). سرانجام ارتش سرخ شوروی در سال۱۹۸۹م مجبور به خروج از این کشور شد (علیخانی ،۱۳۹۰: ۳۲). فتح کابل به دست مجاهدان و به رهبری احمدشاه مسعود سه سال طول کشید، ولی برخی گروه های پشتون از سیطرهی احمدشاه مسعود، به عنوان فردی از قوم تاجیک، بر کابل خرسندنبودند و بعد از ۲۵۰ سال این نخستین بار بود که پشتونها سیطره بر کابل را از دست دادند. به دنبال این امر، کشمکشی بین گروه های مجاهدین از قومیتهای مختلف در گرفت، اما این کشمکش چندان به درازا نینجامید که جنبش طالبان در سال ۱۹۹۴ شکل گرفت (سرافراز،۱۳۹۰: ۱۹ و ۵۰). چند عامل داخلی منجر به ضعف گروه های مجاهدین و زمینه ساز ظهور و قدرتیابی گروهی به نام طالبان شد از جمله: تعدد قومی افغانستان، بیثباتی سیاسی، مشکلات اقتصادی، اشتباههای مجاهدین، فقدان روشنفکران اصیل و غیر وابسته و نبود گفتمان فکری و فرهنگی بین فرهیختگان اقوام و احزاب، که این خلاءفکری و فرهنگی در سطح ملی زمینه های بحران و اختلاف داخلی را فراهم کرد. در این راستا، حکمتیار از عواملی بود که از طرف پاکستان سعی در تخریب مجاهدین داشت. حکمتیار با دستگاه امنیتی پاکستان ارتباط نزدیک داشت و مطابق دستورات آنان عمل میکرد، اما شکستهای او در سالهای۷۱-۷۳ حامیانش را نسبت به موفقیتهای وی بیاعتماد ساخت، بنابراین پاکستان سیاست تضعیف گام به گام ربانی را در پیش گرفت. گلبدین حکتیار در کمک به دولت پاکستان منافع شخصاش را نیز در نظر میگرفت. پاکستان از اقدامات او رضایت نداشت، بنابراین به فکر نیروی جدید به منظور مقابله با مجاهدین افتاد، این نیروی تازه طالبان نام گرفت که در مدارس مذهبی پاکستان تربیت شده بودند طالبان از اکثریت گروه قومی پشتون به وجود آمدهاند و آن قوم نیز درصد جمعیت زیادی از افغانستان را تشکیل می دهند. این گروه موفق شد در کمتراز شش ماه بر یک سوم خاک افغانستان مسلط شود. یک روزنامه پاکستانی نوشت: سازمان جاسوسی آمریکا در زمان جهاد افغانستان علیه نیروهای شوروی سابق به یک مدرسهی دینی به نام جامعه حقانیه واقع در منطقهای اکوره ختک در ایالت سرحد کمک مالی کرده است. مدرسه جامعه حقانیه توسط مولانا سمیعالحق اداره می شود و از حامیان طالبان در پاکستان به شمارمیرود. تعداد زیادی از نیروهای طالبان از جمله ملا عمر رهبر این گروه، فارغ التحصیل این مدرسه بوده و این مدرسه، عملاً آموزش نیروهای طالبان را بر عهده داشته است (علیخانی ،۱۳۹۰: ۳۵ و ۳۶ و ۳۸ و ۳۹ و ۴۵ و ۴۹ و ۵۰). بسیاری از رهبران مذهبی افغانستان، تحت تأثیر افکار نظریه پرداز اسلامی پاکستان یعنی عبدالعلی مودودی بودند که در سال۱۹۴۱ حزب جماعت اسلامی را در هند تشکیل داد. این حزب بعدها در ۱۹۴۷تبدیل به حزب جماعت اسلامی پاکستان شد. عبدالعلیمودودی با فراست تمام بر افرادی تأثیر میگذاشت که بر مسند قدرت بودند و با بهره گرفتن از این تأثیرگذاری تغییرات اساسی را در جامعه بوجود می آورد. وی معتقد بود که غرب از لحاظ اخلاقی فاسد شده است و عقیده داشت که اسلام دینی خودکفا و کامل است و نه تنها از جهان غرب و سوسیالیزم جدا است، بلکه مخالف آنها نیزمیباشد؛ او کاملاً بر قانون شریعت متکی بود و نیاز برای تفسیرش برای پاسخگویی به تغییرشرایط را تشخیص میداد. تأثیرات مودودی در عقیدهای که امروز طالبان از آن حمایت می کنند، به وضوح دیده می شود. طالبان معتقدند که هر گونه سازش با غرب مردود است. بدین لحاظ بین عقاید مودودی و طالبان مشابهتهایی وجود دارد. پافشاری و اطمینان شدید طالبان بر حق تفسیر مجدد اسلام و حقانیت این تفسیر نیز تقلیدی از مودودی است (پیترمارزدن ،۱۳۷۹: ۹۷).
۳-۳- نقش پاکستان در شکل گیری جنبش طالبان افغانستان:
اهمیت افغانستان به عنوان گذرگاهی برای پاکستان به سوی آسیای میانه بر کسی پوشیده نیست و افغانستان این مناطق را از دو راه زمینی که یکی از قندهار به سوی جنوب غربی و دیگری از کابل به سوی شمال میگذرد، مرتبط میسازد. هر دو مسیر از پاکستان آغاز و بعد از عبور از اراضی افغانستان، به آسیای میانه منتهی می شود. غرب و پاکستان خواهان گشودن این راه ها و استفاده از آن بودند، اما آن گونه که به نظر میرسد، آنها نمیخواستند مردم افغانستان از درآمدهای این گذرگاهها بهرهمند شوند. به همین علت، همواره میخواهند حکومتی ضعیف در افغانستان بر سر کار آید تا قدرت عمل مستقل نداشته باشد.
پروژه های پژوهشی در مورد شناخت علل و عوامل مؤثر بر شکل گیری ...