۴-۳-۷ آداب و رسوم سیاهان
ابن بطوطه در سفر طولانی خود، در سال ۷۵۳ ق. به منطقه شمال آفریقا رسید. پس ازآن به مالی رفت. در این قسمت از سفرنامه ما آگاهی هایی که از خواندن یک سفرنامه به دست می آید را می خوانیم.حکایات وی از آداب و رسوم سیاهان در این بخش از سفرنامه بسیار جالب و به لحاظ تحقیق در گذشتۀ آفریقا بسیار ارزشمند است.
در طول مسیر خود تا مالی از شگفتی های زیادی سخن می گوید: مسکن بازرگانان سیاه در قریه زاغری واقع بود که تابع مذهب اباضیه خوارج بودند و به ضغنفو معروف بودند.(همان :۷۹۰)
ابن بطوطه در مورد بلاد سیاهان توصیفات فراوانی دارد و در مورد سلطان مالی می گوید که : «او سلطان منسی سلیمان نام دارد منسی به معنی سلطان است و سلیمان اسم او می باشد: این پادشاه مردی بخیل است و بخشش زیادی از او دیده نشده.»(همان :۷۹۲)
۴-۳-۷-۱ تذلل سیاهان در برابر پادشاه خود
ابن بطوطه از احترام و تواضع فرمان برداری سیاهان نسبت به پادشاه خود می گوید:
« سیاهان از همه مردمان دیگر در برابر پادشاه خود خضوع و تذلل میکنند و اسم او را به عنوان« منسی سلیمان کی» با احترام و تجلیل تمام می برند.» (همان :۷۹۶)
در موقعی که سلطان جلوس می کرد و کسی را احضار می کرد. او لباس خود را می کند و لباس مندرس و کهنه ای بر تن می کرد و عمامه را برداشته و دستارچه ای ژنده بر سر می گذاشت و در حالی که دامن لباس و شلوار خود را تا زانو بالا زده بود به حضور سلطان می آمد و با ذلت و مسکنت هر چه تمام تر در پیشگاه سلطان ضربه محکمی با آرنج بر زمین می زد، و آن گاه مانند کسی که در حال رکوع باشد خم کرده می ایستاد و به سخنان سلطان گوش می کرد. و نیز از آداب تعظیم آنان می گوید که وقتی سلطان در مجلس خود سخن می گوید حضار عمامه ها را از سر برمی دارند و با کمال احترام و سکوت به سخنان او گوش می دهند.(همان :۷۹۶)
و در مورد دیگری می گوید که نشانه های تواضع و تذلل نزد سیاهان رسم خاک ریختن بر سر و روی خود می باشد. ابن بطوطه می گوید: «اگر سلطان گفته های کسی را تصدیق کند یا تشکری از او بنماید آن مرد به علامت حق شناسی جامه از تن بر می کند و خاک بر سر می کند…» ( همان :۷-۷۹۶)
و نیز در مورد دیگری می گوید که در ایام اقامتش در مالی سلطان بر زن بزرگش که دختر عموی او بود و «قاسا» نامیده می شد خشم گرفت. قاسا در زبان آنان به معنی ملکه است و ملکه در میان سیاهان شریک ملک پادشاه است و اسم او با اسم پادشاه یکجا در منبر ذکر می شود. سلطان قاسا را پیش یکی از امرا زندانی می کند و زن دیگرش که بنجو نام بوده بر تخت نشاند، چون اصل و نسب بنجو از خانوادۀ شاهی نبود مردم در مقابل پادشاه اعتراض کردند و دختر عموهای پادشاه که برای تهنیت پیش بنجو رفته بودند خاکستر بر بازوان خویش ریختند ولی بر سر خود نرختند. بعد از اینکه پادشاه قاسا را از زندان آزاد می کند دختر عموها برای تبریک پیش او رفتند و به رسم خود خاک بر سر ریختند. ( همان :۸۰۱)
۴-۳-۷-۲رسوم پسندیده سیاهان
اوخصوصیات مثبت اهالی مالی را چنین بر شمرده است:از آداب و رسوم نیک سیاهان به دوری از ظلم و ستم و امنیت و مواظبت بر نماز و ادای آن با جماعت و تنبیه اولاد به خاطر نماز و حفظ قرآن اشاره کرده است و همچنین دخالت نکردن در ماترک سفید پوستان.«از نیکویی های سیاهان یکی این است که ظلم و ستم در میان آنان بس اندک می باشد… دیگر،امنیت است که در آن کشور نه در حضر و نه در سفربیمی از دزدی و تعدی در میان نمی باشد…».(همان :۸۰۳)
و نیز در مورد دیگری می گوید: «که در روزهای جمعه لباس های سفید و نیکو می پوشند و اگر کسی جز یک پیراهن کهنه نداشته باشد همان را می شوید و تمیز می کند و روز جمعه با آن به نماز می آید. و از آداب خوب دیگر سیاهان عنایتی است که به حفظ قرآن نشان می دهند.»(همان :۸۰۴)
۴-۳-۷-۳ رسوم نکوهیدۀ سیاهان
ابن بطوطه علاوه بر رسم های خوب سیاهان، عادات زشت آنان را هم بر شمرده است و در مورد آنها می- گوید: « از کارهای زشت سیاهان یکی این است که خدام و کنیزکان و دختران کوچک آنان لخت و عور در میان مردم می آیند و عورت خود را نمی پوشانند.»(همان :۸۰۴)
و در مورد آداب ناپسند دیگرشان پوشش نداشتن و ریختن خاک و خاکستر بر سر خود به علامت ادب و احترام و مضحکه ای که شاعران درباری در می آوردند و همچنین به خوردن لاشه حیوانات مرده و گوشت سگ،الاغ را نام برده است.
اطلاعاتی که ابن بطوطه در مورد حیات اجتماعی آن دوران به دست می دهد بسیار زیاد است.نوع دید ابن بطوطه نسبت به مسائل مختلف زندگی اجتماعی مردم و تجزیه و تحلیل رفتار و اعمال آنان از نوع دید یک عالم اجتماعی است و می تواند علم جامعه شناسی آن دوران محسوب شود.
۴-۳-۸ آموزش و فرهنگ
از موضوعات جالب سفرنامه اطلاعات ارزشمندی است که ابن بطوطه در مورد مراکز علم و ادب بدست می دهد.مدرسه و مسجد و شیوه تدریس و زندگی اهل علم، خانقاه و خانقاه نشینان که عضوهای تنفسی در جوامع اسلامی بودند و سهم بسزایی در شکوفایی فرهنگ جامعه داشتند.
۴-۳-۸-۱ مدرسه و مسجد
فرهنگ به معنای اخص و محدود با علم و دانش ارتباط تنگاتنگی دارد. زیرا بستری است که نطفه اندیشه و جهان بینی فرهیختگان منعقد و بارور می شود. آموزش و پرورش کانون خلق دنیای اساسی برای آیندگان است. اگر جامعه ای دارای فرهنگ غنی باشد مدیون اسم و رسم اهل علم آن است. از این رو به تاریخچه تعلیم و نوع آن و زندگی اهل علم و مکان های آموزش می پردازیم.
۴-۳-۸-۱-۱ جامع الکتبیین تونس
ابن بطوطه در تونس که از پر رونق ترین شهرهای مغرب بود دو ماه ماند و در مدرسه الکتبیین و جامع اعظم زیتونه با جماعتی از علمای آن سامان آشنا گردید. نخستین بار بود که وی با مدرسه ای بزرگ و نامدار چون جامع الکتبیین آشنا می شد.
«… از ترس یارا نداشتم که از اسب پیاده شوم و بدین حال تاتونس رفتیم. مردم شهر به پیشواز زبیدی و ابوطیب پسر قاضی آمدند. مسافرین با مردم گرم سلام علیک و احوال پرسی بودند ولی چون کسی مرا نمی شناخت اعتنایی به من نمی کردند و من از این امر سخت متأثر شدم و خودداری نتوانستم چنانکه اشک بر دیدگانم حلقه زد، یکی ار حجاج حال مرا دریافت و به سوی من آمد و سلام کرد و با هم مأنوس شدیم تا به شهر رسیدیم و من در مدرسه «کتیبین» منزل کردم.(همان،ج۱ :۹)
۴-۳-۸-۱-۲ جامع اعظم زیتونه
ابن بطوطه از مشاهیر و علمای تونس ابوعبدالله بن محمدبن ابی العباس احمدبن محمدبن حسن بن محمد الانصاری خزرجی تونسی بلنسی الاصل معروف بابن الغماز و خطیب ابواسحق ابراهیم بن حسین بن علی بن عبدالرفیع الربعی را نام می برد و می گوید در پنج نماز به یکی از ستون های مسجد جامع معروف به جامع الزیتونه تکیه می داد و مردم در مسائل مختلف از او استفتا می کردند و چون در چهل مسئله فتوی می داد بر می خواست و می رفت.(همان :۹)
۴-۳-۸-۱-۳ مساجد و مدارس دمشق
ابن بطوطه در دمشق از مسجد بنی امیه، شرح جالبی ارائه داده است. در مورد مدارس دمشق و خانقاه ها و مجالس درس و سماع حدیث و کسب اجازه از استادانی که اجازه روایت و نقل حدیث به او داده اند می- گوید.حلب و دمشق دو شهر بزرگ بود و از مراکز مهم فرهنگی عالم اسلام که ابن بطوطه بعد از قاهره بر سر راه مکه و مدینه از آنها دیدن کرد.در حلب چهار و در دمشق تعداد بیشتری مدرسه بزرگ وجود داشت که از آن میان ابن بطوطه مدارس عادلیه، ظاهریه، صمصامیه، نوریه، شرابشیه، نجمیه و مدرسه سلطان نورالدین را نام می برد.وی در زمان کوتاه اقامت خود در دمشق به مجلس درس علمای بزرگ حدیث رفت و موفق شد سرتاسر کتاب صحیح نجاری را در محضر یکی از معتبرترین محدثین زمان سماع کند و نیز از چهارده تا پانزده تن دیگر از اساتید نامور حدیث اجازه بگیرد.(همان :۱۱۰)
در جامع بنی امیه دمشق حلقه های تدریس در رشته های مختلف علم تشکیل می شد. محدثین برای خواندن کتابهای حدیث برفراز کرسیهای بلند می نشستند. معلمین قرآن هر یک بر ستونی از ستونهای مسجد تکیه می دادند و کودکان نوآموز گرد آنان حلقه می زدند. ابن بطوطه می گوید برای حفظ حرمت کتاب مجید آیه ها را روی لوح نمی نوشتند و قرآن را تنها از راه تلقین می آموختند. معلم غیر از معلم قرآن بود و او کودکان را با نوشتن اشعار تعلیم می داد. کودک نخست خواندن می آموخت و سپس به نوشتن میپرداخت.
در مورد حلب می گوید:«حلب از ممتازترین شهرها است که در حسن وضع و ترتیب و وسعت بازارها و نظم و سامان قسمتهای مختلف آن بی مانند می باشد. بازارهای این شهر سقفف چوبی دارد و بازاریان همواره در سایه می باشند. قیصریه حلب که از لحاظ زیبایی و بزرگی بی نظیر است گرداگرد مسجد را فرا گرفته بطوریکه هر سماط آن مقابل یکی از درهای مسجد واقع شده است.
مسجد جامع حلب از زیباترین مساجد به شمار می رود و در صحن آن برکه آبی وجود دارد. محوطه سنگ فرش مسطح و بسیار وسیعی اطراف آن را فرا گرفته و منبر مسجد به طرز عالی و هنرمندانه ساخته شده و بوسیله عاج و ابنوس ترصیع گردیده است. نزدیک مسجد جامع مدرسه ای است که از حیث زیبایی و ساختمان؛ با بنای خود مسجد جور در می آید بنای این مدرسه را به امرای بنی حمدان نسبت می دهند. به جز این مدرسه؛ مدرسه دیگر هم با یک بیمارستان در حلب وجود دارد» (همان :۸-۶۷)
در مورد دمشق می گوید:«چون سخت مشتاق دیدار دمشق بودم فردای آن روز بعلبک را ترک گفتم و پنجشنبه نهم رمضان سال ۲۶ به دمشق رسیدم و در مدرسه معروف ماکیان موسوم به الشرابشیه منزل کردم. دمشق بهترین و زیباترین شهرهای جهان است که ادای حق آن از قدرت وصف و بیان بیرون است و در این باره سخن بهتر از این جبیر نمی توان آورد.او می گوید: دمشق بهشت شرق و مطلع نور تابان آن است. این شهر تا آنجا که ما جسته و دیده ایم خاتمه بلاد اسلام و عروس شهرها است. خود را به گل و ریحان آراسته و در حله ابریشمین باغها به جلوه گری پرداخته، در محفل زیبایی بر صدر نشسته و در حجله جمال بهترین زیورها را بر خود بسته…» (همان :۸۳)
۴-۳-۸-۱-۴ جامع دمشق و تاریخچه بنای آن
«جامع دمشق معروف به مسجد بنی امیه باشکوه ترین مساجد دنیا و از لحاظ هنری که در ساختمان آن به کار برده شده عالی ترین آنها است. این مسجد از حیث زیبایی و دلگشایی و کمال بی نظیر است. کسی که بنای این مسجد را برعهده گرفت امیرالمومنین ولیدبن عبدالملک مروان بود…»
وی از امپراتور روم در قسطنطنیه درخواست می کند که صنعتگران آنجا را برای بنای مسجد برای او بفرستد و دروازه هزار صنعتگر از روم به دمشق می آیند. قبل از ساخت مسجد کلیسایی در همانجا بود.زمانی که مسلمانان دمشق را می گیرند خالدبن ولید به زور شمشیر یک نیمه کلیسا را می گیرد و تبدیل به مسجد می کند. ابوعبیده جراح هم از طرف غربی نیمه دیگر آن را اشغال می کند و به همان حال کلیسا باقی می گذارد (که بعدها ولید قسمت کلیسا را از دست رومیان گرفت و تخریب کرد. مسیحیان معتقد بودند که هر کس این کلیسا را تخریب کند دیوانه می شود ولید گفت: بگذار من اول کسی باشم که در راه خدا دیوانه شود و بدین ترتیب مسلمانان هم از او پیروی می کنند.(همان :۸۵)
۴-۳-۸-۱-۵ بنای مسجد و فضیلت آن
«ولید این مسجد را با صفحات طلایی معروف به فسیفساء «موزاییک» که با رنگهای گوناگون غریب و زیبا به آمیخته تزیین کرد. طول مسجد از شرق به مغرب دویست گام است که سیصد ذراع می شود و عرض آن از جنوب به شمال صدوسی و پنج گام است که دویست ذراع می شود عدد پنجره های آن که از شیشه رنگین است هفتاد و چهار می باشد…
مسجد از شرق به غرب سه شبستان طولانی دارد که پهنای هر کدام هجده گام است و بر پنجاه و چهار ستون قرار گرفته…
از سه جهت شرقی و غربی و شمال صحن مسجد سه شبستان دیگر وجود دارد که پهنای هر یک ده گام است و سی و سه ستون و چهارده پایه دارد. پهنای صحن مسجد صد ذراع می باشد، این صحن از حیث قشنگی و زیبایی منظر به حد کمال است مردم شهر شبها در آن گرد می آیند و به قرائت و حدیث مشغول می شوند…
در این صحن سه قبه وجود دارد یکی در طرف غرب که بزرگتر است و معروف به قبه عائشه ام المومنین می باشد و آن بر هشت ستون رخاص قرار گرفته…» (همان :۸۶)
در مورد فضیلت آن می گوید:«… یک نماز در مسجد دمشق برابر سی هزار نماز است و نیز از پیغمبر(ص) نقل شده که فرمود: « تا چهل سال پس از آنکه دنیا همه ویران گردد هنوز در دمشق خدای را خواهند پرستید» می گویند دیوار جنوبی مسجد را هود پیغمبر ساخته…
از جمله فضایل مسجد دمشق این است که کمتر زمانی از قرائت قرآن و نماز خالی می ماند. مردم هر روز پس از نماز صبح گرد آمده سبعی (هفت سوره اول قرآن) از قرآن می خوانند و پس از نماز عصر هم برای قرائت دیگری که «کوثریه» می نامند گرد می آیند…» (همان :۸۸)
ابن بطوطه در توصیف درهای مسجد می گوید که مسجد دمشق چهار در دارد در جنوبی، در شرقی، در غربی و در شمالی «در غربی معروف به باب البدید است. دست راست بیرون این در مدرسه شافعی ها واقع شده… در شمالی مسجد معروف به در قنادان (باب النطفانیین) است که دهلیز بزرگی دارد بیرون آن از طرف دست راست خانقاهی است معروف به شمیعانیه که در وسط آن حوض آبی وجود دارد و مطهرههایی (طهارت گاه)در آن ساخته اند که آب از آنها روان است می گویند این جا خانه عمربن العزیز بوده است.» (همان: ۹۱-۸۹)
۴-۳-۸-۱-۶ مدرسین مسجد دمشق
« در این مسجد حلقه های تدریس از رشته های مختلف علم تشکیل می شود. محدثین بر روی کرسی های بلند کتابهای حدیث را می خوانند و قاریان با آواز خوش هر بام و شام به قرائت قرآن می پردازند. جمعی از معلمین قرآن هم هستند که هر یک از ستون های مسجد تکیه زده کودکان را قرآن می آموزند ولی برای حفظ حرمت قرآن آیه ها را بر لوح نمینویسند و قرائت را فقط از راه تلقین یاد می دهند. معلم خط غیر از معلم قرآن است و او کودکان را با نوشتن اشعار و غیره تعلیم می کند. کودک بعد از فرا گرفتن خواندن به فرا گرفتن نوشتن می پردازد و خطش بسیار خوب می شود. زیرا خط در فن خود متخصص است و جز نوشتن چیزی نمی داند از مدرسین مسجد دمشق عالم صالح برهان الدین بن قرلح شافعی و نورالدین ابوالیسربن صائغ بود که از مشاهیر فضل و تقوی به شمار می رفت» دیگر از مدرسین این مسجد امام شهاب الدین بن جهبل بود… دیگر از مدرسین جامع دمشق امام فاضل بدرالدین علی سخاوی مالکی بود…» (همان۳-۹۲)
۴-۳-۸-۱-۷ جامع علی شاه تبریز
ابن بطوطه در تبریز از مقبره غازان خان و مسجد جامعی که وزیر علی شاه گیلان آن را ساخته بود دیدن کرد. بر سر مقبره غازان مدرسه ای زیبا و خانقاهی ساخته بودند که در آن از مسافران با پلو و گوشت و حلوا پذیرایی می کردند. در کنار مسجد علی شاه هم مدرسه ای (از دست راست) و خانقاهی (از دست چپ) وجود داشت صحن مسجد با مرمر فرش شده بود و دیوارهای آن کاشی کاری بود و جوی آبی از وسط آن می گذشت و انواع درختان و تاک و یاسمن در آن به عمل آورده بودند و روزها پس از نماز عصر مراسمی در صحن مسجد اجرا می شد. مسجد جامع همان ارگ علیشاه فعلی می باشد.
از زبان ابن بطوطهاعلاءالدین محمد از امرای بزرگ و شریف بود. پس از ده روز راه پیمایی به شهر تبریز رسیدیم و در خارج شهر در محلی موسوم به « شام » منزل کردیم. قبرقازان پادشاه عراق در این محل است، بر سر قبر او مدرسه زیبایی با زاویه ای بنا کرده اند و در این زاویه برای صادر و وارد طعام داده می شود. غذای آنان عبارت است از نان و گوشت و حلوا و برنجی که با رغن پخته می شود (پلو)… بعد رسیدیم به مسجد جامعی که وزیر علی شاه معروف به گیلان آن را ساخته است و در بیرون آن از دست راست مدرسه ای و از دست چپ زاویه ای وجود دارد و صحن آن با سنگهای مرمر فرش گریده و دیوارها بوسیله کاشی که چیزی مانند زلیج است پوشانده شده و جوی آبی از وسط آن می گذرد و انواع درختان و موها و یاسمین در آن به عمل آورده اند. هر روز بعد از نماز عصر در صحن این مسجد سوره های یس و فتح عم را قرائت می کنند و مردم برای شرکت در این قرائت در آنجا گرد می آیند.» (همان :۴-۲۵۳)
۴-۳-۸-۱-۸ مدارس قاهره
ابن بطوطه به این نکنه پی برده بود که اگر می خواهد اسم و رسمی پیدا کند باید در زمره اهل علم جا بیفتد با توجه به اینکه خانواده او اهل علم بودند و او خود نیز مقدمات تحصیلی را در طنجه به پایان برده بود. سفر حج فرصتهای خوبی را در سر راه او قرار می داد. اسکندریه جایی بود که باب آشنایی با این جوان پرسواد را با علمای نامبردار باز کرد و از آن پس هر جا رفت کوشید تا بارجال دین و دانش نزدیک شود و خود را در زمره آنان جای دهد.در قاهره علاقه ابن بطوطه با محافل علما کاملاً روشن است از مدرسین نامدار مدارس قاهره یاد می کند.
« از جمله دانشمندان مصر شمس الدین اصفهانی بود که در علوم معقول سر آمد روزگار به شمار می آمد دیگر شرف الدین زواوی مالکی و برهان الدین بن بنت الشاذلی که در جامع صالح سمت نیابت قاضی القضاه را داشت…» (همان :۴۰)
در شهر اخمیم از شهرهای مصر ابن بطوطه از مردی به نام «خطیب» می گوید که با سنگ مدرسه ای ساخت و باز می گوید از اخمیم به شهر «هو» که شهر بزرگی است در کنار نیل رفتم و در مدرسه تقی الدین بن سراج منزل کردم و باز در جایی دیگر می گوید: «از شهر هو به قنا رفتم این شهر کوچک بازارهای خوب دارد… شهاب الدین احمد نبیره شیخ صالح عبدالرحیم قناوی رحمه الله علیه را در مدرسه سیفیه این شهر ملاقات کردم.» (همان :۷-۴۶)
در مورد مدارس می گوید:« مدارس مصر بقدری زیاد است که شماره درست آن را نمی توان گفت»(همان :۳۰)
۴-۳-۸-۱-۹ مدرسه شوشتر
پروژه های پژوهشی درباره بررسی محتوایی سفرنامه ابن بطوطه- فایل ۱۳