حمد بن سیرین، اعترافِ عبیده السلمانى (درگذشت ۷۲) را نقل مىکند که قرائت عموم مردم که بر آن هستند، همان قرائتى است که رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و اله) بر آن بودند: «القراءه الّتى عرضت على النبى (صلّى اللّه علیه و اله) .. هى القراءه الّتى یقرؤها الناس الیوم» (به نقل از معرفت، ۱۳۷۴، ج ۲، ص۱۴۷).
خلاد بن یزید (درگذشت ۲۲۰) مىگوید: به یحیى بن عبد اللّه (درگذشت ۱۷۳) گفتم: نافع قرائت دیگرى در کلمه «إذ تلقّونه» نقل مىکند، وى گفت: ما به این نقلها کارى نداریم. هر کس غیر از قرائت عموم مردم قرائت کند؛ یا باید توبه کند، یا گردن به شمشیر نهد؛ «لانه قرأ غیر قراه الناس و نحن لو وجدنا رجلا یقرأ بما لیس بین اللوحین ما کان بیننا و بینه الّا التوبه او نضرب عنقّه» (آل عصفور، ۱۴۱۰ق، ص ۱۸۰؛ معرفت، ۱۳۷۴، ج۲، ص ۱۴۷). در جاى دیگر قرائتى را که بر خلاف قرائت عموم مردم باشد، گمنام مىداند (آل عصفور، ۱۴۱۰ق، ص ۱۸۱) و نیز از ابو عمرو بصرى که یکى از قراء سبعه است، روایت مىکند: اگر کسى بر خلاف قرائت عموم مردم قرائت کند، آن قرائت گمنام است. «انّى أتهم الواحد الشّاذ اذا کان على خلاف ما جاءت به العامّه» (زرقانی، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۴۵۲؛ معرفت، ۱۳۷۴، ج ۲، ص ۱۴۸).
برخی بر این باور هستند که قرآن یک قرائت بیشتر ندارد و قرائتهاى گوناگون، خارج از حقیقت قرآن هستند و باید از آن پرهیز شود و اختلاف قرائت در قرآن یک پدیده عارضى مىباشد و مورد تأیید برهان عقل و روایات نمىباشد (احمدی، ۱۳۸۱، ص۱۰۱؛ رجبی، ۱۳۸۳،ص۴۹).
شیخ طبرسی میفرماید: آنچه از نظر امامیه جلب نظر مینماید، این است که علمای مذهب بالاتفاق و اجماعاً، قرائت قرآن را بر طبق قرائتی که بین مسلمین معروف و معلوم است، جایز دانستهاند. و از انتخاب یک قرائت به خصوص (مثلاً قرائت حفص از عاصم به تنهایی)، با اعتقاد به عدم صحت دیگر قرائتها را مکروه شمردهاند (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۱، ص۱۸). با این بیان نه تنها شیخ طبرسی رجوع به قرائتهای دیگر را جایز دانسته است؛ بلکه خود نیز در تفسیر مجمع البیان از آنها درجهت تفسیر صحیح استفاده نمودهاند. و به عبارت دیگر؛ اختلاف قرائتها در تفسیر مجمع البیان، از جایگاهی بسیار بالا برخوردار هستند.
در اینکه شیخ طبرسی وجود اختلاف قراءات را امری مسلم و انکارناپذیر میداند، شکی نیست؛ اما وی درباره تاریخچه و زمان ایجاد اختلاف قراءات نظری نداده است.
اما درباره میزان اهمیت و جایگاه علم قرائت در نزد امین الاسلام طبرسی، همین نکته کافی است که وی پس از خطبه مفصل مشتمل بر حمد و ثناى الهى و بیان عظمت علم و به ویژه علم قرآن و نیز بیان سبب تألیف مجمع البیان، مقدماتى را که مشتمل بر هفت فن است، ذکر میکند و دانستن آنها را براى ورود در شناسایى قرآن لازم میداند. که یکی از آن فنون را به شناسایی اسامی قرّاء مشهور، و دلیل سندیّت قرائتهای ایشان، و نیز انواع اختلاف قرائتها اختصاص میدهد (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۱، صص ۱۶-۲۰).
۱-۲- پیشینه اختلاف قرائتها
از جمله مسائلى که از سده نخست هجرى توجه دانشمندان علم قرائت و تفسیر را به خود جلب نمود و موجب پیدایش آراء و نظریاتى گردید، پیدایش اختلاف قرائت در عرصه کتاب الهى بود. پدیده اختلاف قرائت به عنوان واقعیتى انکارناپذیر، قرنها افکار دانشمندان علوم قرآنى و نیز قاریان را تحت تأثیر قرار داد و به نوبه خود آثار و مکاتبى در حوزه قرائت به وجود آورد که آثار آن تا عصر حاضر باقى است (معارف، ۱۳۸۳، الف، ص۱۹۱).
درباره پیشینه اختلاف قرائت نیز تا حدودی اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را مربوط به زمان رسول خدا(ص) میدانند؛ برخی مربوط به زمان خلافت ابوبکر و برخی نیز آن را مربوط به زمان خلافت عثمان و پس از آن میدانند.
برخی از قرآنپژوهان بر این باورند که قرائت رسول خدا(ص)، به دستور خدای تعالی صورت گرفته است. و اینگونه بوده است که ایشان آنچه را که از قرآن کریم، بر ایشان نازل میشد، برای اصحاب خود با وجوه متعددی از نطق و اداء قرائت میکرد. و این وجوه متعدد، از نوع وجوه اعرابیِ جایز بود که شاملِ قصر و مد، تخفیف و تثقیل، نقل و ابدال و .. میشد. بنابراین برای صحابه جایز بود که قرآن کریم را به هر وجهی از وجوهِ آن قرائت کنند. و این وجوه از قراءات، منحصر و محصور بر قراءات سبع یا قراءات عشر نمیباشد (دیب البغا، ۱۴۱۸ق، ص۱۱۵).
از آنجایی که قصر و مد، تخفیف و تثقیل، نقل و ابدال و … از انواع اختلاف لهجه محسوب میشوند؛ لذا به نظر میرسد مطلب فوق، بیانگر این نکتهی اساسی است که اختلاف لهجه، همان اختلاف قرائت و یا جزئی از آن است. و چون اختلاف لهجه در زمان پیامبر اکرم(ص) رخ داده است، پس به تبع آن، اختلاف قرائت نیز به زمان خود پیامبر اکرم(ص) نسبت داده شده است؛ در حالی که طبق تقسیم بندی شیخ طبرسی و گروهی از قرآن پژوهان همچون ابن قتیبه، ابن جزری، زرکشی، و آیت الله خویی، درباره انواع اختلاف قرائت، اختلاف لهجه نمیتواند نوعی اختلاف قرائت به حساب آید.
نیز گفته شده است که: گزارشهاى تاریخى از وجود اختلاف قراءات در زمان صحابه و تابعین و قراء سبعه و پس از آن حکایت دارد و احیاناً هرچند در موارد بسیار اندک، از قرائتهاى متعددى که از شهرت نسبى برخوردار هستند، یاد شده است؛ ولى این نقلهاى تاریخى از اعتبار کافى برخوردار نیست و نمىتوان براساس آن به وجود این قرائتها قطع پیدا کرد؛ به هر حال توقیفى بودن قرائت قرآن، مقتضاى طبیعت مسئلهی اعجاز هنرى قرآن، محور بودن کتاب آسمانى در میان مسلمانان و سخن خدا بودن قرآن است؛ افزون بر آن اهتمام بسیار زیاد پیامبر گرامى اسلام (ص) و مسلمانان به قرآن و قرائت و تلاوت و حفظ و کتابت آن نیز خود گواه واقعى بودن چنین قرائتى است و اعتقاد به خلاف آن نیازمند دلیل بسیار قوى و معتبرى است (رجبی، ۱۳۸۳، صص ۴۹و ۵۰).
حال آنکه دکتر معارف درباره پیشینه اختلاف قرائت مینویسد: پدیده اختلاف قرائت در عصر رسول خدا(ص) معنا و مفهومى نداشته و مسلمانان به همان شکل که قرآن را- در مجالس قرآن یا قرائت نماز- از رسول خدا(ص) دریافت کرده بودند، قرائت مىکردهاند. چنانکه در مسأله جمع قرآن در زمان ابو بکر نیز از اختلاف قرائت، سخن به میان نیامده است (معارف، ۱۳۸۳، (ج)، ص ۱۷۳؛ همان، ۱۳۷۷، دوره۶۳، ص۱۷). ضمن اینکه از مجموعه روایات تاریخى به دست مىآید که اختلاف قرائت قرآن، پدیدهاى متعلق به دوران خلافت عثمان است. البته برخى مانند طبرى منشأ این اختلافات را دوره ابوبکر و عمر احتمال داده اند (رامیار، ۱۳۶۹، ص۴۱۰)؛ اما به نظر مىرسد که در خلافت این دو نفر، اختلافى که موجب اضطراب در جامعه شود و به تخطئه قاریان نسبت به یکدیگر بیانجامد، در کار نبود. اما در حدود سال ۲۵ هجرى دامنه این اختلافات در بین قاریان و معلمان قرآن چنان اوج گرفت که برخى قرائت برخى دیگر را تخطئه کرده و حتى به تکفیر یکدیگر پرداختند. در اینجا بود که مقام خلافت تصمیم گرفت که اقدام سریعى در ریشهکن سازى قراءات صورت دهد (معارف، ۱۳۸۳، (ج)، ص ۱۷۸).
سیوطی به نقل از المصاحف ابن اشته آورده است: «در عهد عثمان مردم در قرائت قرآن دچار اختلاف شدند؛ به طوری که شاگردان و معلمان به پیکار و زد و خورد پرداختند. این خبر به عثمان رسید. او به مردم (مدینه) گفت: شما که در حضور من قرآن را تکذیب کرده و در قرائت آن به لغزش افتادهاید، قطعاً آنان که دورترند، میزان تکذیب و خطایشان بیشتر خواهد بود. ای اصحاب محمد(ص) جمع شوید و برای مردم مصحفی بنویسید که راهنمای آنان باشد. در اینجا بود که عدهای جمع شدند و برای مردم قرآنی نوشتند…» (سیوطی، ۱۳۸۰، ج۱، ص۲۰۹؛ طبری، ۱۹۸۷ق، ج۱، ص۲۱).
پس از جمع قرآن در دوره عثمان، اختلاف قرائت کاملاً از بین نرفت؛ گرچه اختلافات موجود به میزان قابل توجهی برطرف گردید. و در مورد قرآن وحدتی در جامعه حاکم گشت. در این مورد ابو احمد عسکری گفته است: « مردمان تا چهل و اندی قرآن را از مصاحفی تلاوت میکردندکه مطابق رسم الخط عثمانی به وجود آمده بود تا آنکه خلافت به عبدالملک رسید. در این زمان بود که اغلاط و تصحیفات – در زمینه قرآن – رو به ازدیاد نهاد و این اغلاط سراسر عراق را در برگرفت» (صبحی صالح،۱۳۶۳، ص۹۰).
لذا با توجه به اینکه پیامبر اکرم(ص) بر حفظ قرآن کریم به صورت شفاهی و کتبی در بین مسلمانان تاکید فراوان داشتهاند؛ به نظر میرسد که اختلاف قرائت نه تنها در زمان آن حضرت به وجود نیامده است؛ بلکه ایشان در ایجاد قرائتی یکسان در بین مسلمانان اهتمام داشتهاند. و لذا همان گونه که طبرسی اختلاف لهجه را از انواع اختلاف قرائت به حساب نمیآورد، نباید اختلافات لهجهای که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) وجود داشت را اختلاف قرائت به حساب آورد. ضمن اینکه در زمان خلفای سهگانه است که بحث اختلاف قراءات جدّی میشود؛ و در این میان با توجه به نقلهای تاریخی آشکار میگردد که احتمال ایجاد آن در زمان خلیفه سوم یعنی عثمان بن عفان بیشتر است.
۲-۲- جایگاه اختلاف قراءات در تفسیر مجمع البیان
از دیدگاه طبرسی در مجمع البیان، اختلاف قراءات از جایگاه بسیار مهم و بالایی برخوردار است؛ تا آنجایی که مرحوم طبرسی، در تفسیر خود، به محضِ برخورد با آیهی دارای اختلاف قرائت، ابتدا وجود اختلاف قرائت در آن را بیان میدارد و سپس به واسطهی معیارهایی، به رد یا تایید قرائتها و دلیل صحت ویا ردّ هر کدام میپردازد. و در نهایت، برخی از این اختلاف قرائتها را در برداشتهای تفسیری خود، تأثیر داده و از آنها برای تفسیرِ صحیح آیات، مدد میجوید.
نکتهی دیگری که در ضمنِ مقدمهی تفسیر مجمع البیان، از سوی مؤلف آن؛ شیخ طبرسی، گنجانده شده است؛ دربارهی اسامی قرّاء مشهور قرآن و راویان آنها در شهرهاست. که شیخ طبرسی در این قسمت به معرفی آنان پرداخته است؛ و علاوه بر اسامیای که در مقدمه ذکر شده، در متنِ تفسیر، اسامی برخی دیگر از قاریان را ذکر کرده است؛ بنابراین همین امر نیز خود دلیلی بر اهمیتِ جایگاه اختلاف قرائتها از دیدگاه امین الاسلام طبرسی محسوب میشود.
دلیل دیگری که حاکی از این است که اختلاف قرائت در تفسیر مجمع البیان، از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است، مطالبی است که در مقدمهی تفسیر مجمع البیان، ذکر گردیده است، مبنی بر اینکه مولف، دو دلیل را برای سندیت و انتخاب قرّاء مشهور قرآن که آنها را ابتداءاً معرفی نموده بود، ذکر مینماید. و اینکه به دو سبب مردم به قرائت اینان اعتماد کرده و بدانها اقتداء و پیروى نمودهاند.
و در نهایت، آنچه که شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان، بر آن تصریح نموده است؛ مبنی بر تقسیمبندی انواع اختلاف قراءات، نیز میتواند دلیلی بر لزوم و وفور توجه ایشان به بحث اختلاف قرائتها باشد.
در ادامه هرکدام از دلایل فوق که دال بر جایگاه بالای اختلاف قرائت در نزد طبرسی هستند، با مستندات و ارجاعات ذکر خواهد شد.
۱-۲-۲- دیدگاه طبرسی دربارهی قرّاء مشهور قرآن
شیخ طبرسی در مقدمه تفسیر مجمع البیان، اسامی قرّا مشهور و راویان آنها را ذکر نموده (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۱، صص۱۷ و ۱۸). و اینچنین به معرفی آنها میپردازد:
- دو نفر از قرّاء، مدنی هستند که عبارتند از:
۱- ابو جعفر یزید بن قعقاع: وی جزء هفت قارى معروف نیست. و میگویند: او بر عبد اللَّه بن عباس و بر مولایش عبد اللَّه بن عیاش بن ابى ربیعه مخزومى خواند. و آن دو بر ابىّ بن کعب خواندند. و ابىّ بن کعب بر رسول اکرم (ص)، و براى او یک روایت است.
۲- نافع بن عبد الرحمن: وی بر ابى جعفر خواند. و از او قرآن را فرا گرفت. و نیز بر شیبه بن مصاح و عبد الرحمن بن هرمز اعرج و ابن عباس خواند. و براى او سه روایت است: الف) روایت ورش که عثمان بن سعید است. ب) روایت قالون که عیسى بن مینا است. ج) روایت اسماعیل بن جعفر.
- تنها قاری مکى، عبد اللَّه بن کثیر است.
وی بر مجاهد خواند. و مجاهد بر ابن عباس. و براى او سه روایت است: الف) روایت بزّى. ب) روایت ابن فلیح ج) روایت ابى الحسین قواس. و وقتى دو قارى مکّى و مدنى با هم باشند، میگویند: «حجازى».
- قاریان کوفی عبارتند از:
۱- عاصم بن ابى النجود بهدله: عاصم که براى او دو روایت است: الف) روایت حفص بن سلیمان بزّاز. ب) روایت ابى بکر بن عیاش، و براى ابى بکر بن عیاش سه روایت است: الف) روایت ابى یوسف اعشى ب) روایت ابى صالح برجمى ج) روایت یحیى بن آدم. و براى حفص چهار روایت است: الف) روایت ابى شعیب قواس ب) روایت هبیره تمّار ج) روایت عبید بن صباح. د) روایت عمرو بن صباح.
۲- حمزه بن حبیب زیات: براى حمزه هفت روایت است: الف) روایت عجلى عبد اللَّه بن صالح ب) روایت رجاء بن عیسى ج) روایت حمّاد بن احمد د) روایت خلّاد بن خالد. ه) روایت ابى عمر دورى ر) روایت محمّد بن سعدان نحوى. ز) روایت خلف بن هشام.
۳- ابو الحسن على بن حمزه کسایى: براى او شش روایت است: الف) روایت قتیبه بن مهران ب) روایت نصیر بن یوسف نحوى ج) روایت ابى الحارث د) روایت ابى حمدون زاهد. ه) روایت حمدون بن میمون زجاج. ر) روایت ابى عمر دورى.
۴- خلف بن هشام بزاز: خلف جزء هفت قارى معروف نیست.
۵- عاصم: بر ابى عبد الرحمن السلمى و او بر على بن ابى طالب خواند. و نیز بر اعمش.
سلیمان بن مهران و او بر یحیى بن رئاب و او بر علقمه و مسروق و اسود بن یزید و آنها بر عبد اللَّه بن مسعود خواندند. و حمزه نیز بر حمران بن اعین و او بر ابى الاسود دوئلى و او بر على بن ابى طالب خواند.
کسایى بر حمزه خواند و از مشایخ حمزه ابن ابى لیلى را دیده و بر او و بر ابان بن تغلب و عیسى بن عمرو دیگران نیز خواند.
- قاریان بصری عبارتند از:
۱- ابو عمرو بن علاء: که برایش سه روایت است: الف) روایت شجاع بن ابى نصیر ب) روایت عباس بن فضل ج) روایت یزیدى یحیى بن مبارک. و براى یزیدى شش روایت است: الف) روایت ابى حمدون زاهد ب) ابى عمر دورى ج) اوقیه. د) ابى نعیم غلام شحاده. ه) ابو ایوب حناط. ر) ابى شعیب سوسى.
۲- یعقوب بن اسحاق حضرمى و ابو حاتم سهل بن محمّد سجستانى. این دو نفر از هفت قاریان معروف نیستند، و براى یعقوب سه روایت است: الف) روایت روح. ب) روایت زید. ج) روایت رویس.
وقتى اهل کوفه و بصره با هم باشند میگویند: «عراقى».
- و از اهل شام: تنها عبد اللَّه بن عامر یحصبى است. او بر مغیره بن ابى شهاب مخزومى و مغیره بر عثمان بن عفان خواند. و براى او دو روایت است: الف) روایت ابن ذکوان. ب) روایت هشام بن عمّار.
نکته مهمی که در بحث اول به چشم میآید، این است که ایشان قراءات مشهور را منحصر در هفت قرائت نمیداند؛ بلکه پا را فراتر از این گذاشته و علاوه بر قراء سبعه، اسم چهار تن دیگر را در ردیف قراء مشهور ذکر کرده و صریحاً به این نکته اشاره میکنند. چنانکه هنگام ذکر نام ابو جعفر یزید بن القعقاع مینویسند: « فأبو جعفر یزید بن القعقاع، ولیس من السبعه». و پس از ذکر نام خلف بن هشام مینویسند: «ثم خلف بن هشام البزاز، ولیس من السبعه».
ایشان دو قاری دیگر را هم در شمار قراء سبعه نمیدانند و مینویسد: «ومن البصره: یعقوب بن إسحاق الحضرمی، وأبو حاتم سهل بن محمد السجستانی، ولیسا من السبعه».
در مجموع این نکته به دست میآید که ایشان قراءات مشهور را منحصر به هفت قرائت نکرده؛ بلکه یازده نفر ذکر میکنند.
قاریان نامبرده، تمام فرصت خود را اختصاصاً به قرائت و فراگیری آن معطوف ساخته و به ضبط قرائت سخت اهتمام ورزیدند. و با پشتکار خود، به صورت دانشمندانی درآمدند که مردم به آنها اقتدا میکردند. مومنان به سوی آنان بار سفر میبستند و قرائت را از محضر آنان میآموختند. و مردم بلاد با دیدهی قبول به قرائت آنان مینگریستند. دربارهی آنها حتی میان دو نفر نیز اختلاف دیده نمیشود (راغبی، ۱۳۸۳، ش ۳۵ و۳۶، ص۳۲).
آنچه تاکنون درباره قاریان مشهور قرآن از قول شیخ طبرسی ذکر شد، مطالبی بود که در مقدمه تفسیر مجمع البیان ذکر گردیده بود؛ اما شیخ طبرسی در متن تفسیر، از قاریان دیگری نام میبرد و آنها را با الفاظِ دیگری؛ همچون، غیر مشهور، شاذ، غیر معروف، ضعیف، صاحب قرائتهای نادر و … یاد میکند. که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم. به عنوان مثال؛
- در ذیل آیه ۷۸ سوره مبارکه نساء میفرماید: روایت شده است که طلحه بن سلیمان که از قراى غیر معروف است، «یدرککم الموت» را به رفع خوانده است. این قرائت ضعیف است (طبرسی، ۱۳۶۰، ج۵، ص۲۴۷). در اینجا طبرسی، طلحه بن سلیمان را از قرای غیرمعروف معرفی نموده است.
- در ذیل آیه ۱۰۴ سوره مبارکه نساء میفرماید: از عبد الرحمن اعرج که از شواذ است، روایت شده: «ان تکونوا» به فتح الف (همان، ج۶، ص۲۵).
- در ذیل آیه ۱۱ سوره مبارکه رعد میفرماید: ابو البرهسم که صاحب قرائتهاى نادر است، «له معاقیب من بین یدیه و رقباء من خلفه یحفظونه بامر اللَّه» قرائت کرده است. یکى از علماى ادب (ابن جنى) گوید: قرائت مشهور «یحفظونه من امر اللَّه» است (همان، ج۱۳، ص۲۳).
- در ذیل آیه ۱۳ سوره مبارکه رعد میفرماید: اعرج که از قراءِ غیر مشهور است؛ «شدید المحال» به فتح میم قرائت کرده و بنا بر این از «حیله» است (همان، ج۱۳، ص۳۱).
- در ذیل آیه ۱۵ سوره مبارکه رعد میفرماید: ابى مجلز که از قراءِ غیر مشهور است «بالغدو و الاصال» را به صورت «بالغدو و الایصال» قرائت کرده است. بنا بر این کلمه «ایصال» به معناى داخل شدن در وقت عصر است (همان، ج۱۳، ص۳۱).
پژوهش های پیشین با موضوع جایگاه اختلاف قراءات و نقش آن در برداشت های ...