۳-). تعریف دین به تدین:
هر چند دین غیر از تدین است، و این دو به هم تفاوت دارند، ولی در برخی از تعاریف دین، این دو با هم یکی گرفته شده اند.[۷۹]
۴-). تعریف دین به منشا آن:
«مقصود دین، مجموعه آموزه ها و احکامی است که بنابر ادعای آورنده آن، احکام و آموزه های آن حاصل ذهن بشری نیست، بلکه به عکس منشا الهی دارد.»[۸۰]
اما ضرور است چند نکته ای برای درک بهتر مطالب بالا، تذکر داده شود و آن اینکه مراد ما از دین، در این نوشتار:
۱-): منظور از دین، دین وحیانى و الهى است، نه هر چه که نام دین بر او نهاده مىشود. توضیح مطلب آن که در یک تقسیم بندى کلىدین را به دو دسته الهى، وحیانى و بشرى تقسیم مىکنند. ادیانى که ساخته انسان است و ریشه در نیازهاى آدمى دارد و انسان به دلیل برخى نیازهاى روانى یا اجتماعى به پیروى از باورها وعقاید ورفتارهایى، کشانده شده است. دینى که بر پایه بت پرستى یا اعتقاد به نیروهاى جادویى و مانند آن، تشکیل شده است، دینى بشرى است. اما ادیان الهى و وحیانى، ادیانى هستند که ریشه در غیب دارند، پایه و اساس آنها بر وحى و پیام الهى استوار است، همچنان که ابن میثم بحرانی در تعریف دین معتقد است که: «دین در اصطلاح و عرف شرع به شرایعی گفته میشود که از جانب خداوند و به واسطه پیامبران ـ علیهم السلام ـ برای بشر آورده شده است.»[۸۱] و نقش انسان در دین، این است که انسان، نهسازنده دین، بلکه دریافت کننده پیام الهى است که باید به آناعتقاد پیدا کرده وبه محتواى وحى ملتزم شده و سلوک فردى واجتماعى خود را بر آن اساس تنظیم کند.
۲-): همین طور منظور از دین، «پیام الهی» است، و دین، بدین معنی جزو مسایل فلسفه دین، محسوب می شود، دین به معنی «دینداری» موجب دوری از مقصود این نوشتار خواهد بود. زیرا پاسخ سوال از دینداری، بستگی به این دارد که دینداری چگونه تلقی شود، آیا دینداری امری فردی است؟ که در این صورت، با مسئله روان شناختی روبرو خواهیم بود. یا اینکه دینداری، امری اجتماعی است؟ که در این فرض و تلقی با مسئله جامعه شناختی، روبرو هستیم. و شاید طبق همین اصل، تعاریف برخی از معاصرین، که دین را به «اخلاق، عقاید و احکام» تعریف کرده اند، اشکال شود که در حقیقت دین را به عناصر اصلی پیام دین، تعریف کردند که بین دین و پیام دین فرقی بسیار خواهد بود.
۳-): تفاوت بین دین با سه واژه، “تدین، منبع دینی و شریعت"، باید آشکار شود، هر چند در خیلی از موارد، تفاوتی بین اینها لحاظ نمی شود، دین، غیر از تدین به دین (ایمان) است، زیرا ایمان از احوال روحی انسان است.[۸۲] و قائم به افراد و عبارت از داشتن یک سری باورها و اعتقاد های قلبی که شدت و ضعف دارد.، و متعلق آن برای ادیان گوناگون متفاوت خواهد بود، همانطور که دین غیر از متون دینی خواهد بود و باید بینشان تمایز آشکاری برقرار کرد. چون متن دینی حالت گزارشگری از واقعیات دینی را دارد، وهمینطور با شریعت فرق دارد زیرا شریعت گاهی به احکام عملی[۸۳] اطلاق می شود، که اخص از دین است. وگاهی هم به معنای خود دین است.[۸۴]
۴-): نکته قابل توجّه اینکه، تعاریف لغوی دین در مباحث علمی و دینپژوهی، مشکلی را حل نمیکند. و همچنین در تعاریف اصطلاحی، باید هدف خود را مشخّص سازیم. اگر در صدد تعریف مشترک از تمام ادیان و مذاهب هستیم، باید توجّه داشته باشیم که ارائه تعریف مشترک و جامع و مانع که تمام مصادیق موجود را (اعمّ از ادیان آسمانی و زمینی، الهی و بشری، تحریف شده و تحریف ناشده و حقّ و باطل) شامل شود، امکانپذیر نیست و فقط میتوان بر اساس نظریه شباهت خانوادگی ویتگنشتاین، ادیان را دو به دو یا چند به چند تعریف کرد، تا به صورت موجبه جزئیّه به مشترکات آنها پی برد. هر چند این نظریه نیز خالی از اشکال نیست، ولی با داشتن چنین اشکالی، نظریه ای پذیرفته شده است و تا اکنون، نظریه ای کامل تر از آن که تمام ادیان را در بر گیرد، ارائه نشده است.[۸۵]
با توجه به آنچه که در حقیقت دین و سیری که داشت، گفته شد، مطلب مهمی که خیلی از جاها باعث بد فهمی برخی از نویسندگان شده، خلط این مبحث است که دین دارای مراتب گوناگونی است، و مشخص نکردن مرتبه بحث از دین، باعث اشکال و جواب های بیهوده در این حیطه شده، در اینجا لازم است تا مراحل و مراتب دین را هم توضیح بدهیم، هرچند برخی آن را دارای سه یا چهار مرحله می دانند ولی با اندکی دقت می توان گفت، دین دارای شش مرحله می باشد.[۸۶]
۱-): مرتبه نفس الامری و واقعی: یعنی آنچه در علم الهی و مشیّت خداوندی برای راهنمایی بشر به رستگاری وجود دارد و در لوح محفوظ به صورت حقیقتی عینی و ثابت به عنوان منبع و منشاء برای دین موجود است.
۲-): مرتبه نزول یا دین مرسل: آنچه از سوی خداوند به پیامبر(ص)، فرستاده شده است. راه معتبر در کشف این مرتبه از دین، فقط بیان پیامبر(ص) و اوصیاء او است، که در اسلام کتاب و سنت به شمار می رود، این مرتبه از مراتب دین، به علت معصوم بودن پیامبر(ص) در درک وحی و مصون بودن فرشتگان وحی از خطا و اشتباه، مطابق دین نفس الامری می باشد.
۳-): مرتبه ابلاغ شده: هرچند این مرحله با مرحله پیشیشن تفاوت چندانی ندارد، اما امکان دارد اموری به حضرت محمد(ص) با وحی غیر قرآنی و یا الهام برای امامان از راه علم لدنی داده شده باشد که تنها مختص به خود آنها باشد، و یا ممکن است برخی باقی مانده باشد، تا خود حضرت مهدی(عج) بیان کند. لذا این مرحله را جدا از مرحله سابق گرفتیم.
۴-): مرتبه دین واصل: این مرتبه از دین، شامل احکام و معارفی است، که از راه قرآن وسنت معصومین به ما رسیده است.
۵-): مرتبه دین مکشوف: این مرتبه از دین، مجموعه احکام ومعارفی است که در کتابها و رسائل ای که تفسیر قرآن و روایت ها نگارش شده.[۸۷]
۶-): مرتبه دین در مقام عمل (مرتبه نهادینه شده): بخشی از دین مکشوف، که مورد عمل واقع شده و اوضاع و احوال اجتماعی ویژه را پدید آورده و به صورت آیین درآمده، دین نهادینه است.
حال منظور ما از دین، دین مرتبه چهارم «دین واصل» است، زیرا فقط از راه قرآن و آن بخش از روایت های که به ما رسیده، می توان قلمرو دین را تعیین کرد، به عبارت دیگر باید توسط «دین واصل»، قلمرو «دین ابلاغ» شده را مشخص کرد.
بنابراین اگر بخواهیم با نگاه کلامی و فلسفی به چیستی دین بپردازیم، نه با رویکرد جامعهشناختی، روانشناختی، تعریف دین باید شامل تلقی جامع گرایانه، اصولی، منطبق بر واقعیت دین و در بردارنده گوهر ایمان و حاکی از واقعیتی پایدار و همسو با فطریات بشر و نیازهای اصیل و ریشهدار وی باشد، که بدین روی تعریف از دین، جدای از تعاریف ارائه شده، قابل ارائه و قابل فهم و درک است. تعریفی که در این نوشتار از دین منظور نظر ماست، چنین است:
دین، عبارت است از؛ «مجموعهای از دادههای قدسی، اعتقادی و بایدها و نبایدها که هماهنگی کامل با فطرت بشری و نیازهای ریشهای وی یافته و به وسیله عقل و منطق مورد حمایت قرار میگیرد و در صحنه عمل تضمین کننده سعادت مادی و معنوی بشر، در نشئه دنیوی و اخروی است».
بنابراین، دین حق، اوّلاً باید آسمانی، ثانیا دارای پیام الهی و ثالثا مصون از تحریف و خطا باشد و چنین دینی در عصر حاضر، فقط در اسلام تجلّی یافته است؛ زیرا ادیان دیگر، یا آسمانی و الهی نیستند یا از متون دینی مصون از تحریف محرومند.
در این تعریف اخیر، چند خصلت واقعی دین متجلی شده که بطور خلاصه ذکر می کنیم:
۱-): دربردارنده مجموعهای از رهیافتهای اعتقادی است.
۲-): ناظر به واقعیت امر متعالی است.
۳-): ناظر به عمل انسان است و دربردارنده عنصر تکلیف و وظیفه.
۴-): این بایدها و نبایدها در متن زندگی متدینان قرارگرفته، نه در حاشیه آن.
۵-):به حقیقت معنوی و جوهر قدسی، کمال توجه و عنایت را ورزیده است.
۶-):از نوعی انسجام وارگی برخوردار است و آموزههای این دین، در این تعریف، گسسته از هم نیستند.
۷-): قابلیت صدق دارد، یعنی قضایای آن صادق است.
۸-): مقبولیت فطری دارد و آمیخته با امر عقلانی است و از جانب منطق حمایت میشود.
۹-): در بردارنده تضمینی عالی، در درون جان مؤمنان و متدینان است.
فصل دوم:
انسان دینی یا دین انسانی
بعد از بحث مفاهیم و مبادی کلی، اینک نوبت به مطلب اصلی این نوشتار می رسد. در این فصل ابتداء به وجه نیاز انسان به دین ( انسانی بودن دین) می پردازیم و سپس از دینی بودن انسان سخن خواهیم گفت.
۲-۱-): انسان دینی:
چرائی نیاز بشر به دین (چرا باید انسان دینی باشد؟):
این سؤال، کلیدیترین و محوریترین مسأله در حیات بشری بوده است و هم اکنون نیز این سؤال با قوت، دقّت و شدت بیشتری مطرح است. در برخی از افکار و اندیشههایی که از جانب عدهای از ماتریالیستها و مخالفان ادیان در غرب مطرح شده، قضیه گرایش به دین، با ریشه کاویهای غلط و پیشساخته ذهنی و منطبق بر نوعی قضاوت خصمانه نسبت به دین، مورد تحلیل قرار گرفته، همچون وجود ترسی پایدار در انسان، جهلی عمیق نسبت به تحلیل پدیدههای عالم و یا فقر اقتصادی و…
ما در اینجا نمیخواهیم به تکرار آن امور بپردازیم، چه آنکه، آنها همه در ریشه یابی علل گرایش به دین هستند، که هرگز جنبه واقعی ندارد. ما در این بررسی میخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که چرا باید بشر به دینی ایمان بیاورد و اصولاً بشر برای برآورده شدن کدام نیازش به دین رجوع می کند. این سؤال هم میتواند از درون جان انسانها برخاسته باشد و هم میتواند از ناحیه خود دین به آن پرداخته شده باشد. ما سؤال را از هر دو منظر پاسخ میدهیم، یعنی از دین بحث میکنیم که بشر چه نیازی به آن دارد و اصولا محدوده دین در برآوردن نیازهای بشر تا به کجاست؟(قلمرو دین)، و همچنین محدوده نیازهای بشر تا به کجاست؟(قلمرو انسان)، و البته؛ قبل از این سوال، بحث خواهیم کرد که نیازهای انسان در چیست؟ راه شناخت نیاز های واقعی از غیر واقعی در چیست؟ دین در برآوردن کدام نیاز بشری بی بدیل و بی رقیب است؟
۲-۱-۱-): قلمرو انسان:
یکی از مباحث بنیادین در ارائه نظامهای اجتماعی اسلام، ارائه معیاری برای تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب است. هرچند بنا به دلایلی در علوم انسانی متعارف انگیزهای برای ارائه چنین معیاری وجود ندارد، اما ما مسلمانان معتقدیم نیازهای واقعی مادی انسان خیلی کمتر از آن مقداری است که انسانها درصدد تأمین آن هستند. قبل از ورود به بحث گستره شناسی و قلمرو یابی لازم است معیاری دقیق برای شناخت نیازهای انسان ارائه دهیم.
این سؤال که «معیار تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب چیست؟» با رویکردهای گوناگون قابل بررسی است. اینکه دین اسلام نیز درباره این معیار حرفی برای گفتن دارد یا نه، سؤالی جدّی و قابل تأمل است. برای بررسی این معیار باید به منابع دین اسلام به ویژه قرآن کریم رجوع کرد تا معلوم گردد دین اسلام چه معیاری برای تشخیص نیازهای واقعی از نیازهای کاذب ارائه میدهد.
در این راستا ابتدا مفاهیم و دیدگاههایی که در منابع غربی و دانش بشری در رابطه با موضوع نوشتار مطرح است، مورد بررسی قرار میگیرد و پس از تحصیل پیشینه ذهنی کافی آنگاه مفاهیم و مطالب متناسب با موضوع از منابع اسلامی استخراج میشود.
از آنجا که محور بحث، «نیازهای انسان» است. ارائه هرگونه معیاری که متضمن تشخیص صحیح نیازهای واقعی از نیازهای کاذب باشد همانگونه که در فصل پیشین گفته شد، بدون شناخت خود انسان میسّر نخواهد بود. بررسی ماهیت، گرایشها و بینشها و استعدادهای انسان یک نیاز بسیاری جدّی است، از آنجا که معیارهای ارائه شده مبتنی بر انسانشناسی ناقص و یک بعدی ـ مادی مبتنی بر غریزه ـ میباشد، از دیدگاه اسلام نمیتواند مبین یک معیار صحیح باشد، که انسانشناسی آن کامل و مبتنی بر فطرت و غریزه هر دو میباشد، لذا بررسی مجدد و ارائه معیار واقعبینانه ضرورت مییابد. بر همین اساس ما در این نوشتار پس از بیان مبانی لازم معیار فوق را از دیدگاه اسلام ارائه میدهیم.
یکی از مسائل مهم در ارائه معیار تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب، تعیین اهداف خلقت انسان است. که در سطور قبل توضیح داده شد که هدف خلقت انسان نیل به مقام خلافت اللهی است، تعیین این اهداف، با توجه به شناخت استعدادهای انسان امکانپذیر خواهد بود.
۲-۱-۱-۱-): منابع شناخت استعداهای انسان:
منابعی که در شناخت این استعدادها مؤثرند؛ دو دستهاند: «علم و دین». هریک از این دو منبع میتواند، مبنایی برای گزینش و انتخاب اهداف انسان و رفع نیازها و پرورش استعدادهای انسان باشد. شناخت استعدادها و نیازهای آدمی و تمام شؤون وجودی او مستلزم بهرهگیری از هر دو منبع است و تمسّک به یکی از آنها نمیتواند پاسخگوی تمام نیازهای انسان باشد. بدین لحاظ استحکام بنیانهای این معیار در صورتی حاصل میشود که به تمام جنبهه ای وجودی انسان توجه شود و از هر دو منبع به تناسب برای رفع نیازها و پرورش استعدادها و ارائه اهداف خلقت انسان استفاده گردد.
الف-): علم؛ علم با توجه به ابزار و نگرش خاص خود در کشف روابط دقیق بین جزئیات امور صرفا میتواند به مرتبهای از نیازها و استعدادهای انسان بپردازد که در سطحی جزئی قرار گرفته و جنبه فیزیولوژیکی داشته باشد. زیرا علم با مرزهای تجربه محصور شده است و مسائلی همچون هستیشناسی، ارزششناسی، انسانشناسی ومعرفتشناسی که نقش اساسی در شناخت نیازهای واقعی و استعدادهای اصیل انسان ایفا میکنند از قلمرو آن بیرون است. در حالی که برای تعیین اهداف نهایی انسان لازم است، از این شناختها بهره گرفت .البته پرورش استعدادها و تأمین نیازهای فیزیولوژیکی به وسیله یافتههای علمی، شرط ارتقاء به مراتب بالاتر و رفع نیازهای مهمتر و پرورش استعدادهای عالیتر به کمک دین است.
ب-): دین؛ دین میکوشد تا با ارائه چهارچوبی مشخص، درباره انسان و جهان، افراد را در درک صحیح از آن دو و تنظیم اعمال و رفتارشان یاری دهد. دین اساسیترین نقش را در تدوین اهداف خلقت انسان ایفا میکند. دین با ارائه نظام مشخصی که برگرفته از نحوه نگرش وی نسبت به جهان، انسان و نیازها و استعدادهای اوست درصدد تبیین اهداف خلقت انسان است.
۲-۱-۱-۲-): تعیین معیار نیاز های واقعی از غیر واقعی:
پژوهش های کارشناسی ارشد درباره : بررسی و تحلیل دو نظریه انسان دینی و دین ...