مجله علمی، خبری و آموزشی

خانهموضوعاتآرشیوهاآخرین نظرات
دانلود مطالب پژوهشی درباره چگونگی مواجهه امیرالمؤمنین با تخلّفات کارگزاران۹۲- فایل ۸
ارسال شده در 17 آبان 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

۲ـ در برخی از منابع آمده است که حضرت امیر۷ در سال ۳۷ هجری سهل بن حنیف را به کارگزاری فارس فرستاده است اما اهل فارس مانع وی شده و او را اخراج کرده‌اند و پس از آن حضرت امیر۷، زیاد بن ابیه را فرستاده است و شورش فارس را سرکوب کرده است. اما به علّت ماجرا اشاره‌ای نکرده‌اند.[۷۷]
۳ـ در برخی از منابع آمده است که بعد از کشته شدن ابن حضرمی در بصره[۷۸]، مردم فارس، سهل بن حنیف را که حاکم آنها بود اخراج کردند و حضرت امیر۷ در سال ۳۹، زیاد بن ابیه را به آن منطقه فرستاد و شورش آنها را سرکوب کرد.[۷۹]
۴ـ در برخی از منابع آمده است که بعد از جنگ نهروان (سال ۳۸)[۸۰] و کشته شدن خوارج به دست حضرت امیر۷، مردم فارس شورش کردند و سهل بن حنیف را که حاکم آنها بود اخراج کردند و لذا حضرت، زیاد بن ابیه را فرستاد و شورش آنها را سرکوب کرد.[۸۱]
۵ـ در برخی از منابع آمده است که سال ۳۸ هجری و در ماجرای قیام خرّیت بن راشد، مردم فارس شورش کردند و سهل بن حنیف را که حاکم آنها بود اخراج کردند و لذا حضرت امیر۷ زیاد بن ابیه را فرستاد و شورش آنها را سرکوب کرد.[۸۲]
در این میان، گزارشاتی که امارت سهل بن حنیف بر منطقه‌ی فارس را در سال ۳۹ هجری ذکر کرده‌اند قطعاً صحیح نیست؛ زیرا وفات سهل بن حنیف به قولی سال ۳۷ هجری ذکر شده است؛[۸۳] امّا اکثر منابع، وفات وی را سال ۳۸ هجری ذکر کرده‌اند.[۸۴]
۲ـ عبدالله بن عبّاس : فرماندار فارس.[۸۵]
۳ـ زیاد بن ابیه : فرماندار فارس.[۸۶]
نامهای زیاد بن سمیه،[۸۷] زیاد بن عبید،[۸۸] زیاد بن اُمّه[۸۹] و زیاد بن أبی سفیان[۹۰] نیز برای او گفته شده است.
دانلود پروژه
۴ـ عمر بن ابی سلمه : فرماندار فارس.[۹۱]
۵ـ قرظه بن کعب : فرماندار فارس.[۹۲]
۲.۱.۱.۵. فرماندار إصْطَخْر[۹۳]
۱ـ منذر بن جارود : فرماندار إصطخر.[۹۴]
۲.۱.۱.۶. فرمانداران بصره
۱ـ عثمان بن حنیف : فرماندار بصره.[۹۵]
۲ـ عبدالله بن عبّاس : فرماندار بصره.[۹۶]
۳ـ ابوالاسود الدؤلی[۹۷] : فرماندار بصره.[۹۸] (جانشین عبدالله بن عبّاس در بصره).[۹۹]
همچنین أبوالأسود الدولی،[۱۰۰] الدئلی[۱۰۱] و الدیلی[۱۰۲] (به ضمّ دال و کسر یاء)[۱۰۳] نیز ذکر شده است.
در نام او[۱۰۴] و نیز نام پدرش[۱۰۵] اختلاف وجود دارد، امّا بنا بر مشهور،[۱۰۶] نام او ظالم بن عمرو[۱۰۷] بن سفیان[۱۰۸] است. همچنین، نامهای ظالم بن ظالم،[۱۰۹] عمرو بن ظالم[۱۱۰] بن سفیان،[۱۱۱] سارق بن ظالم،[۱۱۲] ظالم بن سارق،[۱۱۳] عمرو بن سفیان،[۱۱۴] و برخی نامهای دیگر برای او ذکر شده است.
۴ـ زیاد بن ابیه : جانشین عبدالله بن عباس در بصره.[۱۱۵]
۵ـ سهل بن حنیف : فرماندار بصره بعد از جنگ جمل (به نقل اصابه).[۱۱۶]
۶ـ سمره بن جندب
در البدایه و النهایه آمده است، هنگامی که در سال ۳۶ هجری با حضرت امیر۷ بیعت شد و کارگزاران خود را به مناطق مختلف اعزام کرد، «سمره بن جندب» را به کارگزاری بصره منصوب کرد.[۱۱۷]
۲.۱.۱.۷. فرمانداران کوفه
۱ـ ابو موسی اشعری : نام او عبدالله بن قیس است.[۱۱۸]
وی از طرف عثمان، حاکم کوفه بوده است.[۱۱۹] امیرالمؤمنین۷ به پیشنهاد مالک اشتر، تا مدّتی او را از امارت کوفه برکنار نکرد.[۱۲۰]
۲ـ عقبه بن عمرو انصاری : جانشین امیرالمؤمنین۷ در کوفه، در جنگ صفّین.[۱۲۱]
عقبه بن عمرو، به أبومسعود[۱۲۲] بدری[۱۲۳] و یا ابومسعود انصاری،[۱۲۴] معروف و مشهور می‌باشد.[۱۲۵]
۳ـ هانئ بن هوذه نخعی : جانشین امیرالمؤمنین۷ در کوفه، در جنگ نهروان.[۱۲۶]
۴ـ قرظه بن کعب (قرضه بن کعب)[۱۲۷] : فرماندار کوفه.[۱۲۸]
۵ـ عماره بن شهاب ثوری : فرماندار کوفه.[۱۲۹] از ورود وی به کوفه جلوگیری شد و لذا به نزد امیرالمؤمنین۷ برگشت.[۱۳۰] در الثقات، به جای «عماره بن شهاب»، «عماره بن حسان بن شهاب» ذکر شده است.[۱۳۱] در مآثر الانافه نیز آمده است که «عمار بن حسان» از طرف امیرالمؤمنین۷ فرماندار کوفه بوده است.[۱۳۲]
۶ـ عثمان بن حنیف
در مستدرکات علم رجال الحدیث آمده است که عثمان بن حنیف قبل از جنگ جمل فرماندار بصره بود و بعد از جمل، حضرت امیر۷ او را به سِمَت فرمانداری کوفه منصوب کرد.[۱۳۳]
۲.۱.۱.۸. فرمانداران بهقباذات[۱۳۴]
۱ـ قرظه بن کعب : فرماندار بهقباذات.[۱۳۵]
۲ـ مالک بن کعب ارحبی : فرماندار بهقباذات.[۱۳۶]
۳ـ یزید بن رویم شیبانی : کارگزار باروسما و نهر ملک.[۱۳۷]
۲.۱.۱.۹. فرمانداران یمن، جَنَد[۱۳۸] و صَنْعا[۱۳۹]
۱ـ حبیب بن منتجب : فرماندار یمن. (از کارگزاران عثمان بوده است و امیرالمؤمنین۷ او را ابقا کرد).[۱۴۰]
۲ـ سعید بن نمران : فرماندار جند[۱۴۱] (یمن).[۱۴۲]
۳ـ عبیدالله بن عباس : فرماندار صنعا[۱۴۳] (یمن).[۱۴۴]
۴ـ سیعد (سعد) [۱۴۵] بن سعد بن عباده الأنصاری : فرماندار یمن.[۱۴۶]
۵ـ عبد الله بن عبد المدان حارثی
در جریان حمله‌ی بسر بن ارطات به یمن، و فرار عبیدالله بن عباس (فرماندار یمن)، حضرت امیر۷ عبد الله بن عبدالمدان حارثی را به جانشینی ابن عباس منصوب کرد امّا توسّط بسر، به شهادت رسید.[۱۴۷]
۲.۱.۱.۱۰. فرماندار نهروان[۱۴۸]
۱ـ عبدالله بن خباب
در برخی از منابع آمده است که حضرت امیر۷ عبدالله بن خباب را به امارت منطقه‌ی نهروان فرستاد امّا خوارج، وی را به شهادت رساندند.[۱۴۹]
۲.۱.۱.۱۱. فرماندار فرات[۱۵۰]
۱ـ عَبیده السلمانی : فرماندار فرات. (به نقل بلاذری).[۱۵۱]
نام او عبیده بن عمرو السلمانی[۱۵۲] و بنا بر قولی عبیده بن قیس السلمانی[۱۵۳] و بنا بر قولی عبیده بن قیس بن عمرو السلمانی می‌باشد.[۱۵۴]
۲.۱.۱.۱۲. فرمانداران قزوین
۱ـ ربیع بن خثیم : فرماندار قزوین.[۱۵۵]
در برخی از منابع تاریخی آمده است که ربیع بن خثیم کارگزار حضرت امیر۷ در محدوده‌ی ری[۱۵۶] و قزوین[۱۵۷] بوده است.
به نقل نصر بن مزاحم، در ماجرای جنگ صفین گروهی از یاران عبداللّه بن مسعود ـ که ۴۰۰ نفر بودند ـ و در میان آنها ربیع بن خثیم نیز بود به حضرت امیر۷ گفتند ما در این جنگ شک داریم؛ در حالی که به فضل تو اعتقاد داریم و می‌دانیم که نه ما و نه شما و نه دیگر مسلمانان، از وجود افرادی که با دشمنان برون مرزی پیکار کنند بی‏نیاز نیستیم لذا می‌خواهیم که ما را به برخی از مناطق بفرستی که در آنجا باشیم و در دفاع از مردم آن مناطق بجنگیم. حضرت امیر۷ نیز آنها را به فرماندهی ربیع بن خثیم به مرز ری[۱۵۸] و قزوین[۱۵۹] فرستاد و اوّلین پرچم جهاد که حضرت امیر۷ در کوفه بست، پرچم ربیع بن خثیم بود.[۱۶۰]

نظر دهید »
منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله ارزیابی نظام مدیریت عملکرد در سطح کارمندان حوزه ستادی ...
ارسال شده در 17 آبان 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

شکل ۷-۲ ماتریس عملکرد
۳-۱۲-۳-۲) مدل نتایج و تعیین کننده ها (۱۹۹۱)
یکی از مدل هایی که مشکل ماتریس عملکرد را مرتفع می سازد ، چارچوب «نتایج و تعیین کننده ها» است. این چارچوب بر این فرض استوار است که دو نوع شاخص عملکرد پایه ، در هر سازمانی وجود دارد. شاخصهایی که به نتایج مربوط می شوند و آنهایی که بر تعیین کننده های نتایج تمرکز دارند. دلیل این جداسازی و تفکیک بین شاخصها ، نشان دادن این واقعیت است که نتایج به دست آمده، تابعی از عملکرد گذشته کسب و کار بوده و با توجه به تعیین کننده های خاص حاصل می گردند. به بیان دیگر، نتایج از نوع شاخصهای تاخیردار (LAGGING INDICATOR) هستند در حالی که تعیین کننده ها شاخصهای اساسی و پیشرو هستند. شاخصهای مربوط به تدریج شامل عملکرد مالی و رقابت بوده و شاخصهای مربوط به تعیین کننده ها عبارتنداز: کیفیت، قابلیت انعطاف، بکارگیری منابع و نوآوری. (کریمی، ۱۳۸۵)
۴-۱۳-۳-۲) هرم عملکرد (۱۹۹۱)
یکی از نیازهای هر سیستم ارزیابی عملکرد وجود یک رابطه شفاف بین شاخصهای عملکرد در سطوح سلسله مراتبی مختلف سازمان است ، به گونه ای که هر یک از واحدها در جهت رسیدن به اهداف یکسان تلاش کنند. یکی از مدل هایی که چگونگی ایجاد این رابطه را در بر می گیرد مدل هرم عملکرد است. هدف هرم عملکرد ایجاد ارتباط بین استراتژی سازمان و عملیات آن است. همانگونه که در شکل ۸-۲ مشاهده می شود ، این سیستم ارزیابی عملکرد شامل چهار سطح از اهداف است که بیان کننده اثربخشی سازمان (سمت چپ هرم) و کارایی داخلی آن (سمت راست هرم) است.
شکل۸-۲٫ هرم عملکرد (کریمی، ۱۳۸۵)
در واقع این چارچوب تفاوت بین شاخصهایی را که به گروه های خارج سازمان توجه دارند (مانند رضایت مشتریان، کیفیت و تحویل به موقع) و شاخصهای داخلی کسب و کار (نظیر بهره وری، سیکل زمانی و اتلافات) آشکار می سازد.
ایجاد یک هرم عملکرد سازمانی با تعریف چشم انداز سازمان در سطح اول آغاز می شود که پس از آن به اهداف واحدهای کسب و کار تبدیل می شود. در سطح دوم ، واحدهای کسب و کار به تنظیم اهداف کوتاه مدتی نظیر سودآوری و جریان نقدی و اهداف بلند مدتی نظیر رشد و بهبود وضعیت بازار می پردازند( مالی و بازار). سیستم های عملیاتی کسب و کار ، پل ارتباطی بین شاخصهای سطوح بالا و شاخصهای عملیاتی روزمره هستند ( رضایت مشتریان، انعطاف پذیری و بهره‌وری). در نهایت چهار شاخص کلیدی عملکرد (کیفیت، تحویل، سیکل کاری و اتلافها) در واحدها و مراکز کاری و به شکل روزانه استفاده می شوند.
مهمترین نقطه قوت هرم عملکرد تلاش آن برای یکپارچه سازی اهداف سازمان با شاخص های عملکرد عملیاتی است. اما این رویکرد هیچ مکانیسمی برای شناسایی شاخصهای کلیدی عملکرد ارائه نمی دهد و همچنین مفهوم بهبود مستمر در این مدل وجود ندارد.
دانلود پایان نامه
۵-۱۳-۳-۲) کارت امتیازدهی متوازن (۱۹۹۲)
یکی از مشهورترین و شناخته شده ترین مدل های سیستم ارزیابی عملکرد مدل “کارت امتیازدهی متوازن"(BALANCED SCORECARD) است که توسط «کاپلن و نورتن» در سال ۱۹۹۲ ایجاد و سپس گسترش و بهبود یافته است. این مدل پیشنهاد می‌کند که به منظور ارزیابی عملکرد هر سازمانی بایستی از یک سری شاخصهای متوازن استفاده کرد تا از این طریق مدیران عالی بتوانند یک نگاه کلی از چهار جنبه مهم سازمانی داشته باشند. این جنبه های مختلف ، پاسخگویی به چهار سوال اساسی زیر را امکان پذیر می سازد.
نگاه ها به سهامداران چگونه است؟ (جنبه مالی)
در چه زمینه هایی بایستی خوب عمل کنیم؟ (جنبه داخلی کسب و کار)
نگاه مشتریان به ما چگونه است؟ (جنبه مشتری)
چگونه می توانیم به بهبود و خلق ارزش ادامه دهیم؟ (جنبه یادگیری و نوآوری)
کارت امتیازدهی متوازن شاخصهای مالی را که نشان دهنده نتایج فعالیتهای گذشته است در بر می گیرد و علاوه بر آن با در نظر گرفتن شاخصهای غیر مالی که به عنوان پیش نیازها و محرک عملکرد مالی آینده هستند آنها را کامل می کند. “کاپلن و نورتن” معتقدند که با کسب اطلاع از این چهار جنبه ، مشکل افزایش و انباشت اطلاعات از طریق محدود کردن شاخصها ی مورد استفاده از بین می رود. همچنین مدیران مجبور خواهند شد تا تنها بر روی تعداد محدودی از شاخصهای حیاتی و بحرانی تمرکز داشته باشند. به علاوه استفاده از چندین جنبه مختلف عملکرد ، از بهینه سازی بخشی جلوگیری می کند.
مهمترین نقطه ضعف این رویکرد آن است که به منظور ارائه تصویری کلی از عملکرد به مدیران عالی سازمان طراحی شده است. بنابراین، نه تنها به سطوح عملیاتی سازمان نمی پردازد بلکه حتی این قابلیت را نیز ندارد. همچنین چارچوب کارت امتیازدهی متوازن به عنوان ابزاری کنترلی و نظارتی ایجاد شده است و به بهبود توجه ای ندارد.
اگرچه کارت امتیازدهی متوازن چارچوب ارزشمندی است که نواحی مهم و حساس را برای ارزیابی ارائه می کند ، اما در مورد اینکه چگونه می توان شاخصهای مناسب را پس از شناسایی معرفی کرد و در نهایت در جهت مدیریت سازمان به کار برد، حرفی به میان نمی آورد. همچنین این مدل به جنبه رقبا هیچگونه توجهی نمی کند و خواسته های تمامی ذی نفعان سازمان را در نظر نمی گیرد.
۶-۱۳-۳-۲) فرایند کسب و کار (۱۹۹۶(
چارچوبهای توضیح داده شده تا بدین جا سلسله مراتبی - مدار هستند. چارچوبهای دیگری نیز وجود دارند که مدیران را تشویق می کنند تا به جریانات افقی مواد و اطلاعات در بین سازمان توجه بیشتری کنند. برای مثال می توان «فرایندهای کسب و کار» را نام برد که توسط «براون» در سال ۱۹۹۶ پیشنهاد شده است.
این چارچوب بسیار مناسب و کاربردی است چرا که تفاوت بین شاخصهای ورودی، فرایند، خروجی و نتایج را برجسته کرده است. «براون» برای تشریح مدل خود از مثال «پختن کیک» استفاده کرده است. در این مثال، شاخصهای ورودی عبارتند از: میزان آرد و کیفیت تخم مرغها و… ، شاخصهای فرایند نیز بر روی مواردی همچون دمای اجاق و مدت زمان پخت تمرکز دارند. شاخصهای خروجی مواردی همچون کیفیت کیک را شامل شده و شاخصهای نتایج مواردی همچون رضایت مصرف کننده آن را در بر می گیرد. براساس این مدل در یک سازمان ورودیها، فرایند، خروجی ها و نتایج برای تعیین شاخصها و ارزیابی عملکرد عبارتند از:
- ورودیها: کارمندان ماهر و باانگیزه، نیازهای مشتریان، موادخام، سرمایه و…
- سیستم پردازش: گواهی محصولات، تولید محصولات، تحویل محصولات و…
- خروجی ها: محصولات، خدمات، نتایج مالی و…
- نتایج: برطرف کردن نیازهای مشتریان، جلب رضایت مشتریان و…
لذا به منظور ارزیابی عملکرد سازمان بایستی شاخصهای مناسب باتوجه به نواحی توضیح داده شده در بالا استخراج شود.
اگرچه این مدل از نظر مفهومی مورد پذیرش است و بدون شک روشی مفید برای تشریح تفاوت بین شاخصهای ورودی ، فرایند، خروجی و نتایج است اما این مدل در یک سر پیوستاری قرار گرفته است که از چارچوبهای متمرکز بر سلسله مراتب تا چارچوبهای فرایندی کشیده شده است ، به عبارت دیگر، در این مدل سلسله مراتب به کلی نادیده گرفته شده است.
۷-۱۲-۳-۲) تحلیل ذی نفعان (۲۰۰۱(
طراحی سیستم ارزیابی عملکرد با شناخت اهداف و استراتژی های سازمان شروع می شود و به همین دلیل است که کارت امتیازدهی متوازن طراحی سیستم ارزیابی عملکرد را با این سوال شروع می کند که : «خواسته های سهامداران ما چیست؟» . در واقع مدل کارت امتیازدهی متوازن به طور ضمنی فرض می کند که تنها سهامداران هستند که بر اهداف سازمان اثر گذارند و دیگر ذی‌نفعان در تعیین اهداف نقشی ندارند. به بیان دیگر، این مدل تاثیر دیگر ذی نفعان بر سازمان را نادیده گرفته است. بی توجهی به تفاوتهای اثرگذاری ذی نفعان مختلف در محیطهای مختلف یکی از دلایل اساسی عدم موفقیت برخی شرکتهای بزرگ در استفاده از این مدل است. مدل تحلیل ذی نفعانی که توسط دکتر «لی» ارائه گردیده در نمودار ۹-۲ نشان داده شده است. در این مدل ذی نفعان به دو گروه دسته بندی می شوند: ذی نفعان کلیدی و غیر کلیدی. ذی نفعان کلیدی بر سازمان کنترل مستقیم دارند و خواسته های آنها در اهداف سازمان متبلور می شود (مانند سهامداران) و ذی نفعان غیر کلیدی از مکانیسمهای خارجی نظیر بازار و فرهنگ برای حفظ منافع خود استفاده می کنند و در هدفگذاری اثرگذار نیستند(مانند مشتریان). اهداف سازمان نمایانگر انتظارات و تمایلات ذی نفعان کلیدی است و ذی نفعان کلیدی تمام قدرت را از طریق ساختار حاکمیت سازمان برای هدفگذاری اعمال می کنند و ذی نفعان غیر کلیدی چندان در هدفگذاری قدرتمند نیستند و در عوض از طریق مکانیسم‌های خارجی بر روی استراتژی های سازمان اثر گذارند واز این طریق چگونگی رسیدن به اهداف با توجه به محیط خارجی را مشخص می کنند. لذا سیستم ارزیابی عملکرد از استراتژی ها شروع شده و به عنوان پلی بین رفتار مدیران و انتظارات ذی نفعان عمل می کند.
شکل ۹-۲٫ مدل تحلیل ذینفعان (کریمی، ۱۳۸۵)
۸-۱۳-۳-۲) مدل تعالی سازمان (۱۹۹۲)
یکی دیگر از چارچوبهای اندازه گیری شناخته شده که بصورت گسترده ای مورد استفاده قرار می گیرد مدل تعالی سازمان (EFQM) است. این چارچوب شامل دو دسته عوامل جدا از هم است که به صورت کلی به «توانمندسازها» و «نتایج» تقسیم می شوند. توانمندسازها عبارتند از: رهبری، کارمندان، سیاستها و استراتژی ها، منابع و ذی نفعان و فرایندها. همچنین نتایج عبارتند از: نتایج حاصل از افراد، نتایج حاصل از مشتریان، نتایج حاصل از جامعه و نتایج کلیدی عملکرد. تئوری سازنده و پشتیبان این چهارچوب است که توانمندسازها مانند اهرمهایی هستند که مدیران می توانند از آن برای رسیدن سریعتر به نتایج آتی استفاده کنند.
یکی از نقاط ضعف این مدل مشکل عملیاتی کردن آن است، چرا که عبارتها و مفاهیم به کار رفته در این مدل به قدری کلی است که به گونه های مختلفی می توانند تفسیر شوند و هر سازمانی قادر خواهد بود با این سرعنوانها ، شاخصهای ارزیابی متفاوتی را ایجاد کند.
۹-۱۳-۳-۲) چارچوب مدوری و استیپل (۲۰۰۰ )
این مدل یکی از چارچوبهای جامع و یکپارچه برای ممیزی و ارتقای سیستم های ارزیابی عملکرد است. این رویکرد شامل شش مرحله به هم مرتبط است که در نمودار ۱۰-۲ نشان داده شده است. مانند اغلب چارچوبهای دیگر نقطه آغاز این مدل نیز تعریف استراتژی سازمان و عوامل موفقیت آن است( گام۱). در گام بعدی الزامات استراتژیک سازمان با شش اولویت رقابتی که عبارتند از کیفیت، هزینه، انعطاف پذیری، زمان، تحویل به موقع و رشد آینده مطابقت داده می شوند. سپس انتخاب شاخصهای مناسب با بهره گرفتن از یک چک لیست که شامل ۱۰۵ شاخص با تعاریف کامل است آغاز می شود (گام ۳). بعد ازآن سیستم ارزیابی عملکرد موجود ممیزی می شود تا شاخصهای مورد استفاده فعلی شرکت شناسایی شوند(گام۴). در گام بعد ، به چگونگی به کارگیری واقعی شاخصها پرداخته می شود و هر شاخص با هشت جزء تشریح می شود که عبارتند از :عنوان، هدف، الگو، معادله، دفعات، منبع اطلاعات، مسئولیت و بهبود (گام۵). مرحله آخر به بازنگریهای دوره ای سیستم ارزیابی عملکرد شرکت می پردازد (گام۶).
نمودار ۱۰- ۲٫ روش ممیزی و ارتقاء نظام ارزیابی عملکرد
برعکس بسیاری از چارچوبهای دیگر، این مدل فراتر از راهنماییهای ساده بوده و می تواند توسط کاربران ارزیابی عملکرد ، در عمل مورد استفاده قرار گیرد. مهمترین مزیت این مدل آن است که می تواند هم به عنوان ابزاری برای طراحی سیستم ارزیابی عملکرد و هم برای ارتقای سیستم موجود به کار رود. همچنین در این مدل تعریفی منحصر به فرد از چگونگی درک شاخصهای عملکرد آمده است. اما محدودیت اصلی این مدل در گام دوم رخ می دهد که شبکه ارزیابی تنها از شش اولویت رقابتی تشکیل شده است. چرا که همانگونه که در مدل های دیگر نشان داده شد، شاخصهای عملکرد باید به مقولات مختلف دیگری نیز توجه کنند. (همان منبع)
۱۴-۳-۲) خطاهای بالقوه در نظام‌های ارزیابی عملکرد
چندین خطای معمول در ارزیابی‌های عملکرد شناسایی شده است. از جمله دلایلی که به بروز این خطاها در ارزیابی‌های عملکرد می‌ انجامد می‌توان به: طراحی ضعیف سیستم ارزیابی، بکارگیری ملاک‌های ارزیابی ضعیف، بکارگیری تکنیکهای پر زحمت و طاقت فرسا و موقعی که به شکل درآوردن سیستم مهمتر از جوهر و اصل ارزیابی عملکرد است ،اشاره کرد. خطاهای شناسایی شده بالقوه در سیستم‌های ارزشیابی عملکرد شامل : ۱- استانداردهای ارزیابی[۲۹]، ۲- اثرهاله‌ای، [۳۰] ۳- آسانگیری یا خشنونت[۳۱]، ۴- گرایش به مرکز، [۳۲] ۵- تازگی رویدادها[۳۳]، ۶- برابر کردن یا مقابله[۳۴] و ۷- جهت‌گیری شخصی (شبیه به من یا تصور قالبی) [۳۵] می‌باشد . در ادامه برخی از مهمترین خطاها توضیح داده شده است.
۱- استانداردهای ارزیابی: این مشکل هنگامی رخ می‌دهد که تفاوتهای ادراکی در معنی و مفهوم کلمات بکار گرفته شده در ارزشیابی کارکنان وجود داشته باشد. بنابراین، خوب، دقیق، ارضاء کننده و عالی ممکن است برای ارزیابان متعدد معانی متفاوتی داشته باشد.
۲- اثر هاله‌ای: عقیده بر این است که خطای اثر هاله‌ای در درجه‌بندی کارکنان مسئله عمده‌ای در ارزیابی عملکرد است. خطای هاله‌ای موقعی اتفاق می‌افتد که ارزیابی چندین بعد از عملکرد فرد به یک ارزیاب واگذار می‌شود و ارزیاب براساس احساس و عقیده کلی خودش به ارزیابی می‌پردازد. این خطا هم در جنبه منفی و هم مثبت می‌تواند اتفاق بیفتد به این معنی که احساس اولیه می‌تواند دلیل ارزیابی‌های بسیار خوب یا بسیار بد باشد.
۳- آسان گیری یا سخت‌گیری: ارزیابی عملکرد نیازمند اینست که ارزیاب بطور عینی به نتیجه‌گیری در خصوص عملکرد بپردازد. عینی بودن برای هر شخصی مشکل است. ارزیابان ، هنگامی که بطور عینی به افراد زیردست خود می‌نگرند ، عینک‌های رنگی خاص خود را دارند. در نتیجه خطای ارزیابی آسان گیری یا سخت گیری ممکن است در ارزشیابی افراد زیردستشان اتفاق افتد.
۴- گرایش به مرکز: این خطا موقعی اتفاق می‌افتد که ارزیاب در استفاده از نمره‌های بالا یا پایین اجتناب کند و نمره‌های میانه را مدنظر قرار دهد. بطور مثال، نمره ۴ را برای مقیاس ۱ تا ۷ مدنظر قرار می‌دهد. این نوع میانه‌ای ارزیابی کردن اغلب بی‌فایده است و تمایز بین افراد زیردست را مدنظر قرار نمی‌دهد.
۵- تازگی رویدادها: یکی از مشکلات سیستم‌های ارزیابی چهارچوب زمانی رفتار ارزیابی شده است. ارزیابان اغلب رفتارهای گذشته را نسبت به رفتار در حال حاضر کارمند فراموش می‌کنند. لذا افراد براساس نتایج رفتار چند هفته گذشته خود ارزیابی می‌شوند نه میانگین رفتار ۶ ماهه خود.
۶- خطای برابر کردن یا مقابله: از جمله تکنیک‌هایی که در ارزیابی عملکرد می‌بایست لحاظ شود، ارزیابی یک کارمند بدون توجه به عملکرد سایر کارکنان است. اگر یک سرپرست در ارزیابی یک کارمند تحت تأثیر نمره‌هایی که به سایر افراد داده قرار گیرد، در این صورت خطای مقابله اتفاق افتاده است.
۷- جهت گیری شخصی (شبیه به من یا تصور قالبی): این خطا مربوط است به اعمال جهت‌گیری شخصی از سوی سرپرست. منظور از جهت‌گیری شخصی، جانبداریها، گرایشات و پیش داوری‌های شخص است که آگاهانه یا اغلب ناخودآگاه تصمیم‌گیری‌های او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. مثلاً وقتی که ارزیاب عملکرد کسانی را که دارای صفات و خصوصیاتی شبیه خودش باشند بالاتر از سطح واقعی ارزیابی می‌کند و بر عکس. (کریمی، ۱۳۸۵)
۱۵-۳-۲) عوامل و ویژگیهای موثر بر اثربخشی نظام‌های ارزیابی عملکرد
الف)عوامل موثر بر اثربخشی نظام ارزیابی عملکرد:
براساس نتایج مطالعات مختلف عوامل اثربخشی نظام ارزشیابی عملکرد عبارتند از :
وجود “طرح نظام اثربخش ارزشیابی عملکردی” ای که شامل: هدف به روشنی تعریف شده، ارزشمند و قابل فهم برای ارزشیابی عملکرد و درونداد گسترده کارکنان و سرپرستان بر نحوه ارزشیابی باشد.

نظر دهید »
پژوهش های کارشناسی ارشد درباره تجربه دینی شناختاری در قرآن- فایل ۲۰
ارسال شده در 17 آبان 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

اگر ما مکاشفات خود را به سه دسته عقل ستیز، عقل گریز و عقل‌پذیر تقسیم کنیم، مکاشفات عقل ستیز مردود هستند، امّا آیا مکاشفاتی که عقل گریز هستند و عقل نسبت به آن‌‌ها هیچ حکمی ندارد نیز باید ردّ شوند؟ حقّ این است که صرف عقل ستیز نبودن کافی است وگرنه مطابقت عقل همیشه شرط نیست. زیرا عقل خود اذعان دارد که محدودیت‌ هایی دارد و نمی‌تواند تمام مطالب را به صورت کامل درک نماید.
۲-‌ مطابقت با نقل و شرع:
شهودی الهی است که با نقل(اعمّ از کتاب و سنّت) مطابق باشد، قرآن به عنوان بزرگترین مکاشفه پیامبر اسلام معیاری تمام عیار برای سایر مکاشفات است. زیرا اگر می‌توان مکاشفات پایین‌ را با مکاشفات بالاتر مقایسه و صحّت‌سنجی نمود، باید گفت که پیامبر اکرم دارای کاملترین مکاشفات است[۶۱۲] و سایر مکاشفات باید با او سنجیده شود.
پایان نامه
شریعت راهی روشن و همگانی برای تشخیص حقایق است و سنّت(احادیث ائمه و پیامبر) مبیّن و مفسر شریعت است. ائمه به عنوان جانشینان پیامبر و مفسّران کلام او نقش تعیین‌کننده‌‌ای در تبیین و تفسیر قرآن دارند و می‌توانند ما را در راه شناخت مکاشفات صحیح یاری برسانند.
۳-‌ ملاک روانی(احساسی):
برای تشخیص تجربه‌های الهی ملاک‌های روانی نیز به ما معرفی شده است. زیرا در هنگام مکاشفات حالات خاصی به انسان دست می دهد که در گذشته به آن‌ها اشاره شد. نوع این حالات می‌تواند ما را در تشخیص مکاشفات صحیح یاری برساند.
علامه براساس آیات قرآن می‌فرماید: وحی نیازی برای تمییز ندارد زیرا امری واضح و مشخص است و خود معیار هرچیز دیگری است. بنابراین برای شناخت وحی نیازی به ملاک نداریم. پیامبر وقتی وحی را دریافت می کند مانند آن است که آن‌را به چشم می‌بیند. زراره از امام صادق پرسید که چگونه پیامبر وحی را دریافت می‌کند از آن نمی‌ترسد که شیطان آن پیام را داده باشد و در قلب او مداخله نماید؟ امام فرمود: خداوند وقتی بنده‌ای را رسول خود می‌کند، سکوت و وقار بر او نازل می‌کند و در نتیجه پیام‌آور خداوند نزد او می‌آید و رسول خدا او را به چشم می‌بیند، مانند اشخاصی که آنان را به چشم می‌بیند.[۶۱۳]
امّا تجارب دیگر نیازمند ملاک هستند. بنابر آیات قرآن خواطر ملکی(مکاشفات از طریق فرشته) همراه با نوعی شرح صدر است و انسان را به مغفرت و فضل الهی راهنمایی می‌کند، و همچنین محتوای آن با تعالیم دین مطابق است. ولی تجارب شیطانی همراه با تنگی سینه(ضیق صدر) و شحّ نفس(بخل و احساس فقر و تنگدستی) است و محتوای آن پیروی از هوای نفس است و در نتیجه با کتاب و سنّت و فطرت مخالف است.[۶۱۴]
مصباح الانس در این زمینه می‌گوید: القای الهی همراه لذّت عظیم است که تمام وجود انسان را در بر می‌گیرد و گاهی صاحب خود را تا مدّتی از خوردن و اشامیدن بی‌نیاز می‌کند، امّا القای روحانی(ملکی) لذّتی اندک دارد و گاهی همراه رنج و سختی است.
به خلاف القای شیطانی شدت و رنج و سختی و ناراحتی همراه آن است و آنرا به وسیله مرشد و رهبر می‌توان شناسایی نمود.[۶۱۵] این‌ها همه بخشی از کلمات بزرگان برای شناسای این مکاشفات است، و به صورت کلی حالت حزن و اندوه و غصّه از اثرات مکاشفات شیطانی(جنّی) است.
تتمه:
در کلمات علامه در این بحث نکاتی وجود دارد که باید به آن توجّه شود:
۱-‌ علامه در ذیل این آیات می‌فرماید: انبیاء و کسانی که هم رتبه آن‌ها هستند گاهی می‌توانند شیطان یا فرشته را مشاهده کنند که در این صورت نیاز به ملاک و میزان برای شناسایی تجارب خود نیستند. مثل حضرت آدم، ابراهیم و لوط. امّا اگر مشاهده نکنند مثل سایر مومنین نیازمند ملاک و میزانی برای تشخیص مکاشفه خود هستند. مگر وحی که امری مشخص است[۶۱۶] و نیاز به ملاک ندارد.
این سخن علامه بسیار جای تأمل دارد. زیرا اینکه شیطان بتواند القا آتی به پیامبر[۶۱۷] داشته باشد امری غیرقابل قبول است، علاوه بر اینکه با سخنان دیگر علامه همخوانی ندارد. که به زودی بیان خواهد شد که شیطان بر پیامبر القاءآت و خطورات ندارد.
۲-‌ وی می‌گوید که آیاتی که در قرآن پیرامون مزاحمت شیاطین برای پیامبران[۶۱۸] وجود دارد حمل بر اذیت و آزاد ظاهری پیامبران است وگرنه القاء شیطان به پیامبر خلاف عصمت اوست.
« وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ » و « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ » و همچنین « َإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ ».
ظاهرا نوعی خلط در کلام علامه صورت گرفته و باید هرگونه امری که منافی عصمت است ردّ ‌نماییم.
۳-‌ علامه در کلام خود نامی از خواطر نفسانی نبرده است با اینکه آیات قرآن به آن اشاره دارد و در مصباح‌الانس آن سخن گفته شده است. ظاهرا این قسم از قلم ایشان افتاده است.
آیا هر تجربه دینی خطاپذیر است؟
در بحث گذشته در رابطه با خطاپذیری تجربه دینی سخن گفتیم ولی این نکته باقی ماند که آیا هر تجربه‌ای خطاپذیر است؟ منشاء این اشکال در همان بحث پیدا شد زیرا به آیاتی اشاره شد که به نوعی دخالت شیطان در تجارب انبیاء سخن گفت تا اینکه برسد به تجارب سایر انسان‌های غیر معصوم که احتمال چنین اموری را دارد. حتی علامه معتقد بود که باید پیامبران هم در جایی که تکلم الهی با حجاب و واسطه است ملاک به کار گیرد تا از خطا در امان بماند. برای مثال به چند آیه اشاره می‌کنیم:
۱-‌ « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ»[۶۱۹]
۲-‌« وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»[۶۲۰] در این آیات شریفه به نوعی القائات و خطورات شیطانی و ایذاء‌های بدنی او اشاره شده است. لذا باید بررسی نمود که آیا تمام تجارب نبوی چنین‌اند.
علامه در تفسیر خود به صورت مختصر این بحث را درباره پیامبر مطرح فرمودند.[۶۲۱] ایشان فرمودند که شیطان نمی‌تواند نسبت به پیامبر القاء داشته باشد و مراد از القائات شیطانی همان آزار و اذیت‌های بدنی است نه مواردی فراتر از آن و این مطلب مقتضای عصمت ایشان است. امّا در صفحات بعد فرمودند پیامبر هم نیازمند ملاک و میزانی است که برخی موارد را تشخیص دهد. امّا کلام ایشان جامع نبود. اکنون ما به بررسی اقسام کشف می‌پردازیم تا مسأله روشن شود. قیصری کشف را به دو قسم دسته‌بندی می‌کند: کشف صوری و کشف معنوی.
۱-‌ کشف صوری:
مراد از کشف صوری کشفی است که در آن واسطه صورت وجود دارد و بی‌واسطه نیست.[۶۲۲] این کشف در عالم مثال(خیال) و از طریق حواس پنجگانه صورت می‌گیرد. باطن انسان دارای همان حواس ظاهری به نحو کامل‌تری است. زیرا نفس انسان توسط حواس خمس که ابزار اویند درک می کند. خداوند متعال می‌فرماید:«فانها لا تعمی‌الابصار ولکن تعمی‌القلوب التی فی‌الصدور».
این چنین کشفی به گونه‌های متنوعی وجود دارد: شنیدن، بوییدن، لمس کردن و… مثلا پیامبر می‌فرماید در زمان وحی صدای زنگی را شنیدم، یا اینکه فرشته را در افق اعلی دیدم. یا حضرت یعقوب فرمود که بوی یوسف را از آن فاصله دور استشمام نمودم و مواردی دیگر از حواس انسان.
کشف صوری سه‌گونه محتوا دارد: ۱-‌ کشف حقایق دنیوی که حاصل گوشه‌نشینی و ریاضت است که به آن رهبانیت گویند. ۲-‌ کشف امور اخروی و آگاهی از حقایق آخری که باعث رشد و تعالی انسان می‌شود و هیچ سود شهوانی و غیر الهی در آن وجود ندارد. ۳-‌کشف حقایق روحانی و معانی غیبی.
قسم اول برای ایشان ارزش زیادی ندارد و قسم دوم با ارزش‌تر است. امّا کشف سوم که در واقع کشف معنوی است از همه شریف‌تر است.
۲-‌ کشف معنوی:
کشفی است که از طریق صور انجام نشود بلکه معانی غیبیه[۶۲۳] بر قلب انسان پدیدار شود. این کشف چند مرحله دارد: ۱-‌ در قوه مفکره به صورتی که در آن تأمل و رفت و آمد دخیل نباشد که به آن«حدس» گویند. ۲-‌ استفاده از قوّه عاقله برای درک معانی روحانی در عقل انسان که با آن نور قدسی گویند. ۳-‌ ظهور معانی غیبی در قلب که به آن الهام می‌گویند. ۴-‌ ظهورت معانی غیبی در مرتبه روح که به آن کشف روحی می‌گویند. ۵-ظهور معانی غیبی در«سرّ» انسان که به آن«کشف سرّی» می‌گویند. ۶- ظهور معانی غیبی در مرتبه خفی انسان که به آن«کشف خفی» گویند. نفس‌ انسان دارای مراتبی است. مرحله نازله آن‌ را قلب و مرحله بالای آن‌را مرحله سرّ و مرتبه خفی گویند.
بعد از این تقسیم‌بندی باید بگوییم خطاپذیری فقط در کشف صوری امکان دارد زیرا در آن واسطه وجود دارد، امّا کشف معنوی خطاناپذیر است. هرچند معانی غیبی و مدرکات عقل و شهود هم وقتی به صورت نازل و در خیال انسان می‌آیند و عارف می‌خواهد نسبت به آن‌ها آگاهی پیدا کند می‌توانند دستخوش رهزنی‌های قوّه خیال قرار بگیرند و در آن تصرّفات باطل صورت بگیرد. همینطور شیطان می‌تواند در قوّه خیال[۶۲۴] تصرف کند و ادراکات عالی ما را مشوه و ناصحیح جلوه دهد. لذا توجّه به معیارهای گذشته برای شناخت این امور لازم است.
امّا پیامبر در قوّه خیال هم مورد دستبرد شیطان[۶۲۵] و هجمات قوه خیال قرار نمی‌گیرد. زیرا پیامبر تمام مدرکات خود را تحت قوّه عقل و شهود در آورده و به قوّه خیال اجازه جولان ناصحیح را نمی‌دهد.
لغزش‌های خیال و وهم
قوه خیال و واهمه نقش مهمی در تجارب دینی و مشاهدات دینی دارند. بسیاری از تجارب در این حوزه و توسط این قوا درک می‌شوند. شایع‌ترین ادراک دینی در این ساحت اتفاق می‌افتد. انواع رؤیاها، مکاشفات، دریافت‌های عرفانی در این نقطه وجود دارد. از سوی دیگر هر تجربه فوق (خیالی، عقلی، شهودی) لاجرم از کانال خیال صورت‌سازی شده و مورد تحلیل و بازگویی واقع می‌شود. امّا این قوه با این اهمیت دارای راهزن‌ها و لغزش‌هایی است. مهم‌ترین راهزن این قوّه، شیطان رجیم است. امّا این قوّه خود نیز دارای اشتباهاتی است که نباید از نظر دور داشته شود. اگر این قوّه تحت رهبری عقل و وحی قرار نگیرد به صورت ناخودآگاه صورت‌سازی می‌کند و مطالب غیر واقعی را به ذهن می‌زند. مکاشفات انسان را دچار انحراف نموده تصورات خود را به اسم مکاشفه یا مشاهده تلقّی می‌کند.
قوّه خیال و وهم میل به سقوط و انحراف دارند و دائما به سوی عالم مادّه تمایل دارند. حرکت این قوا در بین قوای دیگر سبب مشتبه شدن امور برای آن می‌شود و لذا بزرگان عرفان ما را از تصورات پوچ و غیر واقعی این قوّه بر حذر داشته‌اند.
خداوند در قرآن به برخی موارد اشتباه این قوّه اشاره نموده است. خداوند متعال می‌فرماید:«إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ »[۶۲۶] خداوند انسان‌های خیال‌پرداز فخر فروش را دوست نمی‌دارد. این مطلب نشان دهنده آن است که برخی بنابر تصورات خود خیال‌پردازی نموده و مطالبی را بیان می‌کنند. برای مثال در جهت مخالف پیامبر ادعا می‌کنند و گمان می‌کنند که عاقبت خوشی دارند. «هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»[۶۲۷] یا گمان می‌کنند که اگر دنیا مال آن‌هاست لا جرم اگر آخرتی باشد باز هم از آن آن‌هاست. علامه می‌فرماید اینان خیال می‌کنند که فضیلت دارند.[۶۲۸]
مورد دیگری که قرآن به آن اشاره می‌کند قصه حضرت موسی(ع) و ساحران است. خداوند می‌فرماید:« فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى »[۶۲۹] آلات سحر ساحران باعث می‌شد که مردم خیال کنند که آن‌ها حرکت می‌کنند. بنابراین قوّه خیال آن‌ها باعث چنین توهّمی می‌شد. بنابراین کنترل قوّه خیال امری لازم و ضروری است. استاد جوادی می‌فرماید:«تجربه‌هایی که با مثال متصل نصیب انسان می‌شود و نیز تجربه‌هایی که معلوم نیست از مثال متصل است یا از مثال منفصل در معرض آسیب است»[۶۳۰] وی در توضیح این مطلب می‌فرماید: اگرچه مطالب مربوط به عوالم بالاتر از خیال آفت ندارند، امّا وقتی که به سطح قوّه خیال می‌آیند، این قوه در آن‌ها دست‌اندازی کرده و برای آن‌ها صورت‌سازی می‌کند و چهره آن‌ها را دگرگون می‌سازد و لذا عارف مطلب را اشتباه می‌فهمد. البته این مطلب در مورد انبیاء استثناء است. بنابراین لازم است که این آفت اصطلاح شود. راه اصلاح این قوّه دو امر است. اوّل: موانع خیالی و وهمی توسط قوّه عاقله برداشته شود یعنی انسان عقل خود را بر قوّه خیال مسلّط نماید. دوم: علاوه بر روش عقلی، به وسیه تهذیب نفس و تصفیه باطن مانع تشویش و حرکات نادرست قوّه خیال شود. اگر نفس انسان یک اربعین تهذیب نفس نماید و اخلاص پیشه کند، معارف از درون قلب او می‌جوشد.[۶۳۱]
نفوذ شیطان در ادراک
در بحث‌های گذشته به این مطلب اشاره شد که شیطان توانایی نفوذ در ادراک آدمی را دارا می‌باشد. اکنون قصد داریم به تفصیل به این مطلب بپردازیم. اگر بنا بر تقسیمی که حکمای اسلامی نموده‌اند ما بخواهیم قوای ادراکی انسان را به دو قسمت، تقسیم کنیم در می‌یابیم که بنابر مشهور قوای انسانی به دو دسته عملی و نظری تقسیم می‌شود. در دسته نظری شیطان قدرت نفوذ در قوه واهمه و خیال را دارا می‌باشد. قوّه وهم[۶۳۲] بیشترین محل تردد شیطان است. و شیطان از این طریق می‌تواند در قوای نظری انسان نفوذ نماید. قوه خیال نیز به نوبه خود می‌تواند مورد هجوم شیطان واقع شود. امّا شیطان راه نفوذی به ادراکات عقلی ندارد. اگرچه می‌تواند در مبادی و مقدمات عقل نفوذ کند. ولیکن اگر عقل مقدمات و مبادی را بر پایه اصول و قواعد تنظیم نماید، دیگر راه ورود شیطان در تصدیقات او ناممکن می شود. امّا در علم حضوری، و شهود انسان، نیز راهی برای نفوذ شیطان در معانی نمی‌باشد هرچند در صور ادراکی احتمال مداخله وجود دارد.
در دسته قوای عملی:
شیطان قدرت مداخله در مبادی تحریکی و عضلانی را دارد، امّا قدرت تأثیر مستقیم در افعال انسانی را ندارد. مهمترین قوّه انسانی که راه ورود شیطان است، قوّه مسّوله است، اگرچه راه‌های دیگری نیز وجود دارد. شیطان از راه تزیین و فریب انسان، انسان را به حرکت به سوی بدی‌ها و زشتی‌ها هدایت می‌کند. امّا هرگز این تأثیر مستقیم نمی‌باشد و آنکه فاعل حقیقی و دارای اختیار می‌باشد، همان انسان است. حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید[۶۳۳]: گاهی آنقدر انسان گناه می‌کند تا جایی که شیطان در تمامی مبادی ادراکی و عملی او تخم‌گذاری می‌کند. به گونه‌ای که انسان تبدیل به شیطان مجسّم می‌شود. تا حدّی که نگاه انسان نگاه شیطان، درک او درک شیطانی، افعال او افعال شیطانی می‌شود. در این هنگام چنین انسانی نیاز به هدایت و فریب شیطان را ندارد و به صورت خودکار مطیع محض شیطان خواهد بود.
برخلاف این آدم آدمی است که بنده محض خدا گردد و تمام وجودش اطاعت خدا گردد، در این صورت چنین انسانی دارای ادراکات الهی می‌شود. به گونه‌ای که (کنت سمعه و بصره) می‌شود. خداوند مبادی ادراکی این انسان را به دست می‌گیرد و چنین انسانی جز خدایی نمی‌بیند و نمی‌شنود. زیرا خدا چشم و گوش او گردیده است. این مقام مقام قرب نوافل است که در عرفان به آن اهمیت زیادی داده می‌شود. از این مقام، بالاتر مقام قرب فرائض است و این مقام امیر‌المؤمنین علی(ع) است. در این مرتبه خداوند چشم و گوش انسان نمی‌شود، بلکه انسان چشم و گوش خداوند می‌شود. آنچه امیر المؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه به آن اشاره می‌کند و می‌گوید: من چشم و دست خدا هستم. این مقامی به مراتب بالاتر است که هرکس را به آن دسترسی نیست.
(حدیثی از پیامبر نقل شده که می‌فرماید: لولا انّ‌الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت‌السماء) گاهی در حوزه شیطنت انسان اینگونه می‌شود. چنان مطیع شیطان می‌شود که گویی شیطان چشم و گوش او می‌شود. گاهی انسان از این هم بدتر می‌شود و او گوش و چشم شیطان می‌شود. یعنی وقتی او نگاه می‌کند شیطان می‌بیند، هر وقت او گوش می‌دهد شیطان می‌شنود، این اوج بندگی و اطاعت شیطان است.
حضرت علی(ع) می‌فرماید: منحرفان شیطان را معیار کار خود گرفتند و شیطان آن‌ها را دام خود قرار داد و در دل‌های آنان تخم گذارد و جوجه‌های خود را در دامانشان پرورش داد. با چشم‌های آن‌ها می‌نگرسیت و با زبان‌های آنان سخن می‌گفت. پس با یاری آن‌ها بر مرکب گمراهی سوار شد وکردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد. مانند رفتار کسی که نشان می‌داد در حکومت شیطان شریک است و با زبان شیطان سخن باطل می‌گوید.[۶۳۴]
علامه طباطبایی در ذیل آیات مربوط به شیطان همین مطالب را تأیید می‌کند وی محل نفوذ شیطان را قوه و اهمه وقوه خیال می‌داند. وی با تحلیل آیات قرآن به این نتیجه می‌رسد که همه آیات در نهایت به قوّه خیال و وهم برمی‌گردد. برای مثال: « یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا»[۶۳۵] وی می‌فرماید: مراد از وعده همان وسواس است که به صورت باواسطه صورت می‌گیرد. امانی و آرزوها هم متفرع بر وسواس است. در پدیده وسواس و هم از تخیلات خود لذت می‌برد و انسان را به آن راه می‌کشاند.[۶۳۶] وی معتقد است که مهمترین کاری که شیطان انجام می‌دهد آن است که قوّه تمییز انسان را از بین می‌برد، امور قبیح وزشت را به انسان زیبا نشان می‌دهد و لذا انسان حیران و گمراه می‌شود و نمی‌تواند بین خوب و بد، زشت و زیبا، مفید و مضر، خیر و شر و سایر امور تشخیص دهد[۶۳۷]. از این کلام علامه بر می‌آید که بیشترین حوزه نفوذ شیطان عقل عملی است. زیرا حسن و قبح از احکام عقل عملی هستند و عقل عملی منشاء اراده و سایر امور انسان است. شیطان با نفوذ در عقل عملی انسان در آن تسخیر نموده و قدرت تشخیص را از انسان می‌گیرد قبیح را حسن جلوه می‌دهد و شر را خیر و لذا انسان به خیال آنکه کار درست را انجام می‌‌دهد به سوی بدی حرکت می‌کند.
البته این مطالب به این معنا نیست که اختیار انسان توسط شیطان از بین می‌رود. بلکه انسان با اراده و اختیار خود گام در راهی می‌دهد که سرانجام آن گمراهی و اطاعت از شیطان است. قوای خود را در اختیار شیطان قرار می‌دهد تا در آن تخم ریزی کند و عبد شیطان شود.
اینها همه در ناحیه عقل عملی بود. اما فعالیت شیطان صرفاً به عقل عملی محدود نمی‌شود، وی در عقل نظری هم دخالت می‌کند. تصرف در قوّه خیال و وهم در همین راستا ارزیابی می‌شود. شیطان قوای خیالی، و همی انسان را تحت اختیار خود قرار می‌دهد و شروع به صورت سازی‌های باطل و کاذب می‌کند و انسان دارای ادراکات نادرستی می‌شود. برای مثال رویاهای کاذب و خواب شیطانی می‌بیند و فریب می‌خورد و از آنجا که هر عملی در نظر و معرفت ریشه دارد این عقاید و نظرها منشاء رفتارهای نادرست دیگر می‌شود این مطلب کاملاً در تفسیر آیه ۱۲۰ نساء توسط علامه بیان شده است. ما در اینجا به بررسی برخی آیات قرآن و تفاسیر مربوط به آن می‌پردازیم.
بیشترین الفاظی که در قرآن به شیطان نسبت داده شده است عبارت است از: «القاء در امنیه ـ وعده ـ مسّ نمودن ـ فراموش کردن ـ خبط کردن ـ وسوسه کردن ـ تزیین نمودن ـ تسویل کردن ـ کید کردن ـ اضلال ـ تخویف و…»
۱- « یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا»[۶۳۸]
مراد از مواعید (وعده) همان وسواس شیطان دست که بدون واسطه انجام بگیرد. امانی[۶۳۹] متخیلاتی است که و هم از آنها لذت می‌برد. علامه می‌فرماید: وعده‌های شیطان کاذب و دروغ‌اند و آرزوهایی که او می‌گوید همه موهوم و دروغین، و کسی به آنها نمی‌رسد. بنابراین آیه شریفه، قوّه واهمه محل نفوذ شیطان است.
۲ـ « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ»[۶۴۰] مراد از تمنی، خواستن اموری است که انسان آنها را دوست می‌دارد چه آن امور محال باشند یا ممکن و مراد از امنیه صورت خیالی آرزوی اوست که انسان از آن لذت می‌برد تمنی دو معنا دارد: اوّل آرزوی قلبی است و دوم تلاوت کردن کتاب است. بنابر معنای اوّل آن معنای آیه این می‌شود که هر وقت پیامبری آرزو نمود که کاری کند و مردم را هدایت کند شیطان آرزوی او را خراب می‌کرد و مردم را بر ضد او می‌شوراند. و بنابر معنای دوم این است که هر وقت پیامبری آیه‌ای تلاوت می‌کرد، مردم را تحریک می‌کرد که آیات را تکذیب کنند وخداوند با فضل خود شیطان را ناکام می‌گذارد و امر پیامبر را محقق می‌نمود.[۶۴۱]
اما هر دو تفسیر علامه به ظاهر مخالف ظاهر آیه به نظر می‌رسد دلیل آن هم این است که غرض علامه از این تفسیر آن است که عصمت پیامبر را زیر سؤال نبرد. در هر صورت تفسیر آیه این است که شیطان در عقل عملی و نظری مردم دخالت می‌کند و آنها را منحرف می‌کند.
۳ـ « َمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ»[۶۴۲]

نظر دهید »
طرح های پژوهشی دانشگاه ها با موضوع بررسی تطبیقی گفتمان سیاسی و اجتماعی طنز در ...
ارسال شده در 17 آبان 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

 

 

یُقَـدِّرُ لـی کُفـراً فإن جِئتُه نَکی

 

وَ کـان إلی وادی جَهنَّـم سائِقی

 

 

 

أ أکـفرُ لِما شـاءَ لی الکفرَ ساعهً

 

وَ أخـلُدُ فی النیرانِ غَیـرَ مُفارقِ

 

 

 

بِقَلبـی أنَّ(…) یَهـدی عِبـادَه

 

فَأکُتُـم ما فی القلبِ کَتـمَ المُنافِقِ

 

 

 

(همان: ۳۲۱)
(در مقابل حقایق زندگی مردد ایستادهام و نمیدانم که آیا من خدا را خلق کردهام و یا خدا مرا. اگر تمام مردم مطمئن باشند که خدا آفریدگار آنهاست ممکن است حکیمی در بین آنها به این موضوع اطمینان نداشته باشد و بگوید: چگونه میتوانم به کسی معتقد باشم که برایم شر و بدی میخواهد و مرا همچون کینهتوزان مجازات میکند. کفر را برایم مقدر کرده و اگر هم کافر شوم نابودم میکنم و به جهنم میکشاند. آیا یک لحظه به کسی که مرا کافر آفریده، کفر بورزم و ابدالدهر در آتش بمانم؟! من با درونم به این رسیدهام که خداوند بندگانش را هدایت میکند و این اعتقاد را همچون منافقان در درون سینهام پنهان میکنم!)
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
زهاوی در این بیت با بهره گرفتن از تعریض و کنایه، اشاره دارد به اینکه مردم در ذهن خود خدایی بوجود آوردهاند و خدای ذهنی خود را میپرستند و نه خدای یکتایی که شباهتی به خدای ساختگی آنها ندارد. خدایی که برای مخلوقات خود بدی میخواهد، یا کفر و ایمان هرکس در تقدیرات اوست و اختیاری برای تغییر آن ندارد، خدای ساختگی مردم است. مردم چنان پایبند به این وهمیات هستند که اگر کسی بگوید: خدا بندگانش را هدایت میکند، او را منافق میانگارند. بنابراین بیشتر مواردی را که زهاوی مطرح میکند، میتوان خرافات و اوهام نامید؛ چرا که آنها چیزی جز ساخته ذهن مردم ناآگاه و سطحینگر نبود.
از سوی دیگر وی هرچیزی که منطبق با منطق نباشد را رد میکند؛ زهاوی با تاثیرپذیری از ابوالعلا نسبت به همه چیز بدبین بوده و با دیدی شکآلود بدان مینگرد و گاهی آنها را بصورت سؤالی بیجواب در اشعار خود بیان میکند. البته در برخی موارد دچار افراط گردیده و حتی مسائلی چون کیفیت پل صراط را که احادیث بر آن صحه گذاشتهاند، مورد استهزاء قرار میدهد. بنابراین جای شگفتی نیست که اینگونه اشعار زهاوی بسیار بچشم میخورد. زمانی که او را بخاطر اشاعۀ این افکار متهم به گمراهی کردند، چنین میگوید:

 

 

لَقَـد نَسَبُـونی لِلضِـلالِ لأنَّنی

 

مُخالِفُهُـم فیما أقُول و أکتُبُ

 

 

 

وَ لَو أنَّنی شایَعتُـهُم فی جهـالَهٍ

 

لَکنتُ إلی الإیمانِ وَ الدینِ أنسبُ

 

 

 

وَقالُوا أتیتَ الکذبَ قُلتُ بَل الذی

 

یُصِرُّ علی الأوهامِ للکذبِ أقربُ

 

 

 

إذا کـانَ مَن قَد وافَقَ الحَقَّ کاذباً

 

فإنَّ الذی قَد خالفَ الحقَّ أکذبُ

 

 

 

(همان: ۳۳۱)
(مرا گمراه میخوانند چرا که در گفتار و نوشتار با آنها مخالفم و اگر پیرو گمراهی آنها بودم، حتما فردی دیندار و با ایمان میشدم. میگویند تو دروغ میگویی. پاسخ میدهم: آنکه بر وهم و خیال پافشاری میکند، دروغگو است. اگر کسیکه همراه حق باشد دروغگوست، پس آنکه مخالف حقیقت است دروغگوتر است)
و زمانی که او را ملحد و کافر خواندند چنین میگوید:

 

نظر دهید »
سایت دانلود پایان نامه درباره بررسی ارتباط میان ارزش افزوده اقتصادی و بازده سهام ...
ارسال شده در 17 آبان 1400 توسط نجفی زهرا در بدون موضوع

ذخیره مالیات معوقه

 

۲٫ افزایش در ذخیره لایفو

 

 

 

استهلاک انباشته سرقفلی

 

۳٫ هزینه استهلاک سرقفلی

 

 

 

ذخیره ارزیابی موجودی کالا با روش لایفو

 

۴٫ افزایش در ذخیره لایفو

 

 

 

ذخیره م.م

 

۵٫ افزایش در دخیره م.م

 

 

 

خالص دارایی‌های نامشهود سرمایه ای

 

۶٫ افزایش در خالص دارایی‌های نامشهود سرمایه ای

 

 

 

منبع: طالب نیا و شجاع، ۱۳۹۰
ذخیره مالیات درآمدی معوقه: مالیات‌های درآمدی معوقه، ازمتداول ترین معادل‌های حقوق صاحبان سهام به شمار می‌رود. مالیات معوق تفاوت بین مالیات واقعی پرداخت شده و مالیات‌های ثبت شده در دفتار حسابداری می‌باشد. از آنجا که استوارت هزینه‌های غیرنقدی را در تصمیم گیری سرمایه‌گذاری موثر نمی داند، معتقد است که مالیات فقط زمانی هزینه محسوب می‌شود که پرداخت شود نه هنگامی که توسط حسابداران ثبت گردد. بنابراین با اضافه کردن افزایش طی دو حساب، به حساب سود، NOPAT، فقط شامل مالیات واقعی پرداخت شده مورد نظر استوارت می‌گردد (Niresh and Alfred, 2014).
پایان نامه - مقاله - پروژه
ذخیره LIFO: استفاده از ارزشیابی موجودی کالا به روش LIFO باعث می‌شود که لایه‌های قدیمی تر موجودی‌ها که به قیمت‌های سال‌های گذشته خریداری شده است در انبار باقی بماند و حساب سرمایه کمتر نشان داده می‌شود. در این روش چون کالاها به بهای تمام شده جاری از انبار خارج می‌شود حساب NOPAT کمتر نشان داده می‌شود (به خاطر مقاصد مالیاتی). ذخیره LIFO، تفاوت بین دو ارزشیابی موجودی‌ها (LIFO و FIFO)، است. با اضافه کردن LIFO به Capital، به عنوان معادل حقوق صاحبان سهام، ارزشیابی موجودی‌ها را از روش LIFOبه FIFOکه تخمین بهتری از هزینه‌های جایگزینی جاری است، تبدیل می‌مند. علاوه بر این اضافه نمودن افزایش در ذخیره LIFO به NOPAT سود شناسایی نشده مربوط به نگهداری موجودی‌هایی که ایجاد ارزش نموده است را نمایان می‌سازد (Xin et al., 2012).
دارایی‌های نامشهود: مخارجی مانند تحقیق و توسعه و هزینه‌های آموزش و نظایر آن، که از آنها انتظار انتفاع آتی می‌رود بایستی سرمایه‌ای شده و هزینه استهلاک آنها، به حساب سود و زیان منظور گردد (Guasti Lima et al., 2014).
استهلاک انباشته سرقفلی و سرقفلی ثبت نشده: این معادل‌ها از روش حسابداری تحصیل (اکتساب) شرکت‌ها ناشی می‌شود. اگر شرکتی، شرکت دیگر را از طریق خرید تحصیل کند، در اینصورت حسابداران تاکید می‌کنند که سرقفلی، طی یک دوره‌ی ۴۰ ساله مستهلک شود. از دیدگاه استوارت چون هزینه مذکور غیرنقدی و غیرقابل قبول مالیاتی است، بایستی به NOPAT برگشت داده شود و استهلاک انباشته سرقفلی به سرمایه حقوق صاحبان سهام اضافه شود تا سرقفلی در دفاتر همچنان محفوظ باقی بماند (Bolek et al., 2012).
هزینه یابی کامل در مقابل کوشش‌های موفقیت آمیز: شرکت‌هایی که روش حسابداری کوشش‌های موفقیت آمیز را به کار می‌برند بایستی مجددا صورت‌های مالی را به روش هزینه یابی کامل، تنظیم کنند چرا که بخشی از سرمایه‌ای که برای تولید محصولات موفق مصرف می‌شود ناشی از سرمایه‌گذاری در تولیدات ناموفق است و به همین جهت کلیه هزینه‌هایی که در روش کوشش‌های موفقیت آمیز به هزینه منظور می‌گردد باید سرمایه‌ای گردد (Lal Bhasin, 2013).
سایر ذخایر معادل‌های حقوق صاحبان سهام: ذخایر احتیاطی، زمان واقعی دریافت‌ها و پرداخت‌های نقدی را مبهم می‌کند. ذخایری مانند مطالبات مشکوک الوصول، کاهش ارزش موجودی‌ها، گارانتی و درآمد های معوقه اگر در فعالیت شرکت وقوع مکرر داشته و با ادامه فعالیت شرکت رشد خواهند کرد، بهتر است به حساب سرمایه بروند و اگر ماهیت آنها به گونه‌ای است که عمدتا به صورت موردی رخ می‌دهند، بهتر است که مانند بدهی‌های بدون بهره از حساب سرمایه خارج شوند. در محاسبه NOPAT تغییرات این ذخایر به درآمدها برگشت داده می‌شود. اصولا دخایر غیرنقدی به NOPAT برگشت داده می‌شود. بنابراین NOPAT منعکس کننده‌ی هزینه‌هایی است که انجام شده است (هزینه‌های نقدی)، نه هزینه‌هایی که حسابداران ثبت کرده اند (Niresh and Alfred, 2014).
یانگ نیز تعدیلات حسابداری را درخصوص مواردی نظیر تحقیق و توسعه، تحقیقات بازاریابی و مخارج تحقیقات، ذخیره مطالبات مشکوک الوصول، استهلاک انباشته سرقفلی، هزینه یابی کامل در مقابل کوشش‌های موفقیت آمیز، ذخیره لایفو، هزینه‌های آموزش، سایر ذخیره و معادل‌های حقوق صاحبان سهام، متذکر شده است. ارزش افزوده اقتصادی را می‌توان از طریق گوناگونی نظیر: ارتقای کارآیی عملیاتی، سرمایه‌گذاری در پروژه‌هایی که نرخ بازدهی بیش از نرخ هزینه سرمایه دارند، حذف فعالیت‌های غیراقتصادی، فروش دارایی‌های کم بازده و بی مصرف و اختصاص وجوده به فعالیت‌هایی سودآور و کاهش هزینه سرمایه از طریق تنظیم سیسات‌های مالی شرکت افزایش داد (طالب نیا و شجاع، ۱۳۹۰).
مدیریت مبتنی بر ارزش (VBM)، رویکردی است که بر پایه آن می‌توان مفهوم نقش ارزش در کسب و کار را تبین نمود، بنابراین می‌توان این شیوه شاخص‌های سنجش عملکرد مبتنی بر ارزش نظیر EVA و MVA را شناسایی کرده و به کار گرفت. محققان بر این باورند که: مدیریت مبتنی بر ارزش به ذهن هرکسی که در سازمان است این موضوع را القا می‌کند که بیاموزد، تصمیمات خود را براساس درکی که از چگونگی کمک این تصمیمات به ارزش شرکت دارد، اولویت بندی نماید. این امر بدین معنی است که همه فرآیندها و نظام‌های اساسی بایستی به سمت ایجاد ارزش جهت گیری شوند. رویکرد ارزش آفرینی (VC)، در ادبیات مالی و اقتصادی و بازرگانی در چارچوب فرایند و زنجیره‌ی ارزش مورد توجه قرار گرفته است که پایه و اساس آن، مفهوم ارزش است. به طور کلی، ارزش عبارت است از بار معنایی خاص که انسان به برخی اعمال، حالت‌ها و پدیده‌ها نسبت می‌دهد (Bolek et al., 2012).
ارزش از جمله متغیرهایی است که بار معنایی گسترده‌ای دارد. گستردگی بار معنایی ارزش با گستردگی رشته‌ها و تخصص‌ها ارتباط دارد. نظیر: ارزش اجتماعی، ارزش مالی و ارزش اقتصادی. ارزش اقتصادی، ارزش‌هایی هستند که زمانی با کار و وسایل مختلف به وجود می‌آیند. این ارزش‌ها، امکان استفاده از کالایی را از طریق سلطه بر طبیعت فراهم می‌کند. ارزش افروده (Value Added)، به مفهوم ما به ازاری ارزشی است که بر اثر برخی اعمال و پدیده‌ها ایجاد می‌شود که در چارچوب ارزش‌های اقتصادی، تبیین و طبقه بندی می‌گردد، این ارزش نشان دهنده تفاوت ارزش معاملاتی (ارزش فروش) و ارزش کالا و خدمات خریداری شده (واسطه ای) است. فراهم کردن اطلاعات مورد نیاز جهت اعمال مدیریت آگاهانه از جمله ارزیابی منطقی عملکرد و دیگر کارکردهای مدیریتی، از اهداف ارزش افزوده استو به طور کلی، کاربرد ارزش افزوده در سه حوزه اقتصادی، مدیریتی و حسابداری نیز قابل تامل است (Owusu-Antwi et al., 2015).
ارزش افزوده اقتصادی (EVA)، به عنوان مالی سنجش عملکرد، مبتنی بر ارزش افزوده است که در حوزه اقتصادی کارکرد آن آشکار شده است. آلفرد مارشال، اقتصاددان انگلیسی، درباره ارزش اقتصادی عنوان می‌کند که بعد از کسسر هزینه‌ی بهره، آنچه که عایدی باقی می‌ماند را می‌توان درآمدی تلقی کرد که نتیجه کارکرد و عملکرد مدیریت است که بیان دیگر از درآمد باقیمانده (RI)، می‌باشد. ارزش افزوده اقتصادی شاخص مدیریت مبتنی بر ارزش (VBM)، است که به کنترل کل ارزش ایجاد شده در یک تجارت می‌پردازد. ارزش افزوده اقتصادی استراتژی راهبردی نیست، بلکه راهی است که ما با آن نتایج را اندازه گیری می‌کنیم تا به سنجش عملکرد بپردازیم (رهنمای رودپشتی، ۱۳۸۸).
سال‌ها پیش اقتصاددانان معروفی از جمله آلفرد مارشال، عقیده داشتند که شرکت‌ها برای ایجاد ارزش باید بازدهی بیش از هزینه‌ی سرمایه (بدهی و سهام) ایجاد کنند. پیتر دراکر، می‌گوید: «چیزی را که معمولا سود می‌نامیم، پولی که برای کیفیت خدمات باقی می‌ماند، معمولا سود نیست. تا زمانی که یک شرکت بازدهی بیش از هزینه سرمایه ایجاد نکند، دارای زیان است» در قرن بیشتم این مفهوم تحت عناوین مختلفی معرفی شد که یکی از آن ها سود باقیمانده است. سود باقی مانده عبارت است از مابه التفاوت سود عملیاتی و هزینه سرمایه. تفاوت سود باقی مانده با ارزش افزوده اقتصادی در بخش تعدیلات است زیرا در محاسبه سود باقی مانده، تعدیلات انجام نمی شود. به نظر کانگ و همکاران (۲۰۰۲)، ارزش افزوده اقتصادی اولین بار به طور رسمی در سال ۱۹۶۵ با نام سود باقی مانده معرفی شد. بعد از معرفی سود باقی مانده شرکت‌های زیادی از آن در ارزیابی عملکرد استفاده کردند. در محاسبه سود حسابداری، تنها هزینه تامین مالی، از طریق بدهی منظور می‌شود و مدیران وجوه فراهم شده توسط سهامداران را بدون هزینه فرض می‌کنند. اما در مفهوم ارزش افزوده‌ی اقتصادی، هزینه تامین مالی از طریق صاحبان سهام نیز منظور می‌شود زیرا پول به خودی خود وارد شرکت نمی شود و هر وجهی هزینه‌ای دارد. به عبارت دیگر، ارزش افزوده‌ی اقتصادی برآوردی از سود حسابداری به سود اقتصادس نزدیک تر شود و اندازه گیری ارزش ایجاد شده توسط شرکت برای سهامداران راحت تر شود (Zarat Dakhely Parast et al., 2013). به نظر ویور (۲۰۰۱)، ارزش افزوده‌ی اقتصادی حلقه‌ی گمشده بازده سهامداران، بازده اقتصادی و بازده‌ی حسابداری به صورتی است که در نمودار شماره (۲-۱) نشان داده شده است.
ارزش افزوده اقتصادی
بازده سهامداران
بازده اقتصادی
بازده حسابداری
نمودار ۲-۱) روابط بین ارزش افزوده اقتصادی، بازده سهامداران، بازده اقتصادی و بازده حسابداری (رهنمای رودپشتی، ۱۳۸۸)
۲-۱-۵) تاریخچه ارزش افزوده اقتصادی (EVA)
تکامل سود اقتصادی یا همان ارزش افزوده اقتصادی یک مطالعه‌ی جذاب با ریشه‌های تاریخی است که ردپایش را می‌توان در تعاریف اقتصاددانان کلاسیک از سود باقیمانده (سود اضافی) جستجو کرد. به عنوان مثال آلفرد مارشال، اقتصاددان معروف انگلیسی در سال ۱۸۹۰ سود اقتصادی را اینگونه تعریف می‌کند. «سود اقتصادی آن چیزی است که بعد از کسر هزینه‌های سرمایه باقی می‌ماند که می‌توان آن را سود مدیریت یا سود تعهد نامید» براساس تعریف مارشال، دیدگاه اقتصاددانان کلاسیک در مورد سود به طور ریشه‌ای متفاوت از ابزارهای حسابداری سنجش سود مانند EBIT و EBITDA و … است. تفاوت کلیدی بین سود اقتصادی و سود حسابداری در این نهفته است که: اقتصاددانان اعتقاد دارند یک شرکت واقعا زمانی سودآور است که:
درآمد ها بتواند، هزینه‌های جاری عملیاتی و تولیدی شرکت را پوشش دهد.
یک بازده نرمال را برای مالکانی که سرمایه شان را در شرکت به کار انداخته اند، ایجاد کند (Niresh and Alfred, 2014).
درحالی که ریشه‌های ارزش افزوده اقتصادی (EVA)، به اقتصاددانان کلاسیک برمیگردد، سه اقتصاددان پیشرو امریکایی قرن بیستم فیشر[۹] در طول دهه ۱۹۳۰ و میلر و مدیلیانی[۱۰] از ابتدای دهه ۱۹۵۰ تا اواخر دهه ۱۹۶۰ معنی کامل تری از سود اقتصادی در حوزه ارزش گذاری شرکت بسط داده اند. فیشر یک ارتباط اساسی بین NPV و جریانات نقدی مورد انتظار تنزیل شده، ایجاد کرد. MM، نشان داد که تصمیمات سرمایه‌گذاری با NPV مثبت، محرک ارزش و قیمت سهام شرکت است. در طول دهه ۱۹۷۰، استرن در حال بررسی مشکلات و معایب روش‌های ارزشگذاری مبتنی بر حسابداری بود تا اینکه در سال ۱۹۸۶، استوارت از موسسه مشاوره‌ای استرن و استوارت کتاب (The Quest for Value) را منتشر کرد و در این کتاب ارزش افزوده اقتصادی (EVA)، را به عنوان روش تعیین ارزش حقوق صاحبان سهام معرفی نمود. در واقع، EVA در طی بیست سال توسط استرن و استوارت، توسعه یافت (Chandra Shil, 2009).
ابزار تحلیلی EVA، از همان ابتدا از سوی جامعه‌ی شرکت‌ها مورد پذیرش قرار گرفت. چرا که روشی نوآورانه برای یافتن ارزش واقعی شرکت بود. برخلاف معیارهای سنتی مانند EBIT، EBITDA، NOPAT و غیره، EVA سودآوری واقعی شرکت‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد، یعنی هزینه‌های مستقیم بدهی و غیرمستقیم حقوق صاحبان سهام را مدنظر قرار می‌دهد. چون ارزش افزوده اقتصادی، به طور کاملا نزدیکی بر الزامات ماکزیمم سازی ثروت سهامداران منطبق است به عنوان یک ابزار مدرن روز، جهت سنجش موفقیت شرکت‌ها به کار گرفته می‌شود. پرداخت بر مبنای EVA با درنظر گرفتن همه هزینه‌های سرمایه (هزینه بدهی و هزینه حقوق صاحبان سهام) صورت می‌گیرد تا مدیران شرکت‌ها در اتخاذ تصمیمات مالی به عنوان یک سهامدار عمل کنند. ارزش افزوده اقتصادی همچنین در جامعه‌ی سرمایه‌گذاران نیز متداول شده است. کنفرانس های متعددی که در این زمینه در سال‌های اخیر برگزار شده است، گواه این مدعا است (Xin et al., 2012).
استوارت در سال ۱۹۹۴ نشان داد که ارزش افزوده اقتصادی تنها و بهترین ابزار برای ایجاد ارزش در شرکت می‌باشد و ادعا می‌کند که ارزش افزوده اقتصادی در تشریح فرایند تغییر در ثروت سهامداران تقریبا ۵۰ درصد بهتر از معیارهای مبتنی بر حسابداری عمل می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهند که بازده کل سهامداران در شرکت‌هایی که به نوعی از سیستم ارزش افزوده اقتصادی کمک گرفته اند بعد از یک دوره ۵ ساله در مقایسه با سهام شرکت‌های رقیب، ۴۹ درصد بیشتر بوده است. شرکت‌هایی که ساختار جبران خدمت استرن استوارت را به طور کامل اجرا می‌کنند، حتی نتایج بهتر از این داشته اند به طوری که سرمایه‌گذاری در سهام این شرکت‌ها، ۸۴ درصد ثروت بیشتری در مقایسه با شرکت‌های رقیب طی یک دوره ۵ ساله ایجاد کرده است (Guasti Lima et al., 2014).
۲-۱-۶) مزایا و معایب ارزش افزوده اقتصادی
فلسفه‌ زیربنای ارزش افزوده اقتصادی از آنجایی است که سرمایه‌گذاران در قبال فراهم آوردن منابع مالی و متحمل شدن ریسک تجاری در انتظار دریافت پاداش هستند. سود عملیاتی شرکت باید به منظور خلق ارزش برای سهامداران از هزینه سرمایه سبقت گیرد. در محاسبه سود حسابداری فقط هزینه تامین مالی از طریق بدهی منظور می‌شود و مدیران وجوه فراهم شده‌ی سهامداران را بدون هزینه فرض می‌کنند. اما در مفهوم ارزش افزوده اقتصادی، هزینه‌ی تامین مالی از طریق صاحبان سهام نیز منظور می‌شود، زیرا پول به خودی خود وارد شرکت نمی شود و هر وجهی هزینه‌ای دارد. در بین همه‌ی رویکردها برای اندازه گیری عملکرد، رویکرد مبتنی بر سود باقیمانده و ارزش افزوده‌ی اقتصادی، بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. استوارت معتقد است که سود، سود هر سهم و رشد سود، معیارهای گمراه کننده‌ای از عملکرد شرکت‌ها هستند و در این میان، ارزش افزوده اقتصادی بهترین معیار ارزیابی عملکرد است. شرکتی که ارزش افزوده اقتصادی آن برای سال‌های متوالی مثبت است، سبب می‌شود که سهام به صرف فروش رفته و برای سهامدار ایجاد ارزش کند اما اگر شرکتی قادر به کسب بازدهی بیش از هزینه‌ی سرمایه نباشد، نه تنها برای سهامداران ایجاد ارزش نکرده، بلکه سبب از بین رفتن ارزش شده است (Xin et al., 2012).
از مزایای ارزش افزوده‌ی اقتصادی، ارتباط ایم مفهوم با ارزش بازار شرکت است، به عبارت دیگر، ارزش شرکت، تابعی از ارزش افزوده اقتصادی آتی پیش بینی شده است. ارزش افزوده‌ی اقتصادی معیاری است که اختلاف عملکرد واقعی شرکت به عملکرد پیش بینی شده را نشان می‌دهد. در نتیجه، می‌توان بیان کرد که ارزش افزوده‌ی اقتصادی مثبت، بیان کننده‌ی این مطلب است که ارزش شرکت با درنظر گرفتن هزینه‌ی سرمایه به کار گرفته شده، افزایش یافته است. همچنین کاربرد ارزش افزوده‌ی اقتصادی برای تعیین اهداف، اندازه گیری عملکرد، ارزیابی راهبردها، تخصص سرمایه، طراحی سیستم پاداش، افزایش سرمایه و قیمت گذاری عملی است. ارزش افزوده‌ی اقتصادی به لحاظ اینکه هزینه‌ی فرصت منابع به کار گرفته شده را بر مبنای ارزش دفتری آنها محاسبه می‌کند، می‌تواند تا حدودی گمراه کننده باشد (به لحاظ اتکاء بر ارقام تاریخی، فاقد ویژگی مربوط بودن در تصمیم گیری است. همچنین گاهی اوقات، انجام تجزیه و تحلیل ارزش افزوده‌ی اقتصادس غیرعملی است. به این ترتیب به عنوان قاعده‌ای کلی، تجزیه و تحلیل ارزش افزوده‌ی اقتصادی برای شرکت‌های تازه تاسیس و شرکت‌های سرمایه‌گذاری مناسب نیست). از دیگر معایب این است که برای تجزیه و تحلیل ارزش افزوده‌ی اقتصادی، شناسایی همه منابعی که در یک شرکت استفاده شده است، ضروری می‌باشد، در شرایطی که بسیاری از دارایی‌هایی که در فعالیت‌های یک شرکت به کار گرفته می‌شوند، دارایی نامشهود هستند که شناسایی، تعیین ارزش و تعیین هزینه‌ی سرمایه برای آنها مشکل است (رضایی و همکاران، ۱۳۸۹).

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • ...
  • 52
  • ...
  • 53
  • 54
  • 55
  • ...
  • 56
  • ...
  • 57
  • 58
  • 59
  • ...
  • 120

مجله علمی، خبری و آموزشی

 وابستگی همسر
 احساس گرفتاری رابطه
 مدفوع گربه نشانه‌ها
 سینی ادرار گربه
 افزایش درآمد ویدئو
 کتاب الکترونیکی برنامه‌نویسی
 احساسات منفی پس جدایی
 درآمد یوتیوب
 نژاد بوستون تریر
 تفاوت خرگوش جرسی
 درآمد پادکست
 کمبودهای عشق
 علل شکست رابطه
 سرمایه‌گذاری ارز دیجیتال
 بیماری پوستی گربه
 سگ کن کورسو
 روانشناسی عشق
 تغذیه طوطی گرینچیک
 پست مهمان فروشگاه
 بیماری مرغ عشق
 تنفس عروس هلندی
 نیازهای خرگوش
 بیاشتهایی گربه
 درآمد اتوماسیون
 واکنش به خیانت شوهر
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

آخرین مطالب

  • نکته های ارزشمند درباره آرایش دخترانه و زنانه
  • تکنیک های بی نظیر درباره آرایش
  • توصیه های بی نظیر درباره آرایش دخترانه
  • تکنیک های سريع و آسان درباره آرایش دخترانه
  • توصیه های اساسی درباره میکاپ
  • توصیه های ارزشمند و حرفه ای درباره آرایش دخترانه و زنانه که باید در نظر بگیرید
  • " مقالات تحقیقاتی و پایان نامه | نگرش شهروندی – 8 "
  • " پایان نامه -تحقیق-مقاله – گفتار نخست: شرایط ولالت بر وقف ( اوصاف متولی) – 8 "
  • " دانلود منابع پایان نامه ها | گفتار اول _ تخصصی شدن قاضی افراد – 2 "
  • " پایان نامه آماده کارشناسی ارشد – کاربرد توانمندسازی در عبارات زیر بیان مى­شود: – 2 "

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان